معرفی و دانلود کتاب صوتی مانولیتو
برای دانلود قانونی کتاب صوتی مانولیتو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی مانولیتو
کتاب صوتی مانولیتو نوشته الویرا لیندو، از مجموعه ماجراهای مانولیتو، روایتگر ماجراها و شیطنتهای پسری خارقالعاده از زبان خودش است. این کتاب در سال 1998 برنده جایزه ملی ادبیات کودک و نوجوان اسپانیا شد و برای کودکان گروه سنی (ب) و (ج) مناسب است.
مانولیتو (Manolito Gafotas) پسر 8 سالهای که به او لقب مانولیتو عینکی دادهاند، در یک محله شلوغ شهر مادرید با پدر و مادر، برادر کوچک و پدربزرگ عزیزش و دوستان بسیارش زندگی میکند. پدربزرگ او دوست و همبازی نزدیکش است که در خانه با مانولیتو هماتاق است. او به همراه دوستانش از جمله گوش گنده و ییهاد شیطنت میکنند و به مدرسهی دیگو ولاسکوئز میروند.
کتاب صوتی مانولیتو برخلاف داستانهای دیگر دربردارندهی پند و اندرز و نصیحتهای خسته کننده برای بچهها نیست. مانولیتو بیشتر از سنش میفهمد و در گفتگوها اظهار نظر میکند، در حرف بزرگترها میپرد، به تنهایی تصمیم میگیرد، مسائل مختلف را تحلیل میکند و در صورتی که باب میلش نباشد، اعتراض میکند. حتی به خودش این حق را میدهد که گاهی از پدر یا مادر یا برادر کوچکترش (جونور) تنفر داشته باشد کاری که بچههای ایرانی اجازهی این کار را ندارند. چنین شخصیتی در کتاب قصههای مجاز از نظر خانوادههای سنتی اصلا وجود ندارد. در کتابهای مجاز! کودکان یا خوب هستند یا بد. کودک بد هم آخر و عاقبتش مشخص است. مادر همیشه خوب و مهربان است و پدر همیشه درست میگوید. اما مجموعه کتاب مانولیتو همهی اینها را نقض کرده است.
پدر و مادرها در اغلب کتابهای کودک معمولا آنها را تحت کنترل دارند و رفتاری بدون خطا از خود نشان میدهند در حالی که در کتاب مانولیتو مادر و پدر بچههای داستان هم شیطنتها و خطاهای خود را بیان میکنند. کتابهای مانولیتو ماجراهای واقعی هستند. آن قدر واقعی که فراموش میکنیم مانولیتو یک پسر بچه اسپانیولی است و اصالتی ایرانی ندارد. آن قدر واقعی که ثابت میکند فرقی نمیکند در کجا زندگی میکنیم. انسان هستیم و انسانها خطاپذیر هستند؛ حتی اگر بچه باشند. حتی اگر مادر یا پدر باشند و یا برادری چهار ساله با یک پستانک. همین صمیمیت در روایت داستان باعث شده این کتاب در سراسر جهان مورد توجه کودکان و نوجوانان قرار بگیرد.
ماجراهای مانولیتو کتابی نیست که به کودکی که شاگرد اول و معدلش 20 شده است، جایزه داد. چون به او میآموزد که به جای درسخوان بودن و سروکله زدن با دروس مختلف، باهوش باشد. و اگر باهوش باشد میداند که این درس و مشقهای هر روز دردی از او درمان نمیکند و هیچ تاثیری در زندگی او ندارد. او باید سواد را خارج از مدرسه یاد بگیرد.
مجموعه مانولیتو دغدغه انسان معاصر را شرح میدهد. وقتی مانولیتو از حقوق بازنشستگی پدرش و یا از علاقهاش به تیم فوتبال مورد علاقهاش سخن میگوید، فضا را برای ما باورپذیر و جهانی میکند.
الویرا لیندو (Elvira Lindo) نویسنده و روزنامهنگار در سال 1962 در اسپانیا چشم به جهان گشود. او توانست جایزهی ملی ادبیات کودک و نوجوان را برای یکی از قسمتهای مانولیتو کسب کند. او در دوران کودکی خود به مادرید مهاجرت کرد و در دانشگاه یو سی ام در رشتهی خبرنگاری به تحصیل پرداخت. الویرا تحصیلاتش را ناتمام رها کرد و به عنوان گوینده و بازیگر در تلویزیون و رادیو به کار مشغول شد. الویرا هنگامی که در رادیو بود داستانهای مربوط به مانولیتو را که ساختهی ذهن خلاقش بود، روایت میکرد. او خودش روایتگر شخصیت مانولیتو در داستان بود و بسیار با این شخصیت جذاب خو گرفته بود. الویرا لیندو پس از اتمام فعالیتش در رادیو شخصیت مانولیتو را به نگارش درآورد که طرفداران بسیاری پیدا کرد. او علاوه بر نگارش 5 کتاب مانولیتو چند نمایشنامه و فیلمنامه نیز منتشر کرد.
در بخشی از کتاب صوتی مانولیتو میشنویم:
او گاهی اوقات مرا جانشین صدا میزد. چون میگوید که تمام پول بازنشستگیاش را که کنار گذاشته است، برای من به ارث خواهد گذاشت. مادرم دوست ندارد که درباره مرگ صحبت کنیم، ولی پدربزرگم میگوید که در این پنج سال آخر عمرش، از هر چیزی که دوست داشته باشد، حرف میزند. پدربزرگم همیشه میگوید که میخواهد قبل از سال دو هزار بمیرد. میگوید هیچ علاقه ندارد که ببیند در قرن آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، و در این قرن به اندازه کافی چیز دیده است. با لجاجت تمام میخواهد در سال 1999 بمیرد، آن هم از پروستات. آخر، مدت بسیار زیادی است که این پروستات کلافهاش کرده است و اصلا برایش خوشایند نیست که از چیز دیگری بمیرد. به او گفتم که ترجیح میدهم بدون این که او بمیرد، وراث تمام حقوق بازنشستگیاش بشوم، چون دوست دارم کنار پدربزرگم، نیکلاس، بخوابم. او خیلی خوب است. هر شب، با رادیوی روشن میخوابیم و اگر مادرم بخواهد آن را کش برود، بیدار میشویم. ما اینجوری هستیم. اگر پدربزرگ بمیرد و من مجبور بشوم اتاقک را با جونور شریک بشوم، حتما حوصلهام سر خواهد رفت.
جونور برادر کوچک من است. تنها برادری دارم. مادرم خوشش نمیآید که او را جونور صدا بزنم. در حقیقت، او مخالف همه جور لقب است. باید این را بگویم که خودم بدون اینکه متوجه بشوم این اسم را روی او گذاشتم، مثل مواقعی نبود که به مغزت فشار میآوری و برای اینکه سرت منفجر نشود، دستهایت را روی پیشانی میگذاری. درست روز تولد او، این اسم به فکرم رسید. پدربزرگم مرا به بیمارستان برد. آن موقع پنج سال داشتم. یادم میآید که اولین عینکم را برایم خریده بودند و همسایهمان لوئیزا هی میگفت : «حیوونکی، از پنج سالگی!» خلاصه، به ننوی او نزدیک شدم، با این قصد که یک چشمش را باز کنم، چون گوش گنده گفته بود که اگر چشمهای برادر کوچکم قرمز باشد، معنیاش این است که شیطان در جسم او رفته است. من میخواستم این کار را با پاکترین نیتهای ممکن انجام دهم، اما ناگهان او زد زیر گریه، از آن گریههایی که فقط خودش بلد است.
پدربزرگم گفت که از این به بعد، این خانواده برای این خرجش را در بیاورد، به پارکها میرود و روی یک تکه مقوا مینویسد: اگر پول ندهید آواز میخوانیم فکر میکنم موفق بشوند. مردم توی کلاهشان سکههای طلا خواهند ریخت. در حل کردن مشکل مردم، پدربزرگم بینظیر است.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی مانولیتو |
نویسنده | الویرا لیندو |
مترجم | فرزانه مهری |
راوی | مهشید اژده فر |
ناشر چاپی | انتشارات آفرینگان |
ناشر صوتی | نوین کتاب گویا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۵۴ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان آموزنده کودک |