معرفی و دانلود کتاب صوتی ژولیت ملکه قلب‌ها: ماجراهای فروشگاه جادویی 5

معرفی کتاب صوتی ژولیت ملکه قلب‌ها: ماجراهای فروشگاه جادویی 5

کتاب صوتی ژولیت ملکه قلب‌ها: ماجراهای فروشگاه جادویی 5 اثر بروس کوویل، پنجمین کتاب از مجموعه‌ ماجراهای فروشگاه جادویی، درباره‌ی دختری است که گردنبندی جادویی زندگی‌ او را به کلی تغییر می‌دهد.

ماجرای داستان ژولیت ملکه قلب‌ها (Juliet Dove queen of love) درباره‌ی دختری به نام ژولیت است که به فروشگاه جادویی می‌رود و فردی به او یک گردنبند هدیه می‌دهد. روز بعد او را به گردن می‌اندازد و به طور حیرت‌آوری همه به سمت ژولیت جذب می‌شوند. این دختر خجالتی به مشهورترین دختر مدرسه‌شان تبدیل شده است. او به هر کجا که می‌رود یک لشگر آدم دنبالش راه می‌افتد و هر جا حضور پیدا می‌کند، دل همه را افسون و شیدا می‌کند.

اما ژولیت خجالتی از این وضعیت بوجود آمده لذت نمی‌برد و خوشحال نیست بلکه بسیار عذاب می‌کشد. ناگهان متوجه می‌شود که از شر گردنبندی که به گردنش انداخته نمی‌تواند به راحتی خلاص شود؛ گردنبند جادویی است و تا ژولیت معمایی را حل نکند، از این گردنبند خلاص نمی‌شود. او در این راه با چند الهه روبرو می‌شود و پای درد دل آن‌ها می‌نشیند.

بروس کوویل (Bruce Coville) در نیویورک آمریکا به دنیا آمد. او شغل‌های زیادی را قبل از نویسندگی تجربه کرد، شغل‌هایی از قبیل: گورکنی، تولید اسباب بازی، معلمی دبستان و سردبیری روزنامه. او اکنون بیش‌تر می‌نویسد، اما زمان نسبتا زیادی را نیز صرف سفر برای سخنرانی در مدارس و شرکت در جلسات می‌کند. او همچنین در کار تولید و کارگردانی و ضبط رمان‌های فانتزی فعالیت دارد.

بروس بیش از 60 کتاب برای نوجوانان، نمایشنامه، شعر، روزنامه، داستان کوتاه، هزاران نامه و تعداد زیادی مقاله در مجلات به نگارش درآورده است. برخی از کتاب‌ها و مجموعه‌های معروف او شامل: مجموعه من موجود فضایی کلاس ششمی بودم، مجموعه معلم مریخی من، مجموعه ماجراهای موجود فضایی بروس کوویل، مجموعه تالار وحشت بروس کوویل، مجموعه اژدهاکش و مجموعه فروشگاه جادویی است.

در قسمتی از کتاب صوتی ژولیت ملکه قلب‌ها می‌شنویم:

ژولیت از کوره در رفت و گفت: «ببین کی دارد به کی می‌گوید، کله پوک دهن فلزی که مدام پشت سر همه حرف می‌زند و همه فکر و ذکرش اذیت و آزار این و آن است! حالا کی قرار است این حلبی‌ها را از دندان‌هایت باز کنی؟»

همین که این حرف از دهان ژولیت بیرون آمد، فهمید که اشتباه کرده. بمبی تازه از دوشنبه پیش دندان‌هایش را اُرتودنسی کرده و هنوز نسبت به این موضوع حساس بود. اما ژولیت که دیگر کارد به استخوانش رسیده بود، می‌خواست هر طور شده موضوع را عوض کند تا خودش مرکز توجه نباشد، بنابراین فکر نکرده این حرف نیش‌دار از دهانش بیرون پریده بود. از همان اول، عصبانیت‌هایی مثل این باعث شده بود لقب مسخره مکش مرگ ما را رویش بگذارند مسخره از این نظر که، در حقیقت، ژولیت خجالتی‌ترین دختر کل مدرسه راهنمایی بندر ونوس بود. یا به تعبیر پدرش، خجالتی‌ترین دختر کل استان. ولی آقای داو به اغراق شاعرانه عادت داشت.

ژولیت از این لقب نفرت داشت، به خصوص که او حرف‌های تندی را که باعث شده بود چنین لقبی را به او بدهند، هرگز از روی خشم به زبان نیاورده بود. فقط موضوع این بود که هر وقت کسی در مورد مسائل خصوصی زندگی‌اش شروع به اذیت و آزار او می‌کرد، چنان هول و هراسی به او دست می‌داد که هر چیزی به زبانش می‌آمد می‌گفت، هر چیزی تا بلکه راحتش بگذارند. بدبختانه، وقتی سعی می‌کرد توضیح بدهد که این کار به دلیل خجالتی بودنش است، دیگران به او می‌خندیدند. یک بار آرتورو به او گفته بود: «برای این کسی حرفت را باور نمی‌کند، چون توی تیکه انداختن حرف نداری. یعنی وقتی به کسی نیش و کنایه می‌زنی، انگار که زبانت تیغ دارد.»

اگر معلم هنرهای زبانی اعلام نکرده بود که خیال دارد آخر ماه امتحان شفاهی بگیرد، شاید ژولیت این طور از کوره در نمی‌رفت و بمبی را به باد ناسزا نمی‌گرفت. به نظر ژولیت، امتحان شفاهی دادن برایش دست کمی از آرام آرام چرخ شدن در چرخ گوشت نداشت، هرچند که اگر حق انتخاب با او بود، چرخ گوشت را انتخاب می‌کرد. در زندگی، عذاب‌آورترین کار برایش این بود که جلوی دیگران بایستد و حرف بزند.

فهرست مطالب کتاب صوتی