معرفی و دانلود کتاب صوتی مزدور

معرفی کتاب صوتی مزدور

هاوارد فاست در کتاب صوتی مزدور، قصه‌ای تاریخی و واقعی را به تصویر می‌کشد که در آن سربازان اجیرشده آلمانی برای به دست آوردن اندک پولی به ارتش بریتانیا خدمت می‌کنند و در برابر آمریکایی‌ها می‌جنگند، اما با کشته شدن یک فرد بی‌گناه همه چیز زیر و رو می‌شود. این رمان موفق شد برنده جایزه انجمن کتابخانه‌های آمریکا شود.

درباره کتاب صوتی مزدور:

داستانی تاریخی که برای اولین بار در سال 1972 براساس یک اتفاق واقعی منتشر شد. کتاب مزدور (The Hessian) از زبان پزشکی تعریف می‌شود که در زمان جنگ‌های استقلال طلبانه آمریکا در قرن هجدهم زندگی کرده و به اندازه کافی مرگ و خشونت و خون‌ریزی را دیده است.

قصه کتاب مزدور درباره آلمانی‌هایی‌ست که به خاطر فقر توسط انگلیسی‌ها اجیر شده‌اند تا در برابر آمریکایی‌ها بجنگند. این افراد خودشان به دنبال نانی برای سیر کردن شکم‌شان هستند اما در میانه جنگ به ستمگرانی تبدیل می‌شوند که پا را فراتر از انسانیت و اخلاق گذاشته و به خشونت علیه دیگران روی می‌آورند. سرانجام زمانی که یکی از آلمانی‌های مزدور یک روستایی نیمه دیوانه و خل وضع را به دار می‌آویزند، آتش خشم و نفرت آمریکاییان شعله‌ور می‌شود و تصمیم به کشتار همه هسیان (سربازان در خدمت امپراطوری بریتانیا) می‌گیرند.

کتاب صوتی مزدور برای چه کسانی مناسب است؟

اگر وقایع جنگی و تاریخی برایتان جذابیت دارد، این رمان جذاب را از دست ندهید.

هاوارد فاست را بیشتر بشناسیم:

او یکی از پرکارترین نویسندگان آمریکایی در قرن بیستم بود که در زمان حیات خود بیش از هشتاد داستان، شعر و فیلمنامه نوشت. هاوارد فاست (Howard Fast) در سال 1914 در شهر نیویورک به دنیا آمد و در آکادمی ملی طراحی تحصیل کرد.

فاست اولین رمان خود را پس از اتمام دبیرستان در سال 1933 آغاز کرد و در سال 1950 نیز به خاطر امتناع از ارائه لیستی از همکاران کمونیست کنگره ایالات متحده به سه ماه زندان محکوم شد. وی در زمان حبس خود یکی از معروف‌ترین رمان‌های خود با نام «اسپارتاکوس» را نوشت.

هاوارد علاوه بر جوایز ادبی متعدد، جایزه بین المللی صلح لنین 1954 را نیز از آن خود کرد. آثار زیادی از جمله «صبح آوریل، اسپارتاکوس، همشهری تام پین، راه آزادی، قضیه ویلسن» از این نویسنده آمریکایی به فارسی ترجمه شده است.

در بخشی از کتاب صوتی مزدور می‌شنویم:

در اوقات عادی آبراهام هونت بیمار من نبود، برعکس ترجیح می‌داد گاه گاهی که دچار کسالتی می‌شد به توبی بنسون، سلمانی قصبه مراجعه کند. توبی همیشه آنقدر خاک زیر ناخن‌هایش داشت که می‌شد با آن یک باغچه درست کرد. دائم در دستمالی فین می‌کرد که سه چهار هفته آن را نمی‌شست و از به اصطلاح مداوایش دو نکته می‌دانست؛ حجامت و زالو انداختن. من به تلخی این حقیقت را می‌پذیرفتم اما این هیولای محلی آن زمان شش نفری را زودتر از موعد به گور فرستاده و دستکم روند عادی معالجه صدنفر را به تاخیر انداخته بود و چون آبراهام هونت به هیچ وجه مرد ابلهی نبود، وقتی مبتلا به نقرس شد، به من مراجعه کرد.

چند ساعت پس از آنکه از ملک ریموند هدر برگشتم و صبحانه‌ای که سرد شده بود را خوردم و بداخلاقی و غرغر زنم را تحمل کردم، هانت با پای بادکرده به اتاق جراحی‌ام آمد.

فهرست مطالب کتاب صوتی