معرفی و دانلود کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند!

معرفی کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند!

فردی یک مشکل بزرگ دارد، هیولاها! این پسر، دشمنان خود را به صورت هیولا نقاشی می‌کند اما این موجودات زنده می‌شوند. کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند! نوشته‌ی جان کلوپفر درباره‌ی تلاش‌های عده‌ای دانش‌آموز برای نجات شهر و مدرسه‌شان از دست موجوداتی ترسناک است.

موضوع کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند:

فردی لیدل در مدرسه‌ی جدید بسیار تنها است و فقط دوستی به نام مانی دارد دیگران او را مسخره می‌کنند. کوئینسی، جردن و نینا بیشتر از دیگران او را آزار می‌دهند تا حدی که فردی هم آن‌ سه را دشمنان حقیقی خود می‌داند. شخصیت اصلی رمان هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند! (Monsters unleashed) هم روزی برای تخلیه‌ی ناراحتی‌های خود، این سه قلدر را به صورت هیولا نقاشی می‌کند و از این موضوع بسیار خوشحال است. فردی و مانی تصمیم می‌گیرند نقاشی این هیولاهای وحشتناک را با پرینت سه بعدی چاپ کنند و کمی بیشتر به این شوخی ادمه دهند اما چیزی که اتفاق می‌افتد هیچ شباهتی به شوخی ندارد. پرینت‌های سه بعدی تبدیل به هیولایی‌هایی واقعی می‌شوند و از دست فردی و مانی فرار می‌کنند. به زودی هیولاها در مدرسه و اطراف شهر خرابکاری می‌کنند و پسران باید هیولاها را دستگیر کرده و آسیب‌ها را به حداقل برسانند. حالا فردی چاره‌ای ندارد جز این‌که با دشمنان خود همکاری کند تا بتوانند در کنار هم به جنگ این موجودات بروند.

جان کلوپفر (John Kloepfer) در این کتاب خواندنی تنها به دنبال روایت داستانی هیجان‌انگیز نیست، بلکه در کنار ماجرای اصلی به روابط شخصیت‌های نوجوان داستان می‌پردازد.

کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند مناسب چه کسانی است؟

این کتاب برای کودکان 7 تا 12 ساله که علاقه‌مند به آثار هیجان‌انگیز و فانتزی هستند گزینه‌ی بسیار مناسبی است و جان کلوپفر با قلم جذابش آن‌ها را تا پایان داستان با خود همراه می‌کند. نویسنده در این کتاب به کودکان می‌آموزد که در مدرسه با قلدرها چه کنند و چگونه با این معضل مواجه شوند.

نکوداشت‌های کتاب هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند:

- خواندن سریع و سرگرم کننده، همراه با جوک و کنایه از مدرسه راهنمایی. (School Library Journal)
- این کتاب خوانندگان بی‌میل، به ویژه پسران دوره راهنمایی را جذب خواهد کرد. (School Library Journal)
- هیولاها در اینجا ستاره‌های واقعی هستند و خوانندگان ممکن است قدردان قدم‌های ابتکاری‌ای باشند که بچه‌ها باید برای پایین آوردن آن‌ها بردارند. (Bulletin of the Center for Children’s Books)

در بخشی از هشدار: هیولاها آزاد می‌شوند می‌خوانیم:

فِرِدی برگشت و از روی شانه نگاهی به پشت سرش انداخت. کرِیدون داشت حمله می‌کرد سمت آن‌ها و با هر قدم غول‌پیکر خود کف‌پوش چوبی سالن را می‌شکست. دوید توی زمین بازی و پنجه‌اش یکی از توپ‌های قرمز را سوراخ کرد و ترکاندش.

بچه‌ها که امیدی به فرار نداشتند، تلاش کردند از مسیر حرکت هیولا بیرون بروند و دوباره خوردند به همدیگر. پشت سرشان و آن‌سرِ راهرو، یک در بود. سمت دیگر هم نور از شیشه‌ی درِ خروج اضطراری به داخل می‌تابید.

کرِیدون روی خط کنار زمین سُر خورد و ایستاد. وقتی هیولا خورد به درِ دولنگه، کف‌پوش چوبی مثل موج بالا آمد و تکه‌های چوب پرت شدند این‌طرف و آن‌طرف. شترق! بازوی کرِیدون محکم خورد به دیوار راهرو. سر و شانه‌های هیولا درست روبه‌رویشان بود و راه فرارشان به‌سمت درِ خروجی را سد کرده بود.

کرِیدون نعره‌ی بلندی زد و نفس بدبویش خورد به بچه‌ها که داشتند عقب‌عقب می‌رفتند سمت درِ انتهای سالن. هیولا زور زد خودش را کاملاً توی راهرو جا کند، ولی نتوانست. توی چهارچوب در گیر کرده بود!

فِرِدی یک نفس راحت کشید. در امان بودند... حداقل تا ده ثانیه بعد در امان بودند.