معرفی و دانلود کتاب صوتی مردی که گورش گم شد
برای دانلود قانونی کتاب صوتی مردی که گورش گم شد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی مردی که گورش گم شد
کتاب صوتی مردی که گورش گم شد نوشته حافظ خیاوی، مجموعهای از چند داستان کوتاه ایرانیست که به صورت خاطرهگویی و براساس باورهای مذهبی و مرگ روایت میشوند. این اثر موفق به کسب جایزهی ادبی روزی روزگاری شده است.
در سه داستان اول مجموعه، با نامهای روزهات را با گیلاس باز کن، آنها چهجوری میگریند؟ و چشمهای آبی عمو اسد، راوی اول شخص، درگیر اصول و رسوم شرعی گنجانده شده در دل داستانهاست، و نویسنده سعی میکند این اصول را از دید خود برای مخاطب به نمایش بگذارد. چهار داستان بعدی مجموعه، با نامهای صف دراز مورچگان، مردی که گورش گم شد، ماه بر گور میتابد و مردها کی از گورستان میآیند؟، حول محور مرگ هستند و این در حالیست که همان ساختار روایت خاطره ادامه مییابد و برای مخاطب از مرگ سخن میگوید.
راوی داستان کوتاه روزهات را با گیلاس باز کن، پسری کم سن و سال است که عاشق دختر دایی خویش شده، روزه گرفته و میخواهد روزهاش را با گیلاسهایی که عشقش سومان به او نشان داده، باز کند. عشقی که 13 ماه از او بزرگتر است. بسیاری از تصاویر همانند کتاب خواندن سومان روی درخت، بی حجابی! و شیطنتهای ویژهی او و… باعث جذابیت این داستان شده است.
داستان کوتاه آنها چه جوری میگریند، خاطرهی راوی، از نوجوانی خود است، که در شبیه خوانی در نقش عبدالله بازی میکند. در داستان چشمهای آبی عمو اسد، راوی در پی درک چرایی قسم خوردن خداوند، به انجیر و زیتون در قرآن، از خواهرش درخواست میکند که از زمانی که به مشهد عازم شد، از مشهد برایش زیتون سوغاتی بیاورد. داستان صف دراز مورچگان دربارهی جوانی است که عشقاش از او روی برگردانده و به او گفته: «برو گم شو، کثافت». پس او هم از آن رفته و از شهر دیگری به جبهه عازم شده تا گم شود.
داستان اصلی کتاب که نامش نیز از آن برگرفته شده دربارهی مردی است که چند غریبه او را میگیرند، پشت وانت میاندازند، میبرند، میکشند و دفنش میکنند و او پس از مرگ هم، از داخل گورش به خاطرهگویی ادامه میدهد.
حافظ خیاوی نویسندهی معاصر ایرانی در سال 1352 در مشکین شهر متولد شد. منتقدان زیادی او را به عنوان نویسندهای معناگرا و خوش آتیه در زمینه داستاننویسی میشناسند. وی علاوه بر نویسندگی، کارهای دیگری چون برنامهریزی و دستیار کارگردانی هم انجام داده است.
در قسمتهایی از کتاب صوتی مردی که گورش گم شد میشنویم:
«دختر آمد بیرون. جلو مغازه رو به ماشین ایستاد. چادرش را مرتب کرد. به خرت و پرتهایی که خریده بود نگاه کرد. گفتم کاش به من هم نگاه کند. خیلی دلم میخواست بعد از این همه وقت دختری نگاهم کند. ولی رفت. نه مرا نگاه کرد و نه ماشین را. فقط نگاهی به چیزهایی که خریده بود، انداخت و رفت.»
«دستم را بستهاند. با دست بند از پشت بستهاند و پشت وانتی انداختهاند. کف وانت لخت لخت است. نشستهام روی آهن سرد و تکیه دادهام به دیوارهی فلزی. چشمم را نبستهاند. اول بستند و بعد باز کردند. مرد چاق گفت که باز کنند و مرد لاغر باز کرد. بعد از این که چشمم را باز کردند، فهمیدم کدام یکی چاق بود، کدام لاغر. سه نفر بودند، مرا انداختند پشت وانت، در پشتی را بستند و رفتند جلو نشستند. نفهمیدم هم کی کجا نشست، کی راند. فقط فهمیدم که هر سه رفتند و نشستند. وقتی ماشین راه افتاد، صبح بود. صبح صبح هم نبود، خورشید درآمده بود. به من هیچی نگفتند. نگفتند کجا میرویم، کجا میبرندم. پرسیدم. از همان مرد چاق پرسیدم. فکر کردم از او باید بپرسم. ولی چیزی نگفتند، هیچ کدام چیزی نگفتند. نه چیزی گفتند، نه فحش دادند. فقط یک بار حرف زدند. مرد چاق حرف زد. گفت: چشمش را باز کن.»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی مردی که گورش گم شد |
نویسنده | حافظ خیاوی |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | آوانامه |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۱۵ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |