معرفی و دانلود کتاب پاریس، من و آن ماهی...!
برای دانلود قانونی کتاب پاریس، من و آن ماهی...! و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پاریس، من و آن ماهی...!
کتاب پاریس، من و آن ماهی...! نوشتۀ ناهید رحمدل، دربردارندۀ داستانهای شیرینی است که با مرگ آغاز و با زندگی پایان مییابند. این قصهها سراسر زندگی هستند. ساده و شیرین، طنزوار، رها و پیچیده مثل خود زندگی!
این مجموعه داستان فراتر از شرح سفر یک توریست به سرزمینهای دیگر است و حکایت از تصمیمهایی دارد که سالها بر جدیت آنها اصرار داریم اما در اصل شوخی بودند.
داستانهای کتاب پاریس، من و آن ماهی...! حکایت یک توریست رویاپرداز و گیج است که زمینه سفر به کشور رویاهایش برای وی فراهم میشود. در طول این سفر او درگیر اتفاقاتی ساده، مضحک و گاه عجیب میشود که باید گفت نمود بیرونی از به هم ریختگی روحی اوست. این آشفتگی ذهنی از مرگ یک دوست شروع میشود و به مرور تبدیل به اندوهی عمیق میشود، با مشکلات دیگر زندگی در هم میپیچد، راههای امید را بر او میبندند، شور زندگی را در او کم میکند و فرضیه خودکشی را در ذهن او میپروراند.
او تصمیم بر این دارد که زندگی را عاشقانه ترک کند! شوق خود را از دست داده اما همچنان ستایشگر زندگیست! سعی میکند با وسواس نقشه خودکشی رمانتیک و شایستهای را طرحریزی کند.
زمانی که فرصت این کار میرسد، با فکری پیش پا افتاده و حسی عجیب اما واقعی از این کار منصرف میشود، هنوز سردرگم است، نمیداند پشیمان شده، ترسیده یا از ابتدا به تخیلی پرداخته که جدی نبوده و تنها بهانهای برای فرار ذهنی از سختیهای زندگی بوده است. به راحتی دست از این کار میکشد و آن را به زمان دیگری موکول میکند تا به زندگی عادی و طنزوار همیشگی خود ادامه دهد.
در بخشی از کتاب پاریس، من و آن ماهی...! میخوانیم:
روبهروی دور را نگاه میکنم. اگر خودم را پرت کرده بودم الان یک ماجرایی درست شده بود آنجا. عکس میگرفتند و پلیس آمده بود و مرا کشیده بودند بیرون ولی اینجا فرقی نکرده بود، همین آدمها مشغول خوردن قهوه بودند. اگر خودم را پرت کرده بودم توی سن به جای خوردن این قهوه باید آب کثیف سن را قلپقلپ تف میکردم و اگر شانس نمیآوردم و زنده میماندم، جواب پلیس را چطوری میدادم؟ زندانیام میکردند و به چه وضعی معروف میشدم. پلیس پدرم را درمیآورد. نمیدانم چرا این تصمیم آمد و رفت؟ من عادت دارم وقتی تصمیم میگیرم انجام بدهم؛ هر چه که باشد. مهم انجام است نه ذات تصمیم. از طرفی دلم میخواست همین الان پا شوم و بروم خودم را بکشم ولی اصلاً حالش را نداشتم. باشه بعد. اما اصلاً چطوری؟ مگر من شنا بلد نبودم؟ راستی من که شنا بلد بودم. مگر از آن بچگیها توی استخر شنا نمیکردم؟ آن روزهای تابستان که میرفتیم استخر را میگویم. ساعت یک تا سه، مامانمان ما را سوار ماشین میکرد و میرفتیم. حالوهوای آن ظهرهای گرم و بعد بوی استخر و مایوهای خیسی که برمیگرداندیم خانه سر راه نان لواش هم میخریدیم. بوی آن نان و ساک خیس و عینک شنا و بوی آب و استخری که من همیشه جفتپا میپریدم تویش.
به این فکر میکردم که چرا پاریس زندگی نکنم که قال قضیۀ خودکشی شاید کنده بشود که قهوهام تمام شد. یک لحظه احساس گرما کردم. یک کرختی و خوشحالی. ته دلم آرام است. یک امنیت مبهم ساکن و ثابتم. تعلیق ندارم و باز دچار رخوت گرمی شدم. این خوب است. اگر خودم را انداخته بودم توی آب، این تخمهها الان کنار خیابان افتاده بودند یا روی آب ولو بودند و من دیگر اینجا قهوهای به این خوبی نخورده بودم.
فهرست مطالب کتاب
برج ایفل
لوور
گق دو نقد
پرلاشز
مون ماقت
رودخانۀ سن
ای فون
انولید
خداحافظ پاریس
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پاریس، من و آن ماهی...! |
نویسنده | ناهید رحمدل |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب کوله پشتی |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 88 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-461-113-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |