معرفی و دانلود کتاب لالانی، دختر دریاهای دور

معرفی کتاب لالانی، دختر دریاهای دور

در کتاب لالانی، دختر دریاهای دور نوشته‌ی ارین انترادا کلی با ماجرای هیجان‌انگیز دختری همراه می‌شوید و با او به سفری بی‌همتا در آن سوی دریاها می‌روید؛ یک ماجراجویی ادبی باشکوه درباره‌ی شجاعت، دوستی، اتکا به خود و انتخاب بین تسلیم شدن در برابر سرنوشت یا ساختن مسیر پیش رو.

درباره کتاب لالانی، دختر دریاهای دور:

لالانی ساریتای دوازده ساله در یک جزیره‌ در سانلاگیتا زندگی می‌کند. زندگی در آ‌ن‌جا بسیار دشوار است. رازی خوفناک در اطراف جزیره و پشت کوه‌ها، تمام آن‌ سرزمین را تحت تاثیر قرار داده است. در غرب، کوهی انتقام‌جو وجود دارد که هر لحظه تهدید به فروپاشی و دفن روستا می‌کند. در شمال، مه خطرناکی هست که دریانوردان را می‌بلعد. خلاصه این که هرکس دیگری که به این سمت رفته، هرگز بازنگشته است. با وجود همه‌ی این‌ها، جزیره دچار خشکسالی شده است و تمام گیاهان دارویی کمیاب شده‌اند. مادر لالانی به بیماری لاعلاجی مبتلا شده و به همین دلیل است که لالانی عزمش را جزم کرده تا به آن سوی جزیره برود. او به امید حفظ آینده‌ی خود و مراقبت از مادرش، سفری خطرناک را از دل دریا آغاز می‌کند و در این مسیر با سختی‌ها و چالش‌های بسیاری روبه‌رو می‌شود.

ارین انترادا کلی (Erin Entrada Kelly) با الهام از قصه‌های عامیانه‌ی فیلیپینی، یک فانتزی قهرمانانه درباره‌ی تصمیم گرفتن، انتخاب، تلاش و غلبه بر شر می‌نویسد. داستان لالانی، دختر دریاهای دور (Lalani of the Distant Sea) در درجه‌ی اول به صورت سوم شخص روایت می‌شود اما شخصیت‌ها عمیقا خود را از طریق افکار و اعمالشان آشکار می‌کنند. هر شخصیت لایه‌ای دیگر به داستان اضافه می‌کند و هر کدام از آن‌ها با با مسائل خاص خود مانند یافتن شجاعت، مردسالاری و نقش‌های جنسیتی روبه‌رو هستند. در سراسر کتاب تصویرسازی‌های فوق‌العاده‌ای وجود دارد که به شما اجازه می‌دهد جزیره، موجودات افسانه‌ای و هیولایی را که لالانی به آن‌ها برخورد می‌کند تصور کنید. این امر بر عمق، فانتزی و خیال‌انگیز بودن کتاب دو چندان می‌افزاید.

لالانی به یاد ما می‌آورد اگرچه قدرت و مهارت ممکن است نتواند تاریکی را شکست دهد، اما مهربانی، صداقت و عشق همیشه پیروز این میدان است و نور را بازمی‌گرداند. این داستان ما را زنده‌تر، شجاع‌تر و صد البته انسانی‌تر می‌کند.

نکوداشت‌های کتاب لالانی، دختر دریاهای دور:

- کتابی پر از شگفتی. کتاب قدرتمندی که باید خوانده شود. (Kirkus)
- افسانه‌ای سرسبز و مرموز، پر از زیبایی، پر از شگفتی. (Rebecca Stead)
- ارین انترا کلی با غزل‌سرایی و به ظرافت، برایمان یک داستان غنی می‌بافد. (Soman Chainani, author of The School for Good and Evil series)
- داستانی که به زیبایی به مخاطب منتقل شده است. سفری که قدرت ایمان و امید را نشان‌مان می‌دهد. (School Library Journ)

کتاب لالانی، دختر دریاهای دور مناسب چه کسانی است؟

نوجوانان و افرادی که به کتاب‌های تخیلی و فانتزی علاقه دارند، از خواندن لالانی، دختر دریاهای دور لذت خواهند برد.

با ارین انترادا کلی بیشتر آشنا شویم:

او سازنده‌ی دنیایی بی‌نهایت از فانتزی برای کودکان است. بی‌دلیل نبود که مدال جان نیوبری در سال 2018 به این نویسنده‌ی فیلیپینی - آمریکایی برای سومین رمانش به نام دنیای بی‌کران، سلام اهدا شد. کتاب‌های ارین انترادا کلی چندین جایزه از جمله جایزه‌ی ادبیات کودک و جایزه‌ی بادبادک طلایی را کسب کرده‌اند. اول تو بازی کن و سرزمین دختران فراموش شده از دیگر کتاب‌های این نویسنده‌ی محبوب هستند.

در بخشی از کتاب لالانی، دختر دریاهای دور می‌خوانیم:

طبیعت دمدمی‌مزاج است. از اینکه تو با پیرامونت راحت هستی سوءاستفاده می‌کند. انسان‌ها به‌اشتباه باور دارند بهتر از همه می‌دانند، ولی طبیعت دقیقاً در بدترین زمان ممکن به تو یادآوری می‌کند که اول خودش به این دنیا آمده است. لالانی عادت نداشت فکر کند در کاری از بقیه ماهرتر است. هیچ‌وقت به دل جنگل نزده بود و به اعماقش نرفته بود. بی‌شک روی دامنه‌ی کوه هم راه نرفته بود. اول با احتیاط پشت سر «شِک من» رفت، ولی بعد آن‌قدر روی برگرداندن تمام شِک‌ها به خانه تمرکز کرد که ترس یادش رفت. صدایشان می‌زد: «بیا، شِک، بیا اینجا، شِک.»... ولی نمی‌آمدند. سرشان را روی دامنه‌ی سبز کوه خم کرده بودند و برای یافتن غذا بو می‌کشیدند. وقتی لالانی تا حدی به یکی‌شان نزدیک شد که پوست شُل دور گردنش را بگیرد، حیوان جنبید و خودش را رها کرد و بقیه هم پا به فرار گذاشتند. لالانی دنبالشان رفت. حواسش نبود چقدر راه رفته، تا این که دید پاهایش درد می‌کند و بعد چشمش به درختی با برگ‌های طلایی افتاد. قبلاً چنین درختی دیده بود؟ اصلاً چقدر دور شده بود؟ بوزالین و نخ‌ریس‌ها ‌جایی پشت سرش بودند. پس چرا نمی‌توانست سقف شیب‌دار خانه‌هایشان را ببیند؟ چرا اصلاً هیچ خانه‌ای نمی‌دید؟ سرش را بلند کرد و بالا، بالا، بالا را دید. آسمان داشت تاریک می‌شد. البته نه به‌اندازه‌ی نیمه‌شب، نه. ولی دنیای اطرافش خاکستری بود. تا الان متوجه نشده بود. سایبان درخت مانع عبور نور خورشید شده بود. هوا هنوز داغ بود، ولی نه مثل قبل غیرقابل‌تحمل. اگر در شرایط دیگری بود، از این وضعیت لذت می‌بُرد. از چرخیدن دست برداشت.نمی‌دانست چه‌کار کند. نمی‌دانست قدم بعدی‌اش چه باید باشد. بی‌حرکت ایستاده بود، منتظر جواب، هرچند نمی‌دانست این جواب قرار است از کجا بیاید.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار
آن سه نفر
خانه‌ی نور
دخترِ روی سنگ‌ها
خانه‌ی سایه‌ها
تو همان‌جایی هستی که بینتی‌ها آواز می‌خوانند
ببخشید
نخ‌ریس‌ها
هتسبی دلیر
دهانی پر از یون‌فیش
تو سانلاگیتایی هستی
قلب‌هایی از جنس ابر و سنگ
عبور
دمدمی‌مزاج
تو لوزِتِ گریان هستی
بعد حمله می‌کنند
چشم‌ها
داستان الست
چنین دختری
سه قطره
تو نالوپای هستی
هتسبی ساده‌لوح
زیر آسمان بی‌ابر
همین‌جا بایست
قوی‌ترین ماهی
روز دریانوردی
مزخرف نگو
یک، دو، یک، دو
ممنون الست
باران
تربیت
ادب شدن
دوباره
فقط یک کوه
مدفون
تو دیتاسا اولود هستی
چیزی هدر نده
در سیاه‌ترین لحظه‌ی شب
روی دریای مستور
تو گُیوک هستی
یک ساحل دوردست
در سانلاگیتا
تو وِنبو هستی
جنگل
داستان اوسوآ
باینتای
جنگل وِنبو
تو یوتا هستی
پسران سبدبه‌دست
کوچولو
حیوانی که هرگز نبود
سه روز مانده
برادر، خواهر
تو بای‌وینکا هستی
مرگی در افق
گانگ
راه‌حلی ساده
بای‌وینکا
قصه‌ی لالانی
کید
در سانلاگیتا
چالش
تو زیوا هستی
فی دیواتا
صعود
رو به دریا
تو یک سانلاگیتایی هستی
درباره‌ی نویسنده