نقد، بررسی و نظرات رمان دو راهی - غفور درویشانی
3.4
601 رای
مرتبسازی: پیشفرض
رمان درباره پسری به نام مجید است که عاشق دختری به نام ژینو میشود سالها مجید از ژینو خاستگاری میکند و او هم جواب رد میدهد به طوری که کل دانشگاه از این قضیه مطلع میشوند و برای آنها هم عادی در این بین دختری به نام سحر نیز هست که مجید را دوس دارد اما بر اثر یک اتفاق عشق خود را علنی میکند مجید از نه گفتن ژینو و نصیحتهای دوستانش فرزاد و سعید بالاخره دست از ژینو میکشد و همه وقتش را به سحر میدهد ژینو بالاخره به مجید بله میدهد اما دیگر دیر شده و مجید به سحر دل بسته در اخرین دیدار سحر انها میبیند و خودکشی میکند که به فرزاد و نامزدش فریبا نجات پیدا میکند و مجید و سحر به هم میرسند و ژینو هم با سعید که سالهای قبل از مجید عاشق او بود ازدواج میکند و فرزاد هم بالاخره از بیماریاش میتواند خلاص شود
دوستانی که میایین میگین رمان افتضاح بود و این حرفا
واقعا شما اصلا به احساسات نویسنده توجه نمیکنین قبوله زمان کمی ضعیف بود و شخصیتها کمی بهتر میتونستن پردازش بشن
و کمی از جامعه امروزی دور بود اما این به این دلیل نیست که واقعا اینقدر بد حرف بزنین کمی به احساست نویسنده توجه کنین که باحرفای شما دیگه نمیتونه بنویسه ناامید میشین و شما باعثشین
حرف من به نویسنده عزیز
رمانتون میتونست زییا باشه اما زشتم نیست اصلا زشت ندارم
حتما حتما به نوشتن ادامه بدین و سعی کنین شخصیت پردازیتون بهتر باشه و به جزئیات دقت کنین و انتظارات خواننده رو هم مد نظر بگیرین
و وقایع کمی قابل باور باشن
و همچین شخصیتها کمی ثبات داشته باشن
منتظر اثار بعدیتون هستم
واقعا شما اصلا به احساسات نویسنده توجه نمیکنین قبوله زمان کمی ضعیف بود و شخصیتها کمی بهتر میتونستن پردازش بشن
و کمی از جامعه امروزی دور بود اما این به این دلیل نیست که واقعا اینقدر بد حرف بزنین کمی به احساست نویسنده توجه کنین که باحرفای شما دیگه نمیتونه بنویسه ناامید میشین و شما باعثشین
حرف من به نویسنده عزیز
رمانتون میتونست زییا باشه اما زشتم نیست اصلا زشت ندارم
حتما حتما به نوشتن ادامه بدین و سعی کنین شخصیت پردازیتون بهتر باشه و به جزئیات دقت کنین و انتظارات خواننده رو هم مد نظر بگیرین
و وقایع کمی قابل باور باشن
و همچین شخصیتها کمی ثبات داشته باشن
منتظر اثار بعدیتون هستم
بنظرم این کتاب خیلی با مقدمه خوبی شروع شد من واقعا خیلی این کتاب رو دوست داشتم این کتاب از اون دسته کتابهایی که ادم دلش میخاد تا اخرش رو بخونه توصیه میکنم که حتما حتما بخونید از نویسنده این کتاب سپاسگزارم بخاطر اینکه این کتاب را نوشتند این کتاب کلا نکته مثبت داشت البته شاید یه چند تا نکته منفی داشت البته اصلا مهم نبود مثلا یک نکته منفی که این کتاب داشت این بود که مجید و سعید اخر داستان از بیماری فرزاد باخبر شدن اما این نکته اصلا و اصلا از ارزش این کتاب کم نمیکنه. پیام این کتاب این بود که، ما با کسی که عاشقمون هست بیشتر خوشبخت هستیم، تا اینکه با کسی باشیم که فقط ما عاشق اون فرد هستیم. که این پیام جای بحث و تفکر داره. بابت این کتاب ممنونم.
نویسنده خود شیفتگیه مزمن داره و اصلا دخترها رو نمیشناسه و عقدهی پولداری توش کاملا موج میزنه. یه دختر اگه کسی رو بخاد بدونه کوچکترین صحبتی ب دستش میاره تازه ملاک واسه پسرهای امروزی پوله. توی یه قسمت نویسنده خوانندگان رو خر فرض کرده ادم با رفیقه جون جونیش چندسال گشته اونوقت نمیدونه طرف خانوادش کی هستن کجان باباش چیکارس. انگار نویسنده هیچوقت دانشجو نبوده. تازه نمیدونه ک بچههای کارمندا بیشتر عقدهی پولداری دارن. در کل تمام داستان ب غذا خوردن و قدم زدن میگذره. احساساته شخصیته داستان عین یک خودشیفتهی بچه ننه هستش ک همه عالم فقط عاشقه این هستن اصلا دوس نداشتنی نیس داستان متاسفم ک دانلودش کردم
نسبت به رمانهایی که تا حالا خوندم خیلی بهتر بوده. طولانی بود ولی نویسنده احساسات رو جوری توی رمان تقسیم کرده بود که توش غرق میشی و خستگی آنچنان به چشت نمیاد در کل عاشقانه زیبایی بود و غم انگیزترین قسمتش قطعهی استاد شریعتی بود که میگه: (من تو را دوست دارم و تو دیگری را و دیگری، دیگری را و اینگونه ست که همه تنهاییم)
✍︎نتیجه اخلاقی رمان: در ناامیدی بسی امید است.
و یه انتقاد خیلی مهم نسبت به نویسنده کاش وقتی از ناامیدی دانشجوها گفتی یه امیدیم میدادی چون به نظرم جملهای که استاد به فرزاد و مجید گفت یکم سنگین بود انگار که بدبختی مملکت تقصیر دانشجوهاست☹︎
✍︎نتیجه اخلاقی رمان: در ناامیدی بسی امید است.
و یه انتقاد خیلی مهم نسبت به نویسنده کاش وقتی از ناامیدی دانشجوها گفتی یه امیدیم میدادی چون به نظرم جملهای که استاد به فرزاد و مجید گفت یکم سنگین بود انگار که بدبختی مملکت تقصیر دانشجوهاست☹︎
بد نبود ولی از چند رمانی که خوندم یه چیزی دستم اومد اونم اینکه متأسفانه یا خوشبختانه یه جاهایی از رمان در مورد ارتباط با خدا و نماز صحبت میکنن که خیلی خوبه ولی بعد راجع بهش توضیح بیشتری نمیدن و بعدش کارهایی میکنه که در شان یه آدم نماز خوان نیست مثل تو این داستان که بعدش اون دختره که عاشقشه میشه دوستش اونم میشه نامزدش. به نظرم میرسه این صحنه نماز که تو چندتا رمان هست بیشتر شده وسیلهای یا بهانهای برای اجازه چاپ یه رمان اگر اینطور نیست لطفا توضیح بدید.
ضمنا پسره مجیدم خیلی لوس بود. فرهادم اصلا با نمک نبود
ضمنا پسره مجیدم خیلی لوس بود. فرهادم اصلا با نمک نبود
بنظرم این کتاب خیلی با مقدمه خوبی شروع شد من واقعا خیلی این کتاب رو دوست داشتم این کتاب از اون دسته کتابهایی که ادم دلش میخاد تا اخرش رو بخونه توصیه میکنم که حتما حتما بخونید از نویسنده این کتاب سپاسگزارم بخاطر اینکه این کتاب را نوشتند این کتاب کلا نکته مثبت داشت البته شاید یه چند تا نکته منفی داشت البته اصلا مهم نبود مثلا یک نکته منفی که این کتاب داشت این بود که مجید و سعید اخر داستان از بیماری فرزاد باخبر شدن اما این نکته اصلا و اصلا از ارزش این کتاب کم نمیکنه✨🌺
نه! چنگی ب دل نزد، خیلی خسته کننده بود، فضای داستان هم خیلی خوب نبود، اینکه همش در دسترس هم بودن خیلی مسخره بودهمه سر راه هم سبز بودن😆، اون جای داستان که قرار بود سرقرار مجید به سحر هدیه بده حرفی از هدیه زده نشد، وقتی هم که سحر تو خوابگاه خودکشی کرد، از خوابگاه پسرا تا اونجا حداقل نیم ساعت فاصله بود چطور تا قبل از اون کسی، اونو نبرده بود بیمارستان، تازه مگه چی شده بود ک خودکشی کرد 😕خلاصه داستان کم جون و آبکی بود
اصلا داستان جالبی نبود من واقعا متاسفم که معنای عشق رو اینطوری تعبیر کرده بود شخصیت داستان یه روز عاشق بود روز دیگه فارغ این اصلا عشق نیست و من اصلا درک نمیکنم که اون دختر برای چی خودکشی کرد واقعا خنده دار بود هیچ هیجانی تو داستان نبود و خیلی کند پیش میرفت راستی دلیل دختره برای اینکه هی به پسر جواب منفی میداد واقعا مسخره بود به نظرم نویسنده میتونست دلیل موجه تری بیاره
اصلن جالب نبود، شخصیتا خیلی ساده و ابتدایی بودن، تمام شخصیتا خوب و پاک و عاشق و صادق و...... نشون داده شده در صورتی که خوب و بد باید درکنار هم باشن تا زیبایی داشته باشن، همه خوبه مطلق بودن که همچین آدمایی پیدا نمیشن هم ساده هم پاک هم صادق هم عاشق هم بیحاشیه، چه دانشگاه بیدرو پیکری!!!! چه خابگاه دخترانهی بیدروازه ای، داستان هم بدون هییچ هیجانی بدون هیچ چالشی پیش رفت
درسته دوران دانشجویی دوران خیلی جدی زندگی هر کسی نیست ولی اینقدر هم چرت نیست دیگه، بعضی اتفاقها زیادی لوس در این کتاب سر هم بندی شده بود که دانشجوها رو آدمای غیر واقعی و خیالی نشون میداد آخرشم که؛ همه به هم رسیدن خوش و خرم!!!! با کتاب دفتر خاطرات که رمان خارجی و با احساس و عاشقانهای بود خیلی فرق داشت من که خوشم نیومد میتونست بهتر ازین باشه
من ڪہ خوشم نیومد نویسنده خیلی یه ڇیز رو توصیف میکرد و اینڪہ مگہ میشہ یه پسر که به یه دختر اصلا علاقهای نداره یه شبه عاشقش بشه و یه دختر ڪہ تموم زندگی اون پسره بوده یہ شبہ بشہ یہ عشق نفرت انگیز
بعد اینجا سحر خیلی خنگ بود ڪہ رفت عشقشو بہ مجید گف من ڪہ اخرش رو بزور خوندم 😒 بعد سحر خیلی نازک نارنجی بود
بعد اینجا سحر خیلی خنگ بود ڪہ رفت عشقشو بہ مجید گف من ڪہ اخرش رو بزور خوندم 😒 بعد سحر خیلی نازک نارنجی بود
سلام. بیشترازاینکه درموردرمان ارائه شده صحبتی باشه همه اومدن عفت کلامشونوبه رخ میکشن که برای به قول خودتون آدمای تحصیل کرده ودانشگاه دیده خیلی جای تاسف داره نویسنده زحمت میکشه ومینویسه وبهترین نویسندههای جهانم نواقصی دارن پس انقدباتوپ وتشر پرانتقادنکنیدچون شماهم پیامیریاخدانیستیدکه اشتباه نکنید.
باتشکر از نویسنده
باتشکر از نویسنده
با احترام به عقاید نویسنده و نظرات کاربران
به نظرم رمان یکم لوس بود و اینکه همیشه با هم بودند و همه چیز در دانشگاه روی روال بود یکم غیر واقعیه
فکر کردم این جوانها در دانشگاه کاری به جز عشق و عاشقی و بروز احساسات نداشتن و فضا یکم بد بیان شده بود، اگه این رمان رو نخوانیدش به نظرم چیزی از دست ندادین
به نظرم رمان یکم لوس بود و اینکه همیشه با هم بودند و همه چیز در دانشگاه روی روال بود یکم غیر واقعیه
فکر کردم این جوانها در دانشگاه کاری به جز عشق و عاشقی و بروز احساسات نداشتن و فضا یکم بد بیان شده بود، اگه این رمان رو نخوانیدش به نظرم چیزی از دست ندادین
کتاب خوبی بود، اینکه یه داستان شرح داده شد خوب بود ولی
اسمش به نظرم اشتباه انتخاب شده بود چون مدت کوتاهی بین دوراهی بود.
بعد هم اینکه همه رو زیبا توصیف کرده بود، در صورتی که همه مردم زیبا نیستن.
ولی تیکههایی که فرزاد میپروند و جملههایی که بین چاشنی داستان شده بود رو دوس داشتم.
اسمش به نظرم اشتباه انتخاب شده بود چون مدت کوتاهی بین دوراهی بود.
بعد هم اینکه همه رو زیبا توصیف کرده بود، در صورتی که همه مردم زیبا نیستن.
ولی تیکههایی که فرزاد میپروند و جملههایی که بین چاشنی داستان شده بود رو دوس داشتم.
این نوشته یه اغراق بیاساسه و شخصیت مجید بیشتر شبیه یه دختر رفتار میکنه تا پسر تو تمام مدتی که کتاب رو میخوندم با خودم میگفتم این یه دختره، شخصیت سحر یه فرد بیمنطق رو نشون میده کسیکه با دیدن یه اتفاق قضاوت میکنه و حتا حاضر نمیشه دلیل طرف رو بشنوه، درکل نوشته خیلی سطحی و کم ارزش بود.
یک نقد هم میخواستم بکنم، اسم رمان به داستان شباهتی نداشت، مجید یک کمی دچار سردرگمی و توی دوراهی گیر کرد و بعدش هم عشقش را پیدا کرد. کسی توی دوراهی گیر میکنه که ندونه چه کاری باید انجام بده. و این که متن نوشته را اگر جوری نوشته بودن که مشخص میشد هرکدوم از افراد دارن چی میگن بهتر بود. من چند بار میخوندم ببینم این مطلب را فرزاد گفته یا مجید یا سعید یا یکی از دخترا.
به هر حال، خسته نباشید میگم به نویسنده. انشاءالله داستانهای بهتری از ایشون بخونیم.