معرفی و دانلود کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک
برای دانلود قانونی کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک
کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک، مجموعهای از داستانهای کوتاه جذاب و خواندنی از آرزو فضل الله است.
در بخشی از کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک میخوانیم:
نمیدانم چه چیزی باعث میشود آدم بتواند حرف یک سایه را باور کند ولی راستش من حرفش را باور میکنم. دستم را از روی دستگیرهی در برمیدارم و کامل میچرخم به سمت عقب. چند لحظه سکوت برقرار میشود. چشم ندارد ولی میدانم زل زده است به من. درست مثل من که زل زدهام به او. میگویم: «تو چی هستی؟» جوابی نمیدهد.
جنی چیزی هستی؟
آره.
پس چرا هیچ چیز نداری؟ منظورم چشم و ابرو و دست و پا و اینهاست.
میتوانم داشته باشم. اگر تو بخواهی.
بلافاصله میگویم: «نه. نه. نه. ممنون. همینطوری بهتر است.»
دوباره چند لحظه سکوت برقرار میشود. میگویم: «توی خانهی من چهکار داشتی؟»
سایه مکثی میکند و آهسته میگوید: «تو را تماشا میکردم.»
تماشا؟
چیزی نمیگوید. میگویم: «یعنی چی؟ خُب چرا؟»
باز هم چیزی نمیگوید. میگویم: «جواب من را بده. چرا من را تماشا میکردی؟»
خیلی وقت است که این کار را میکنم.
خیلی وقت؟یعنی از کِی؟
از سه سال و دو ماه و چهار روز پیش... از آن روزی که آمدی آن حمام قدیمی را در کاشان ببینی.
جا میخورم. فکری میکنم و میگویم: «حمام قدیمی؟ آره. آره یادم افتاد، آن حمام قدیمی.» ولی هنوز توی فکرم. به سه سال پیش میروم و برمیگردم.
میگوید: «یادت میآید؟ تو همهاش دنبال جاهای مخفی بودی. همهی درهای بسته را امتحان میکردی تا شاید باز بشوند. یادت میآید؟ از شیشهی شکستهی یک درِ چوبی، توی پستوی تاریکی را نگاه کردی.»
نه. چیزی یادم نیست.
من آن تو بودم... توی آن پستو... و از وسط آن همه تاریکی چشمهای تو را دیدم.
چند لحظه سکوت برقرار میشود. بالاخره میگویم: «یعنی تو از سه سال پیش داری دور و ور من میپلکی؟»
آهسته میگوید: «بله» صدایش اینقدر آهسته است که مطمئن نیستم چه شنیدهام.
میگویم: «چرا؟» آسمان که از صبح تا حالا ابری و گرفته است، برقی میزند و چند لحظه بعد صدای غرش خفیف رعدی به گوش میرسد. یاد تلویزیون میافتم که همانطور روشن ولش کرده بودم. حالا چندلر و مونیکا همانطور ثابت روی صفحه ماندهاند و چندلر زانو زده و حلقهی کوچکی را به سمت مونیکا دراز کرده است.
باز میگویم: «چرا؟» و منتظر جواب او میمانم. همزمان گوشم به آسمان است تا صدای رعد بعدی را بشنوم. اما او جوابم را نمیدهد. چیزی توی قلبم دارد اتفاق میافتد.
قطرات درشت باران به سقف و شیشهی ماشین میخورد و طولی نمیکشد که صدای یکنواخت باران از هر سو احاطهام میکند. میل سیریناپذیر و عجیبی به شنیدن همهی وجودم را پر کرده است.
دوباره میگویم: «چرا؟» و دوباره او جوابی نمیدهد. چیزی در درونم هست که جوابم را داده است. میدانم. حس میکنم. ولی نیازی هست که دوست دارم از دهان کس دیگری آن را بشنوم. از دهان کس دیگری ولو اینکه یک جن باشد.
فهرست مطالب کتاب
در
این طرف هال که من نشستهام
شیرینی
فقط یک داستان
بازگشت
آنها
لک گوجهفرنگی
مردی در سایه
وقتی یک جای کار دارد میلنگد
یک قطعهی قدیمیِ زنگزدهی دردناک
تماس
دوربین
سادهتر از هیچ
فاضلاب
من، مدیسا، عادل و جعبهی مدادرنگی
من رضایت نمیدهم
مشترک موردنظر
لنگه دستکشهای گمشده
دستهگل گلایل سفید
به طور تصادفی یا شبیه یک پیچک مصنوعی
کابوسهای بیداری
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب یک قطعهی قدیمی زنگ زدهی دردناک |
نویسنده | آرزو فضل الله |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 126 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-233-020-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |