معرفی و دانلود کتاب یک بام و دو هوا

معرفی کتاب یک بام و دو هوا

کتاب یک بام و دو هوا نوشته‌ی زهرا بیگی شامل هشت داستان کوتاه است که به مسائل خانوادگی و اجتماعی می‌پردازد و تلاش می‌کند به این مسائل از زاویه‌ای نو نگاه کند.

داستان نخست کتاب یک بام و دو هوا (one roof with two kind of weather) که باغ زردآلود نام دارد، در محیطی اداری می‌گذرد و در خصوص کارمند وظیفه‌شناسی است که انتظار تشویقی دارد اما چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد و همین موضوع منجر به رنجش وی می‌شود.

یک بام و دو هوا، داستان دوم این مجموعه است و به زندگی مشترک فخری و جواد می‌پردازد. یک روز فخری حالش بد می‌شود و جواد برای همسرش شیرموز درست می‌کند و مادر جواد این صحنه را می‌بیند و تصمیم می‌گیرد تلافی کار کردن پسرش را سر فخری خالی کند.

سومین داستان مجموعه که ظاهر و باطن نام دارد مجدداً به روابط عروس‌ها و مادرشوهرها می‌پردازد اما این بار گروهی را هدف گرفته است که در ظاهر با هم خوب هستند اما در حقیقت از هم بیزارند.

داستان بعدی با نام هرگل که بیشتر به درباره‌ی جوانی به نام غلامعلی است به خاطر اخلاق بد، ظاهر زشت، تنبلی، چشم‌چرانی و... در محله منفور است و روزی به سراغ راوی داستان که پیرمردی معمولی است می‌رود.

داستان چه میشد اگر؟ درباره‌ی جوان خوش‌قیافه‌ای به نام رسول است که تمام دخترهای فامیل در آرزوی ازدواج با او هستند اما با دختری غریبه قصد ازدواج دارد.

در داستان مثل همه‌ی روزها زهرا بیگی به سراغ کارمند زنی می‌رود که از قضا نویسنده هم هست و باید علاوه بر نویسندگی امور خانه و فرزندانش را هم مدیریت کند.

قصه‌ی شاید برای همیشه در یک مرکز بهداشتی-درمانی می‌گذرد که پرسنل آنجا در طول روز با افراد مختلفی به خصوص مادران و فرزندانشان درگیر هستند.

در داستان کسی چه می‌داند؟ درباره‌ی پیرزنی در حال مرگ است و شما در طول داستان با شخصیت و زندگی او بیشتر آشنا می‌شوید.

داستان پایانی که کار کوفتی است در فضای اداری می‌گذرد و عده‌ای منتظر ملاقات با رئیس هستند که با هم صحبت می‌کنند و دائماً از خوبی‌های رئیس می‌گویند.

زهرا بیگی نویسنده‌ی با تجربه‌ای است و علاوه بر کتاب حاضر آثار دیگری از او همچون به خاطر دیگری، بخت دختر شیطان و... می‌توان اشاره کرد.

در بخشی از کتاب یک بام و دو هوا می‌خوانیم:

در هر صورت ما هم راه افتادیم و آن همسر بیمار و همیشه رنجور من در عرض چند دقیقه هم خودش آماده شد و هم دو تا بچّه‌ی شیطان و سر به هوایمان را آماده کرد و من به عینه مشاهده کردم که‌ای دل غافل این جماعت نسوان چطور بلدند که سر ما را شیره بمالند! البتّه شاید هم تقصیری نداشتند، یعنی همسر من تقصیری نداشت؛ چون من همیشه هوش و حواسم جمع کارهای اداری بود و هر روز هم که به خانه می‌آمدم، دفتر قطوری با خود می‌آوردم و بدون توجّه به ضعیفه مشغول جمع و تفریق و آمار و ارقام می‌شدم و این‌طوری بود که بنده‌ی خدا برای جلب توجّه من روزی یک بیماری به خودش نسبت می‌داد و من همچنان غافل و بی‌خبر بودم. خلاصه کار نداریم که ساعتی بعد جلوی باغ عمو پیاده شدیم. داشتم می‌رفتم داخل باغ که میلم کشید نیم‌نگاهی به اطراف بیندازم.

از دیدن آن همه طراوت و سرسبزی و بوی نم و علفی که همه‌جا را فرا گرفته بود و موتورخانه‌ای که با سر و صدای زیاد آب زلال و خنک را از دل زمین بیرون می‌کشید و تق تق کنان توی حوض سیمانی می‌ریخت و به جوی‌های مختلف سهمی می‌داد تا به سمتی بروند و باغی را سرمست کنند، غرق لذّت شده بودم و کمال کیف و شادابی به من دست داده بود. عجالتاً داشتم قضیّه‌ی یک هفته پیش را به دست نسیم لطیف عصرگاهی می‌سپردم. آسمان بی‌اندازه صاف و آبی و درخشان بود. درخت‌ها در دو طرف راه کوچک خاکی سر به سر هم داده و به دور از ریاکاری و تقلّب، دوستانه با یکدیگر نجوا می‌کردند؛ گویا با تکان دادن برگ‌ها و شاخه‌هایشان حرف‌های یکدیگر را تأیید می‌کردند.

می‌شد روح زندگی را در سرسبزی و طراوت و صداقت آن‌ها جست‌وجو کرد. از دور کوه‌های بلند کرکس دیده می‌شد که هنوز رگه‌هایی از برف را در لابه‌لای چین‌های زمخت و سخت دامنش داشت، درست مثل مادری که می‌داند فرزندش به زودی خواهد مرد، ولی با این حال سعی دارد سرسختانه از او محافظت کرده، و به هر نحو شده او را حفظ کند.

فهرست مطالب کتاب

باغ زرد آلو
یک بام و دو هوا
ظاهر و باطن
هرگل که بیشتر به
چه میشد اگر؟
مثل همه روزها
شاید برای همیشه
کسی چه میداند؟
کار کوفتی