معرفی و دانلود کتاب مادر

معرفی کتاب مادر

کتاب مادر نوشته‌ی ام البنین منیری خلیل آباد، فصل دوم رمان در حوالی عذاب، داستان زندگی زنی به اسم شیواست که با سختی‌های فراوان کودکانش را خود به تنهایی بزرگ می‌کند.

خلاصه‌ای از کتاب مادر (فصل دوم رمان در حوالی عذاب):

شیوا در جوانی همسرش را از دست می‌دهد. او با سه فرزند و یک تو راهی از روستای کوچک خود به شهر می‌آید، تا خود را از تهمت و حرف مردم نجات دهد. اما ازدواج با طاهر، مردی که هیچ بویی از انسانیت نبرده او را در شرایطی قرار می‌دهد که مسیر زندگی‌اش به شکلی ناگوار دگرگون می‌شود.

با برگشت مجتبی بعد چهار سال زندگی شیوا هم مسیر دیگری پیدا می‌کند. مجتبی که آرزوی یک مادر گفتن در دلش مانده بود به تازگی برای خودش مادر پیدا کرده است. اما قلب سیاه طاهر آیا این اجازه را به او می‌دهد؟ رابطه‌ی مجتبی با تمنا به کجا خواهد رسید؟ آیا شیوا اجازه می‌دهد آن‌ها باهم ازدواج کنند؟

در آخر از دیگر داستان‌های ام البنین منیری خلیل آباد می‌توان، رهایی، از رویای و دور از مهتاب را نام برد.

در بخشی از کتاب مادر می‌خوانیم:

ساعت 7 صبح بود که مازیار احساس گرسنگی کرد. به پرستو گفت، پرستو رفت صبحونه رو آماده کرد و آورد دو تایی با هم توی اتاق یه صبحونه خوردن.

ساعت 9 صبح همراه پرستو از خونه بیرون رفتن. کمی توی بازار گشتن. مغازه‌ها هنوز باز نشده بود تک و توک باز بودن. یه ساعت باهم راه رفتن ساعت 10 و نیم یه دست گل از مغازه گل فروشی خریدن و یه جعبه شیرینی. همراه دو تا پیراهن مردونه و دو تا روسری زنونه. چند تا تیکه هم پرستو خرید کرد. ساعت 11 و نیم بود که مازیار به خونه زنگ زد.

گوشی رو ارسلان برداشت و گفت: بفرمایید.
مازیار: طاهر خونه است؟
ارسلان: چیکارش داری؟
مازیار: بده بهش.
ارسلان گوشی رو به سمتی گرفت و گفت: مازیار با بابا طاهر کار داره.
شیوا قبل از همه خودش رو رسوند و گفت: بده ببینم چی شده؟
طاهر که ناراحتی شیوا رو می‌فهمید گفت: با تو کار نداره‌ها.
شیوا کنار رفت و طاهر گوشی رو گرفت و نگاهی به شیوا کرد و لبخندی زد و گفت: چیه نگران نباش پسرمه با من کار داره.