نقد، بررسی و نظرات کتاب خرگوش مخملی - مارجری ویلیامز
4.5
1044 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خانمِ عشقِ کتابـ📚
۱۴۰۳/۰۴/۲۰
30
خطر اسپویل : این کتاب یک قصه خیالی را روایت میکند که در آن شخصیت اصلی داستان یک خرگوش است که در یک مهد کودک با بقبه ایاباب بازی ها زندگی میکند ولی چون او یک عروسک نرم و پارچه ایی است از طرف دوستان اسباب بازی اش که کوکی هستند مورد بی توجهی و تمسخر قرار میگیرد زیرا آن ها معتقد بودند که خرگوش کوچولوچون کوکی نیست و تکان نمیخورد واقعی نیست و ارزش بازی کردن ندارد خرگوش پارچه ایی قصه از این موضوع رنج میبرد تا اینکه یکی از قدیمی ترین اسباب بازی های آن مهدکودک که اسب چوبی بود به اوگفت که آن ها همه چندی بعد که فنرهایشان خراب شوند بی استفاده میشوند اگر میخواهیی واقعی باشی باید از نظر بچه ایی که با او بازی میکنی واقعی باشی مدتی بعد یک پسر بچه خرگوش را به خانه میبرد و انقدر به او علاقه مند میشود که به دیگران میگوید که عروسکش واقعی است پسربچه هیچگاه عروسک را از خودش جدا نمیکرد و همواره باهم اوقات خوشی داشتند اما روزی میرسد که پسر بچه مریض میشود و دچار بیماری مخملک میشود و دیگر انقدر حالش بد میشود که دیگر نمیتواند با خرگوش بازی کند بعد از چندی حال پسر خوب میشود و خرگوش پارچه ایی خوشحال میشود که دیگر میتواند با پسر کدچولو بازی کند اما والدین پسر میگویند تمام اسباب بازی های پسر آلوده به ویروس است و باید سوزانده شود آن ها او را به همراه دیگر وسایل پسر در کیسه ای بیرون از خانه میاندازند تا فردا باغبان شان آن ها را بسوزاند اما در کیسه باز بود و خرگوش بیرون آمد و ناگهان متوجه گلی طلایی رنگ در آن جا شد از داخل گل یک پری مهربان و زیبا بیرون آمد و پری گفت که او مسئول زنده کردن اسباب بازی های خراب مهد کودک است او خرگوش پارچه ایی را زنده کرد و او را به جنگل در کنار سایر خرگوش های واقعی برد.
داستان در مورد یک خرگوش مخملی است که در میان اسباب بازیهای دیگر وجود دارد او از اسب چوبی که قدیمی است پرسید واقعی شدن چگونه است اسب دانا گفت اینکه صاحبت تو را دوست داشته باشد و برایت ارزش قائل باشد و مدت طولانی با تو بازی کند و واقعی میشوی خرگوش مخملی گفت آیا تو واقعی هستی؟ اسب دانا گفت از زمان عموی پسر کوچولو من واقعی شدم. نانا یک خدمتکار بود که اسباب بازیها را جمع میکرد او خرگوش کوچولو را در آغوش پسر کوچولو گذاشت پسرکوچولو شبها با آن خرگوش میخوابید و با او روزها بازی میکرد ماهها گذشت و آن پسر کوچولو خرگوش را بسیار دوست میداشت و خرگوش فهمید که واقعی شده است اما روزی پسر کوچولو مریض شد اون مخملک گرفت دکتر توصیه کرد که همه اسباب بازیهای او را بسوزانند از جمله خرگوش مخملی آنها را داخل انبار گذاشتند و برای پسرک یک خرگوش جدید گرفتند. خرگوش مخملی در انبار گریه کرد اشک او تبدیل به یک گل شد و از آن گل یک پری بیرون آمد پری گفت اکنون زمان آن رسیده که تو را به یک خرگوش واقعی تبدیل کنم او خرگوش مخملی را به جنگل میان خرگوشهای واقعی برد به آنها گفت برای شما یک همبازی جدید دارم او خرگوش مخملی را بوسید و رفت خرگوش مخملی احساس کرد که واقعی شده است او با خرگوشهای دیگر به جست و بازپرداخت.
کتاب بسیار زیبایی بود، و با خوندنش ما دقیقا احساس میکردیم که داستان و خرگوش مخملی و دیگر شخصیتهای داستان را میبینیم، این کتاب جز اولین کتابهایی بود که در کتابراه خوندم و واقعا داستانی عمیق و زیبا و تخیلی بود، و اون حس جان بخشی که به خرگوش داستان ما، (که او را بانمک تر کرده بود) داستان را لذت بخش تر کرده بود،
و زمانیکه صاحبش، یک کادوی جدیدی میگیره و خرگوش را فراموش میکنه، طوری قلم نویسنده لذت بخش بود، که خواننده، حسی که خرگوش داشته را احساس میکنه، و این یک رابطهای است که نویسنده سعی کرده، خواننده با شخصیت داستانش بگیره.
و این داستان منو یاد داستان اسباب بازیها میاندازد، که اسباب بازیها از اینکه صاحبشون یک اسباب بازی جدید مثل خودشون بیاره، میترسیدن. و این یک نوستالژی خوبی بود.
در کل داستان خوبی بود، پیشنهاد میکنم بخونید.
و زمانیکه صاحبش، یک کادوی جدیدی میگیره و خرگوش را فراموش میکنه، طوری قلم نویسنده لذت بخش بود، که خواننده، حسی که خرگوش داشته را احساس میکنه، و این یک رابطهای است که نویسنده سعی کرده، خواننده با شخصیت داستانش بگیره.
و این داستان منو یاد داستان اسباب بازیها میاندازد، که اسباب بازیها از اینکه صاحبشون یک اسباب بازی جدید مثل خودشون بیاره، میترسیدن. و این یک نوستالژی خوبی بود.
در کل داستان خوبی بود، پیشنهاد میکنم بخونید.
منمی خرگوش عروسکی دارم ک چهارده سال پیش هدیه گرفتم و الانم دارمش و مث اون دقیقا پای عقب نداره ولی انقد دوسش دارم ک همیشه پیشمه و این داستان باعث شد بیشتر از قبل دوسش داشته باشم:) این داستان معنی خیلی عمیقی داره و باعث میشه ادما راجب خودشون و ارزششون فکر کنن، اینکه بقیه مارو فقط بخاطر زیباییها یا جوون تر بودن (نو بودن) نمیخان و وقتی مارو دوست دارن با هر ظاهر دیگهای هم ک داشته باشیم چیزی ک هستیم رو دوست دارن
پسر کوچولو اونو فقط از تو قفسهها دوست نداشت بلکه بخاطر این بود ک خرگوش مخملی همیشه کنارش بود موقع بازی، خوابیدن، حتی وقتی مریض بود و پسر کوچولو اونو بعد از اینکه جدا شدن فراموش نکرده بود...:)
پسر کوچولو اونو فقط از تو قفسهها دوست نداشت بلکه بخاطر این بود ک خرگوش مخملی همیشه کنارش بود موقع بازی، خوابیدن، حتی وقتی مریض بود و پسر کوچولو اونو بعد از اینکه جدا شدن فراموش نکرده بود...:)
عالی بود. خرگوش مخملی با این که کهنه شده دوست داشته میشود و علت کنار گذاشته شدنش حفظ سلامتی کودک است نه نخ نما شدنش. وقتی انتخاب شد هم علتش زیبایی یا خوب بودنش نبود. فقط دم دست بود. دنیای زیبای کودکانه بدون پارامترهای ما بزرگترها برای دوست داشتن. نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن به خوبی در آن بیان شده است. کمبود اساسی انسان. کودکان با خواندن چنین کتابهایی به خودآگاهی نزدیک میشوند. ظاهریترین برداشت پایان خوب قصه است که به زبان مثل، در اوج نا امیدی بسی امید است، میباشد. ممنون از کتابراه، ممنون از مترجم به خاطر ترجمه روان.
به نظر من نثر بسیار روان و شیوایی داره که در عین سادگی سعی داره مفهوم دوست داشتن واقعی و تاثیری که روی موجودات میتونه داشته باشه رو بیان میکنه. یه جورایی منو یاد کتاب شازده کوچولو و مفهوم دوست داشته شدن که در اون پرداخته شده میندازه. داستانهای این سبکی که به صورت قصههای کوتاه در بخشهای مختلف هستن به نظرم فوق العاده ان، یه جور حس کنجکاوی رو در بچه ایجاد میکنه و علاقه به مطالعه رو بیشتر میکنه. متن خوبی داشت و آخر داستان خیلی قشنگ تموم شد. این کتاب در دیدگاه اولیه شاید یه رمان کودکانه به نظر برسه اما موقع خوندن نکاتی ناب در دل خودش جا داده که برای هر سنی که باشی ارزشمنده
حتما پیشنهاد میشه
حتما پیشنهاد میشه
این داستان برای بچهها خوبه درسته اما برای اونا فقط یه داستانه. اما بزرگ سالها باید بگم محتوای این اثر فوقالعاده بود و جملات تاثیرگذاری توش بود هرکی درک کرده باشه قطعا ب عمق وجودیت خودش برای چند لحظه هم شده فکر کرد. واقعی بودن ب معنی عاشق بودن تعبیرکرد. خرگوش وقتی واقعی شدکه بدنیای جدیدی پاگذاشت پری که نمادی ازخداوند بود اون رو ب دنیای واقعی برد درواقعه واقعی بودن مطلق ب دنیای دیگریست. و خرگوش ب کمال رسید. واقعی شد
من اول خیال کردم یک داستان بسیار بچهگانه است و از آن خوشم نخواهد آمد. اما هر چه جلوتر رفتم، بیشتر جذب داستان شدم و به نظرم خیلی کتاب قشنگی بود. این که یک عروسک بیجان به خاطر عشق و علاقهی صاحبش جان بگیرد و واقعی شود، معجزهی عشق را نشان میدهد و مرا به یاد کودکی و عروسکهایم و بازی با آنها انداخت. من که این کتاب را خیلی دوست داشتم و به کوچک و بزرگ توصیه میکنم. البته بهتر است برای کودکان در چند نوبت مثلا پیش از خواب خوانده شود چون کمی برای بچهها ممکن است طولانی باشد.
این داستان تمام ماجراهایش آن قدر خوب بیان شده ولحظه لحظه با خرگوش کوچولو همراه هستیم واحساساتش را به خوبی میتوانیم درک کنیم. بیان نویسنده به قدری عالی هست که خرگوش کوچولی را میتوان تصور کرد وبا او همراه بود. پایان کتاب بسیار عالی بود و از اینکه خرگچش کوچولو واقعی شد خیلی خوشحال هستم. داستانی پر محتوا که با بیان ساده نوشته شده مهارت نویسنده را به خوبی نشان میدهد. تشکر از نویسنده ی عزیز که کتابی به این خوبی نوشته اند.
بهترین کتابی بود که تاحالا توی کتابراه خونده بودم خیلی معنی قشنگی داشت 😍❄ واقعا عالی بود پیشنهاد میکنم که بخونیدش 😉❄ از کتابراه خواهش میکنم که کتابهای پولی رو برداره آخه سرانهی کتاب خوانی کشور ایران خیلی پایینه و مردم زیادی راضی نیستن که برای خوندن یه کتاب الکترونیکی پول بدن 😑❄ به هر حال ممنون بابت این کتاب زیبا و پر معنیتون ☺❄
به نام الله مهربان
یک کتاب کودک فوق العاده زیبا!!!!
✅ ۱۰ از ۱۰ به تصاویر
✅ ۱۰ از ۱۰ به جلد
✅۱۰ از ۱۰ به نگارش
✅ ۱۰ از ۱۰ به ترجمه
✅ ۱۰ از ۱۰ به زیبایی داستان کودکانه و در اخر فوق العاده از نظر معنا و مفهوم!!!!!
پایان زیبایی داشت!
همانطورکه روند زندگی خرگوش کوچولو رو بیان میکرد. ی عروسک زیبا که عشقی میان او و صاحبش هست که نمیگذراد تکراری شود. این قصه خیلی از بچهها و عروسک هاشونه🌹
یک کتاب کودک فوق العاده زیبا!!!!
✅ ۱۰ از ۱۰ به تصاویر
✅ ۱۰ از ۱۰ به جلد
✅۱۰ از ۱۰ به نگارش
✅ ۱۰ از ۱۰ به ترجمه
✅ ۱۰ از ۱۰ به زیبایی داستان کودکانه و در اخر فوق العاده از نظر معنا و مفهوم!!!!!
پایان زیبایی داشت!
همانطورکه روند زندگی خرگوش کوچولو رو بیان میکرد. ی عروسک زیبا که عشقی میان او و صاحبش هست که نمیگذراد تکراری شود. این قصه خیلی از بچهها و عروسک هاشونه🌹
خیلی قشنگه، یاد یکی از عروسکای دوست داشتنی بچگیم افتادم و واقعا دلم براش تنگ شد. این داستانهایی که برای بچهها میسازن و به نظرم بهتره بزرگ تر هاهم بخونن تا یادشون بیاد لطافت و محبت رو و متوجه بشن که چه دنیای پر از ظلم و خسته کنندهای رو برای خودشون ساختن، با پول که در اصل ارزش نداره، ولی الان شده ارزشمندترین ارزش ها
داستانهای این سبکی که به صورت قصههای کوتاه در بخشهای مختلف هستن به نظرم فوق العاده ان، یه جور حس کنجکاوی رو در بچه ایجاد میکنه و علاقه به مطالعه رو بیشتر میکنه، هر شب یه قسمت رو برای دخترم خوندم و شب بعدی برای گوش دادن ادامهاش کاملا مشتاق بود. متن خوبی داشت و آخر داستان خیلی قشنگ تموم شد.
عشق و وابستگی خرگوش به پسر قشنگ توصیف شده بود. اینکه وقتی چیزهای جدید میاد ما چیزهایی که قبلا داشتیم و باهاشون حال دلمون خوب بود و فراموش میکنیم جای تاسف داره مث وقتی که پسربچه از شوق رفتن به دریا خرگوشش و فراموش کرد. ممنون از این نویسنده توانا که با یک داستان کوتاه و نثر روان رفتارهای اجتماعی و توصیف کرد.
به نظر من نثر بسیار روان و شیوایی داره که در عین سادگی سعی داره مفهوم دوست داشتن واقعی و تاثیری که روی موجودات میتونه داشته باشه رو بیان میکنه. یه جورایی منو یاد کتاب شازده کوچولو و مفهوم دوست داشته شدن که در اون پرداخته شده میندازه. من که توصیه میکنم حتما مطالعه کنید و لذتشو ببرین.