معرفی و دانلود کتاب صوتی هزار خورشید تابان
برای دانلود قانونی کتاب صوتی هزار خورشید تابان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی هزار خورشید تابان
کتاب صوتی هزار خورشید تابان اثری ماندگار از خالد حسینی، نویسندهی نامآشنای اهل افغانستان است. او در این اثر پرفروش راوی زندگی زنانی است که گویی سرنوشتشان جز تحمل رنج و مرارت نیست. این کتاب که به جرئت یکی از درخشانترین آثار داستانی دربارهی زندگی مردمِ درگیرِ جنگ و خشونت در افغانستان است، موفق به دریافتِ جوایزی گوناگون، از جمله جایزهی ملی کتاب انگلستان در سال 2008 شده است.
درباره کتاب صوتی هزار خورشید تابان:
خالد حسینی (Khaled Hosseini) نویسندهای نامآشنا و بینیاز از معرفیست. بیشتر مخاطبین فارسیزبان با شاهکار او، «بادبادکباز» آشنایی دارند؛ اثری که تا کنون بارها و بارها تجدید چاپ گشته و به زبانهای گوناگونی نیز ترجمه شده است. هزار خورشید تابان (A Thousand Splendid Suns) عنوان یکی دیگر از شاهکارهای اوست. موضوع اصلی این رمان پرفروش و جذاب نیز همچون کتاب بادبادکباز، زندگی دشوار مردمِ افغانستان در دوران اشغال کشورشان توسط ارتش شوروی است.
با این حال کتاب هزار خورشید تابان دو تفاوت عمده با کتاب بادبادکباز دارد: نخست اینکه قهرمان اصلیِ آن زنانِ افغاناند، و نه مردان؛ و دوم آنکه نقش نیروهای افراطیِ طالبان به طور خاص و نقش باورها و سنتهای برآمده از مذهب در شکلگیری افغانستان امروز، در مقایسه با کتاب بادبادکباز، در این اثر با جزییاتِ بیشتری طرح و بررسی شده است.
قهرمانهای کتاب هزار خورشید تابان دو زن به نامهای مریم و لیلا هستند. مریم کودکی است که نطفهاش بدون پایبندی به قوانین شرعی بسته شده، و اصطلاحاً «حرامزاده» است. او که از سوی پدرش طرد شده و زندگی دشواری با مادر خود دارد، علاوه بر غمِ بیکسی و تنهایی، ناگزیر از تحمل توهینها و تحقیرهایی جانخراش از جانب دیگران نیز هست. باری، زندگی دشوار، سرانجام او را مجبور به تن دادن به ازدواجی عاری از عشق و علاقه میکند. شوهر او مردی بیرحم به نام رشید است.
لیلا اما به ظاهر در شرایطی متفاوت با مریم به سر میبرد. او که از ایام کودکی عاشق پسری به نام طارق است، در پی رخدادهایی هولناک در ایام جنگ داخلی، والدین خود را از دست میدهد و خودش نیز بنا به دلایلی از طارق دور و جدا میافتد. تا اینکه دست حادثه او را با رشید آشنا میکند و او لیلا را نیز به زنی میگیرد! اینگونه دو قهرمان کتاب زیر سقفی واحد به یکدیگر میرسند...
برخی از افتخارات کتاب صوتی هزار خورشید تابان:
- از پرفروشترینهای نیویورک تایمز
- برندهی جایزهی ملی کتاب انگلستان در سال 2008
- برندهی جایزهی بوک سنس در سال 2008
- برندهی جایزهی نقرهای کتاب داستانی کالیفرنیا در سال 2007
- نامزد جایزه لینکلن در سال 2011
- برنده تندیس بهترین کتاب سال 1386 برگزیده فروشندگان از دومین جایزه ادبی روزی روزگاری
نکوداشتهای کتاب صوتی هزار خورشید تابان:
- کتابی که میتوان مطالب فراوانی از آن آموخت. (The Washington Post Book World)
- داستانی درباره نیروی عشق در مواجهه با ترسها و سختیها. (New York Daily News)
- یک موفقیت ادبی و تجاری دیگر برای خالد حسینی. (Kirkus Reviews)
- رمان هزار خورشید تابان چنان هنرمندانه نوشته شده که صحنههای گوناگون آن تا مدتها پس از مطالعهاش در ذهن شما باقی میماند. (Dallas Morning News)
کتاب صوتی هزار خورشید تابان مناسب چه کسانی است؟
تمام علاقهمندان به داستانهای واقعگرای اجتماعی از گوش سپردن به این اثر لذت خواهند برد؛ همچنین، علاقهمندان به آشنایی بیشتر با فرهنگ و تاریخ و زندگیِ مردم افغانستان، در این کتاب به آموختنیهای فراوانی برخواهند خورد.
با خالد حسینی بیشتر آشنا شویم:
وی یکی از چهرههای درخشان در ادبیات امروز افغانستان است. او اگرچه مدتهاست زادگاه خود را ترک گفته و آثارش را نیز به زبان انگلیسی مینویسد، با این حال در نوشتههایش هرگز دغدغهای جز بازتابِ رنج هموطنان خود نداشته است. داستانهای او از جمله سه اثر شناختهشدهاش، یعنی کتابهای بادبادکباز، ندای کوهستان و هزار خورشید تابان، همگی سرشارند از حس همدردی عمیق حسینی برای هموطنانِ افغانش که سالهاست درگیر جنگ و خشونت و تحجرند.
و اما چند کلمهای دربارهی سرگذشت این نویسنده: او در سال 1965 و در شهر کابل دیده به جهان گشود. پنج ساله بود که همراه خانوادهاش به ایران مهاجرت کرد. پدر خالد در آن زمان سفیر افغانستان در ایران بود. در سال 1973 خانواده وی به کابل بازگشتند و برادر کوچک خالد، در ژوئیه همان سال به دنیا آمد.
در سال 1976، زمانی که خالد 11 ساله بود، پدرش شغلی در پاریس یافت و خانواده بار دیگر ناگزیر از ترک وطن شد. حسینی در سال 1984 از دبیرستان استقلال در سنخوزه فارغالتحصیل شد و در دانشگاه سانتا کلارا (در رشته زیستشناسی) ثبتنام کرد؛ وی یک سال بعد به دانشکده پزشکی دانشگاه کالیفرنیا رفت و در رشته پزشکی به تحصیلات خود ادامه داد، تا اینکه پس از چاپ نخستین رمان خود در سال 2003، توجه خویش را به طور کامل معطوف ادبیات کرد.
در بخشی از کتاب صوتی هزار خورشید تابان میشنویم:
لیلای نه ساله، مثل هر روز صبح با اشتیاق دیدن دوستش طارق، از خواب بیدار شد. اما امروز صبح، میدانست که طارق را نمیبیند. طارق که به او گفته بود پدر و مادرش او را با خود به دیدن عمویش در جنوب، به غزنه میبرند، لیلا پرسیده بود: «چقدر میمانی؟»
- «سیزده روز.»
- «سیزده روز؟»
- «خیلی زیاد نیست. اخمهات تو هم رفته لیلا.»
- «نرفته.»
- «نمیخوای که بزنی زیر گریه؟ نه؟»
- «نه نمیخوام. برای تو که نه. هزار سال هم که باشه...»
لیلا لگدی حوالهی ساق پایش کرده بود. نه آنی که مصنوعی بود؛ بلکه پای واقعی، و او هم بازیگوشانه ضربهای به پس سر لیلا حواله کرده بود. سیزده روز. تقریباً دو هفته. و هنوز بیش از پنج روز نگذشته. لیلا یک حقیقت اصلی را دربارهی زمان آموخته بود. زمان مثل آکاردئونی که پدر طارق، گاهی آهنگهای قدیمی پشتو را با آن مینواخت، بسته به حضور یا غیبت طارق، فشرده میشد، یا کش میآمد...
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی هزار خورشید تابان |
نویسنده | خالد حسینی |
مترجم | مهدی غبرایی |
راوی | حسین سامی |
ناشر چاپی | نشر ثالث |
ناشر صوتی | واوخوان |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۳ ساعت و ۵۹ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی |
دومین کتابی بود که از آقای خالد حسینی خوندم بعد از بادبادک باز.
عمیقا و شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم. من را برد به کوچه پس کوچههای هرات و کابل. دیدگاهی از زندگی، فرهنگ و تمدن افغانها بهم داد که اصلا تصور این هم غنا و خوشبختی قبل از این روزگارشون را به ذهن راه نمیدادم. سن و
برای سال من که همیشه هر انچه از افغان و افغانی دیدهام فقط فقر و کارگری و دربه دری بوده، شناخت زندگی شاد و متمدن قبل از جنگشان خیلی غریب بود. اینکه تمدنی نزدیک به تمدن ایران ما داشتهاند.
و بعد هم شوروی و بعد تر طالبان که چگونه عامل بدبختی و نکبت این مردم بی گناه شدهاند.
داستان تصویری ملموس از بدبختی، تلخی و تگناهای زنان مظلوم و محنت کشیده این سرزمین را شفاف و بی پرده به تصویر میکشد. خیلی از قسمتهای داستان به عنوان یک زن با شخصیتهای داستان همزاد پنداری کردم و با اونها درد کشیدم و اشک ریختم.
لعنت به سیاست و هر آنچه که دستاویزی برای به نکبت کشاندن زندگی مردم ساده و بدبخت زیر دست میشه.
مردمی که به خاطر ذهنهای بسته و پوسیده حاکمانشان، به خاطر حماقتها و پول پرستی شان، حتی سادهترین حقوق بشری براشون به آرزو تبدیل میشه، این که زنانی در امثال این جوامع مجبورند محروم و بدبخت توی هزار لایه و پستو زندگی کنند و آن طرف دنیا زنان دیگر کنار ساحل دریا با آرامش دراز کشیدهاند و آفتاب میگیرند.
امیدوارم روزی برسه که تمام زنان معنی زن بودن، زندگی و آزادی را با خون و پوست خود لمس کنند.