معرفی و دانلود رایگان کتاب پروانه میشویم
برای دانلود قانونی کتاب پروانه میشویم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پروانه میشویم
رزانا شهریاری در کتاب پروانه میشویم، داستان عاشقانهی مردی را به تصویر میکشد که پس از یافتن عشق درون خود زندگیاش متحول میشود.
قصه از ماهان شروع میشود. مردی سرخورده که به خاطر سختیهای زندگی تمام باورها و اعتقاداتش را از دست داده و به پوچی رسیده است و روزی سرنوشت دختری به نام روشنا را سر راهش قرار میدهد که تمام باورها، اندیشهها و اعتقادات خفته او را بیدار میکند. ماهان با عشق آن دختر به اعتقادات خود باز میگردد امّا زندگی بازی پیچیدهایست و اتفاقی عجیب زندگی هر دو آنها را دگرگون کرده و به چالشهای جدیدی میکشد.
در این کتاب اشتباهاتی که ناخواسته در زندگی هر انسانی رخ میدهد و مسیر زندگی او را دستخوش تغییراتی باور نکردنی میکند، به تصویر کشیده است. امّا هدف از نوشتن این جزر و مدها تفهیم این مسئله است که همه چیز و هر اشتباهی با عشق به جاده درست زندگی باز خواهد گشت.
این کتاب عاشقانه با نگرش فلسفی و عارفانه ماهان و روشنا به زندگی لحظههایی تأمل برانگیز را خلق میکند که داستان را تبدیل به داستانی خواندنی همراه با صحنههایی خاطرهانگیز مینماید.
در بخشی از کتاب پروانه میشویم میخوانیم:
احساس عجیبی داشتم. اصلاً روی زمین بودم یا در آسمان؟ به سرعت به سمت خانه به راه افتادم. پشت یک چراغ قرمز ایستادم. ثانیه شمار، عدد 112 را نشان میداد. سریع کارت ماهان را برداشتم تا مشخصاتش را ببینم. کارت یک شرکت واردات مصالح ساختمانی بود. روی کارت نوشته بود، شرکت ساختمانی فرد. مهندس ماهان فرد! و یک شماره موبایل. احساسم این بود که آدم اصیلی است. کارت ساده و زیبایی بود. هنوز اتّفاقی که برایم افتاده بود، باور کردنی نبود. این چیزی جز یک معجزه نمیتوانست باشد! سرم را به صندلی تکیه داده بودم و در فکر بودم که با بوق ماشینها به خودم آمدم و حرکت کردم.
آرام وارد خانه شدم. رها خواب بود و همه چراغها خاموش بود، جز چراغ خوابی که نورش روی مبلمان صورتی خانه افتاده بود و رنگ صورتی - نارنجی را در فضای خانه به نمایش میگذاشت. لباسهایم را درآوردم و آرام به گوشهای خزیدم. از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم امّا این خوشحالی همراه با اضطراب و نگرانیهای زیادی بود. هزاران سوال در ذهنم بود. این که ماهان چه جور آدمی است؟ چه هدفی دارد؟ اخلاقش چگونه است؟ میتوانم به او اعتماد کنم یا او هم مثل بقیه است؟
مغزم پر از سوالات گوناگون بود. نمیدانستم چه زمانی باید با او تماس بگیرم؟ چگونه باید شروع کنم؟ چه بگویم؟ میتوانم به او اعتماد کنم؟ سرم پر بود از این سوالهای بیجواب! از زنگ زدن به او پشیمان شدم. روی تختم دراز کشیدم و چند نفس عمیق کشیدم و سعی کردم بخوابم. نیم ساعتی با خودم کلنجار رفتم امّا خوابم نمیبرد! بلند شدم و نشستم. موبایلم را دستم گرفتم و کارت را برداشتم و شروع کردم به گرفتن شماره موبایلی که روی کارت بود. زنگ اوّل، زنگ دوّم، زنگ سوّم و...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پروانه میشویم |
نویسنده | رزانا شهریاری |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 410 |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |
نویسندهی محترم، شما قلم باصفا و روانی دارید اما نتیجه برای من جالب نبود. فکر کنم رومان، عجولانه و بدون بازنویسی چاپ شده. چرا این نام را برای رومان انتخاب کردید؟ نامی که هیچ ارتباطی با موضوع ندارد! پروانه نماد رشد، بلوغ، عشق، از خود گذشتگی و ایثار است. این رومان تهی از تمام این در و هاست. ضمن، به جای ۴۶۰ صفحه به راحتی میتوانستید در ۱۰۰ صفحه جان کلام را بیان کنید. حاشیه رویهای بسیار خسته کننده خواننده را زده میکند. که چی؟ هر شب رستوران کافی شاپ که چی؟؟؟؟
نکتهی بارز دیگه این که شما با اصول ثروت سازی کاملا بیگانه اید. یک انسان که از خود و دیگران و دنیا و مهم تر از همه از خدا متنفر است، هرگز هرگز، هرگز ثروتمند نخواهد شد! این مرگبارترین اشتباه شما در نگارش بود. اگر میگفتید که ثروت موروثی بوده و مال پدر، قابل قبول بود اما بدون ایمان به خدا ثروتمند شدن امکان ندارد! شما هم چندین بار تاکید کردید که ماهان به خدا اعتقاد ندارد. ضمنا کتاب از نظر شخصیت پردازی بسیار ضعیف است. چرا؟ چون تمام شخصیتها بی ثباتترین حالت ممکن را دارند. آن همه عشق، بعدش خیانت؟ بعد از یک عشق شکسپیری این تغییر غیر منطقی است! شما نام اشتباه را بر آن نهادید اما این اشتباه نیست، ضعف در شخصیت پردازی شماست. یک نفر با باید عاشق قاطع باشه یا هوسباز و دودل! هر دوش با هم امکان نداره! کتاب، پره از سست عنصریهای غیر منطقی، تصمیماتی که در زندگی عادی وجود ندارد! شما با تغییر اساسی یک شخصیت و خرد کردن تمام اصول و باورهای او مخاطب را زده میکنید. مخاطب حس میکنه ازش دزدی شده و سر کار رفته. چرا باید کاراکترها ۱۸۰ درجه تغییر موضع دهند؟؟؟ قابل باور نیست! کاش روی شخصیت پردازی بیشتر کار میکردید.