معرفی و دانلود کتاب مثل کشمش
برای دانلود قانونی کتاب مثل کشمش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب مثل کشمش
کتاب مثل کشمش نوشتهی مجید محمدی فر، داستانی کوتاه است که با بیانی ساده اما جذاب به رشته تحریر در آمده.
در بخشی از کتاب مثل کشمش میخوانیم:
بابا... بابا..
باربُد پسر خوب و موفرفری بابایی روی سرم بود و داشت به آرومی طوری که ناراحت نشم با تکان دادن شانهام مرا بیدار میکرد و بعد از بیدار شدن از شاداب بودن او خوشحال شدم و با نگاه به ساعت دیواری فهمیدم 7 صبح است.
به خندههای زیبا و بی دندان باربد نگاه کردم و گفتم:
چشم پسرم الان بلند میشم و معلوم شد که در پی ماموریتی به سروقت من آمده بود چون بسرعت به آشپزخانه رفت تا حاصل نتیجه این جریان موفقیتآمیز رزم صبحگاهی را به سمع و نظر اعلی حضرت همسر گرانقدر که در حال جمع و جورکردن وسایل و بسته بندی کردن کوله مسافرتی بود برساند.
غلتی دیگه زدم و با خودم فکر کردم چرا تازگیها اینقدر خوابهای عجیب غریب میبینم... . . خدایا چه خبره! چرا نمیتونم خوب بخوابم؟ و یا حداقل این خوابهایی که هر شب به سراغم میاد که اکثرا نظامی و با ضرب و شتم و کشتن و اینجور چیزا همراهه... باورتون نمیشه واضح توی خواب حرف میزنیم، میخوریم، راه میریم و... . روشن عین آفتاب داد میزنیم... حتی نصف شب از خواب بیدارم میکنه... اما چرا نمیتونم بخاطر بیارم که چه دیدم و آخرش چی میشه؟
هرجور بود بواسطه حرفی که زده بودم که منم میخوام در این تور ورزشی شما شرکت کنم باید بلند میشدم.
خدایا میبینی چقدرهمسرم بابت اینکه دوست داره به مسافرت بره و یا برای حفظ اندام و سلامتیاش در اینگونه تورهای ورزشی شرکت کنه، بلند میشه و به کارها سر و سامان میده و همه چی آماده ست.
بالاخره با هزار زحمت و با وجود خواب بودن دختر و پسرم بوسیله خودروی درب و داغونِ ژیانِ همسرم در پرتوی تابش آفتاب آخرای فصل پاییز با تاخیر حرکت کردیم.
بنا به گزارش سازمان هواشناسی برای روز جمعه احتمال بارش باران خفیف بود اما هرطور بود با سرعت و در خلوتی صبح مختص به جمعهها در خنکی هوا به محل هماهنگی که در کنار میدان دانشجو بود رسیدیم و همسرم برای قفل کردن خودروی عزیزش به تنهایی دست به کار شد و ما هم با باربُد وسایل کوهنوردی که در اصل پیادهروی در دشت و دمن بود را برداشته و به سمت اتوبوس زرد قناری با رانندهای باقد متوسط نسبتا جوان اما سبزه صورت که پشت فرمان نشسته بودو با تی شرتی مشکی که حروف برجسته لاتین داشت و از دورقیافش داد میزد یارو جوادیه!!! حرکت کردیم و آقای راننده از ابتدای امر نشان میداد که بی خیال تازه واردها بود و داشت با موهایش ور میرفت.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب مثل کشمش |
نویسنده | مجید محمدی فر |
ناشر چاپی | نشر عطران |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 39 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6201-72-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |