معرفی و دانلود کتاب قصههای آقابزرگ
برای دانلود قانونی کتاب قصههای آقابزرگ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب قصههای آقابزرگ
کتاب قصههای آقابزرگ نوشته محمدجواد شیخ الاسلامی دربردارنده پنج داستان با عناوین چارزبر، گردان رعد، علی بابا و سکه های طلا، ارثیه پدری، قصه های کوتاه آقابزرگ است که درونمایهای طنز و اجتماعی دارند. این مجموعه داستان هم برای بزرگسالان و هم برای نوجوانان علاقهمند به مطالعه آثار نویسندگان معاصر ایرانی مناسب است.
کتاب قصههای آقابزرگ مناسب چه کسانی است؟
خواندن این کتاب به نوجوانان و بزرگسالانی که به مطالعه مجموعه داستانهای کوتاه از نویسندگان معاصر ایرانی علاقه دارند، مناسب است.
در بخشی از کتاب قصههای آقابزرگ میخوانیم:
در روزگاران قدیم، بازرگانان از شهرهای دور و نزدیک برای خرید قند و شکر به شکرستان می آمدند.
در بازار شکرستان مردی ثروتمند و خسیس به نام خواجه منوچهر مغازه داشت. او با بازرگانان شهرهای مختلف که به شکرستان می آمدند دوست شده بود و در سفرهای تجاریش به شهرهای مختلف، به منزل بازرگانان می رفت و اطراق می کرد. بازرگانان هم در مقابل هروقت که گذرشان به شکرستان می افتاد به منزل او می آمدند.
این بود تا اینکه یک روز بازرگانی اصفهانی به نام شهرام به منزل خواجه منوچهر آمد.
خواجه منوچهر بعد از چاق سلامتی و خوش وبش با خواجه شهرام، از غلامش خواست تا شهرام را به باغش ببرد تا با گردش و استراحت در باغ، خستگی سفر از تنش بیرون بیاید.
آن دو به باغ رفتند. باغی بسیار زیبا و سرسبز با درختان مختلف میوه، سیب و گلابی و هلو و آلو و زردآلو. غلام سیب بزرگی از درخت چید و به خواجه شهرام تعارف کرد اما خواجه دست غلام را رد کرد و گفت که میل ندارم.
غلام گلابی بزرگی از درخت دیگری چید و به خواجه تعارف کرد اما خواجه دوباره از خوردن امتناع کرد. چشم خواجه به درخت آلو افتاد. به سمت درخت و میوه هایش حمله ور شد و حالا نخور کی بخور.
غلام با تعجب به تماشای خواجه نشست. خواجه چشمش به هر میوه ی ترشی که می افتاد به آن حمله ور می شد و دخلش را می آورد.
عصر شهرام و غلام به خانه ی منوچهر بازگشتند. براثر خوردن میوه های ترش ضعف شدیدی در شکم شهرام افتاده بود و احساس گرسنگی می کرد و مدام به خود می پیچید.
منوچهر رو به غلام کرد و گفت: مگر خواجه را به باغ نبردی؟
غلام گفت: آری به همراه خواجه شهرام به باغ رفتیم اما خواجه چرا نکرد.
سفره غذا که پهن شد و چشم شهرام به غذاهای رنگارنگ و خوشمزه درون سفره افتاد افسار اسب اختیارش را از دست داد و به سمت غذاها حمله ور شد و حالا نخور کی بخور.
منوچهر خوردن شهرام را نگاه می کرد و لقمه لقمه دق می خورد.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
چارزبر
گردان رعد
علی بابا و سکه های طلا
ارثیه پدری
قصه های کوتاه آقابزرگ
این قسمت: قضاوت معاویه
این قسمت: بازرگان خسیس
این قسمت: گلدان عتیقه
این قسمت: پادشاه و پیرمرد
این قسمت: نوکر نادان
این قسمت: جمشید و ضحاک - اقتباسی آزاد از شاهنامه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب قصههای آقابزرگ |
نویسنده | محمدجواد شیخ الاسلامی |
ناشر چاپی | انتشارات متخصصان |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 124 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-292-300-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه نوجوان |