معرفی و دانلود رایگان کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق

عکس جلد کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق
قیمت:
رایگان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق

کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق رمانی فانتزی و افسانه‌ای به قلم فرشته زمانی است و داستان دختری را به تصویر می‌کشد که با کشف راز بزرگی در زندگی‌اش، به جهانی فراتر می‌رود و سرنوشتش تغییر می‌کند.

در بخشی از کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق می‌خوانیم:

قصر در قرنیه چشمان آهیا نمایان شد. قصری تماما به رنگ سیاه! انگار نه انگار اینجا قصر یخ است! دیگر از یخ، برف و زیبایی‌هایش خبری نبود! دیوارهای قصر بزرگ یخ، به رنگ مشکی در آمده بودند و تاریکی تمام رنگ‌ها و زیبایی‌ها را در خود فرو برده بود. به نزدیکی دروازه بزرگ قصر رسیدند. نگهبانان قصر با دیدن و شناختن فرمانده تیان، پس از تعظیم کوتاهی و به فرمان فرمانده تیان دروازه را باز کردند. آهیا حتی نمی‌توانست تصور کند اینجا همان قصر رویایی و زیبایی است که نوریا برایش سالیان پیش در قصه‌ها گفته بود. به راستی که اهرمن پلید به خواسته‌اش رسیده و سیاهی مطلق را بر تمام جهان حاکم کرده بود. در مقابل در ورودی قصر به رنگ شب از اسب‌های زیبا و مشکی‌شان پیاده شدند. خدمتکاری به خدمت جناب تیان رسید، احترام گذاشت و برای انجام دستور گوش به زنگ ایستاده بود که فرمانده تیان او را مخاطب قرار داد:

- ندیمه یونا! بانو لیانا را را به اتاق مهمان در قصر ببر تا استراحت کنند. فردا خودم شخصا حضورشان در قصر را به ملکه السا اطلاع می‌دهم.

خدمتکار پس از گفتن چشم فرمانده تیان! به همراه آهیا به طرف ورودی قصر راه افتادند. هنوز هم شک و تردید در چشمان آهیا موج‌ می‌زد. نمی‌دانست باید به این‌ها اعتماد کند یا نه؟ از طرفی هم دانستن اینکه ملکه السا از مخالفان اهرمن است و ملکه‌ای مهربان برای سرزمین یخ، بخشی از سرزمین لورلا است، کمی ته دلش را قرص می‌کرد. دیگر هیچ چیز زینتی در قصر نبود که توجه آهیا را به خودش جلب کند. اشیاء و هر آن چیز زینتی که بود به رنگ مشکی درآمده و ظاهر اشرافی و زیبای خود را از دست داده بودند. آهیا با دیدن آن جا پوزخندی به تمام باورهای سابقش زد، آخر او فکر می‌کرد اگر روزی وارد یک‌ قصر افسانه‌ای شود با دیدن زیبایی‌های افسانه‌ای و رویایی آن قصر مات و مبهوت خواهد شد اما اهرمن با طلسم کردن تمام سرزمین و قصرها، باورهای او را خراب کرده بود. ندیمه یونا مقابل یکی از در‌های سالن اصلی قصر ایستاد. دری را که روی آن ستاره‌ای زیبا حکاکی شده بود با کمی فشار باز کرد و داخل شد. آهیا نیز به همراه او رفت. ندیمه یونا به آهیا نگاهی انداخت، دستانش را در پیش بند خدمتکاری‌اش فرو برد و سپس گفت:

- اینجا اتاق شماست بانو! هر کاری که داشتید فقط کافیست به من اطلاع دهید!

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق
نویسنده
سال انتشار۱۳۹۸
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات281
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان علمی و تخیلی ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق

احمدرضا مسعودی
۱۳۹۹/۰۸/۲۷
با احترام به نویسنده گرامی!!!!
من قوه تخیل شما رو تحسین میکنم ولی برای نویسندگی نیاز هست کمی حوصله بیشتری به خرج بدید!!! داستان با سرعت سرسام آوری شروع شد و از بازگو کردن هرگونه جزئیاتی در اون پرهیز شده بود!! خواننده احساس میکرد نویسنده سعی دارد هر چه سریعتر داستان رو جلو ببرد!! پرش‌های زمانی رو
زیاد داخل داستان خواننده اذیت میکرد!! بعد از هر دو پراگراف یه پرش زمانی به چند روز بعد داشتیم!!! و این که داستان سرهم بندی جالبی نداشت!!! شما فرض کنید وارد یه دنیای جدید بشید و ببرنتون پیش ملکه و بعد از اون بدون این که ملکه شما رو بشناسه ببرتتون به جلساتش با شاه و ملکه‌های دیگه!! یکم صبور بودن و بسط دادن داستان باعث جذاب شدن اون میشه که متاسفانه در این کتاب اصلا وجود نداشت.
بازم تشکر میکنم از نویسنده گرامی و امیدوارم در کتاب‌های بعدی کمی بشتر حوصله به خرج بدند و قسمت‌های مختلف کتاب رو با ظرافت بیشتری به هم مرتبط کنند.
Zara ‌
۱۴۰۰/۱۱/۲۹
رمان از ایده‌ی جدید و خوبی برخوردار بود اما از نظر قلم نوشتاری خیلی ضعیف عمل کرده بود و میتونم بگم شاید بخاطر‌این باشه که اولین متن نویسنده عزیزمون هست
سرعت گذر داستان سرسام آور و خیلی گیج کننده بود
پرش‌های زمانی ناگهانی و...
بعضی قسمتا بی دلیل نوشته شده بودن و به شخصه نبودشون رو بیشتر ترجیح از
میدم مثل قسمت (پلک‌های آهیا آغوش هم در آمده و به جای آن آهیا و هیان در آغوش هم فرو رفتند!) که خیلی زیبا به نظر نمیاد
نکته دیگری که به چشم من اومد، ما میتونیم بگیم هیان در زمان هلیا اگر ۲۰ سال هم داشته باشه، در زمان آهیا ۴۰ سال داره و این قبیل تداخل زمانی‌ها، وحشتناک نادید گرفته شده بود
عشق هیان به هلیا که مادر آهیاس، بعد از اون به اهیا، قبول کردن هیان توسط هلیا به عنوان داماد! و شدت طبیعی گرفته شدن این ماجراها هم اصلا قابل درک نبود
و اینکه از نظر ویراستاری هم کم اشکال نبود (قسمت‌هایی که متن از ادبی به روایی تغییرات ناگهانی داشت!)
آخرین مورد هم در این فصل اهیا به عنوان زاده عشق جز اینکه امید میداد به پادشاه‌ها و ملکه‌ها هیچ نقش دیگه‌ای نداشت و حتی از نیروهایی خودش هم برای نجات جونش نمیتونست استفاده کنه (هر وقت که نیروی سیاه به سمت پرتاب شد دفاع نکرد، وقتی از قصر به پایین پرتاب شد و هیان نجاتش داد یا وقتی که تیان جونش رو فدا کرد، اهیا هیچ عکس‌العملی نشون نداد)
در کل که امیدوارم از این نویسنده پر پتانسیل عزیزمون رمان‌های جذاب‌تر و پخته‌تری رو داشته باشیم.
نیکتوم نینوایی
۱۴۰۲/۰۵/۱۶
اصلا چرا باید همه شخصیت‌های خوب داستان خوشگل باشن و بدها زشت این به کنار اینکه شخصیت اصلی داستان که مثلا قهرمان داستان هم هست باید تسلیم خواسته‌های بزرگترها و تقدیرش باشه و دیگران براش تصمیم بگیرن مثلا اگر مادرش بگه این برای تو بهترین یا آشیانت و اون فوری بپذیره با مقصر اصلی داستان معشوقه و قاتل به مادرش ازدواج کنه. این کنار به همین راحتی یه غریبه رو که حتی حاضر نیست خودش رو کامل معرفی کنه و مشخصه که که داره چیزی رو مخفی میکنه به قصر میبرند و تو جلساتشون هم شرکت میکنه و فوری هم به همه پادشاه‌ها و ملکه‌ها هم انتقاد میکنه اونم جایی که قبلا طلسم شده و باید به ریسمان سیاه و سفید هم شک داشته باشن. چرا شیطان که نیروی سرخ را حس میکنه و میفهمه آهیا نمرده این همه مدت نفهمیده و حس نکرده نیروی سرخ هیان را یک اشکال تایپی هم داشت که آهیا صدای مادرش رو میشنوه که مقدر است که تو تیان عاشق هم شوید باید تیان به هیان تغییر کند. موفق باشید.
رضا خردمند ساعی
۱۴۰۰/۰۹/۱۶
سلام
ممنون از نویسنده محترم بابت کتاب خوبشون
انتقادهای پایین به معنی بد بودن کتاب نیست فقط در جهت بهتر شدن هست
اول سرعت داستان گویی مناسب بود
دوم پرش به صحنه بعدی داستان بدون توضیح بود تقریبا بعد خوندن شش تا هفت خط متوجه میشدی الان در کدوم قصر یا کنار کدوم شخصیت داستان هستی
سوم در این سرزمین و
چرا افراد مسافر بی خانمان مستقیم به قصر برده میشوند خیلی راحت پیش پادشاه برده میشوند
چهارم چرا شخصیت اصلی داستان هر کار مشکوکی میکنه بقیه فقط قبول میکنند
پنج بجز بد من اصلی یعنی شیطان، داستان باید دارای چند بد من فرعی باشت تا مدام مزاحم کار شخصیت اصلی باشن تا جذابیت داستان بالا بره
ششم امتیاز من به عنوان یک کتاب خوان در موضوع ماورایی به این کتاب
روانی داستان 9از10
ویلن 6از10
گنگ بودن تعویض مکان 5از10
کیفیت شخصیتها 8از10
سرعت داستان8از10
ودر اخر ممنون از نویسنده به خاطر شجاعت در ورود به این نوع داستان نویسی
Maede ‌‌
۱۴۰۰/۰۴/۲۹
این کتاب ایرادات خیلی زیادی داره و بر پایه منطق نیس مثل اینکه:
سرعت داستان خیلی زیاد بود و اصلا به اتفاقات و جزئیات پرداخته نشده بود. بهتر نویسنده عزیز اتفاق‌ها رو در زمان حال توصیف میکرد بهتر بود چون ک شخصیت رمان به مکالمه‌ها و اتفاقات روز قبل فکر میکرد و بهتر بود ک اون اتفاقا در زمان حال ن اینک
می‌افتاد تو افکار شخصیت رمان و واقعا این و موضوع و پرش زمان‌ها خیلی اذیت کننده هست و از جذابیت داستان خیلی کم میکنه.
این رمان تخیلی هست یا عاشقونه بهتر نبود بیشتر به اتفاقات پرداخته میشد و تا عشق و عاشقی؟؟؟؟ و اینک اینجا هر کی اون یکی رو میدید عاشقش میشد مثلا هیان و تیان عاشق آهیا شده بودن و از اون ور آهیا عاشق تیان بود و با دیدن هیان قلبش لرزید واقعا غیر منطقی نی ک یه بار عاشق یه نفر میشه بعد دوباره عاشق یه نفر دیگه؟؟
جزئیات گفته نشده بود و خواننده باید خودش صحنه‌ها رو مجسم بکنه ک این در ژانر فانتزی نقطه ضعف خیلی بزرگی هست و اینکه زیادی درباره موهای ابریشمی و چشمای خوشگل و زیباییشون اغراق شده بود و اینکه کلمه‌ها هی تکرار میشد مثل رنگ چشاشون مثلا هی همه خیره میشدن تو چشمای عسلی تیان یا ملکه با چشمای به رنگ آسمونش به فلانی خیره میش... و خیلی جمله‌های تکراری دیگه.
چطور ملکه انقد راحت یه غریبه رو تو قصر خودش راه داده و بهش اعتماد کرده و اونو اوتقدر راحت به جمع مشورت سری حکومت راه داده؟؟
چطور یه سرزمین انقد شاه و ملکه داره مگه جنگه😐
چطور شیطان همه سرزمین رو طلسم کرده بود اما کنترلی به ورود کسی نداشت مخصوصا باید نیروی زاده عشق رو احساس میکرد و با خبر میشد حضورش.
در کل اگه به رمان عاشقانه علاقه دارین بخونینش ولی اگ به فانتزی علاقه دارین این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم.
ممنون که خوندین.
پرویز
۱۴۰۳/۰۷/۱۷
سلام عرض می کنم خدمت نویسنده این اثر مثل همیشه این نقد هم به احترام و تشکر از نویسنده است باید بگم که ما در اینجا شاهد یک داستانه متوسط رو به پایین هستیم. سرعت سیر داستان بالا است و بعضی چیزهایش برای من منطقی نیست مثل ورود اهیان به سرعت به دربار!!! اون هم با پیدا شدن در جنگلیا مثلاً خیلی بیشتر می و توانستیم در مورد زندگی رفتار شخصیت در زمین ببینیم ولی خیلی سریع جشن و بعد از آن هم ورود به دنیای لورلااسم ها رو دوست داشتم. ما در این داستان شاهد یه چیز جالبیم که اولین بار دیدم اینکه اول شخصیت را می بینم بعد وقایع چند ساعت قبل گفته میشه که جالبه ولی متأسفانه نویسنده خیلی این کار را توی داستان کرده و من حتی بعنوان نویسنده گیج شدم. روی احساسات فضا و صحنه سازی می توانستند بیشتر کار کنند. پایان داستان قشنگ بود داستان طلوع ستاره عشق جالب بود. تیان را به عنوان برادر دوست دارم!! این عجیب ترین مثلث عشقی دنیا بود. روی داستان می توان بیشتر کار کرد و قابلیت گسترش داره ببینید شما دست روی زیر ژانر بزرگی به اسم مبارزه خیر و شر گذاشتید و نمیشه خیلی سریع اون را جمع کرد ولی داستان تون به عنوان یه دانشجوی پزشکی خیلی خوبه. یادمون باشه نویسندگی به راحتی آب خوردن نیست.
احمد
۱۴۰۳/۰۱/۲۰
یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور به شوند جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک جا و یک زمان جمع بشوند. یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور شوند به جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک جا و یک زمان جمع بشوند. یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور شوند به جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک
محمد پوران دوست
۱۴۰۲/۰۲/۲۰
با سلام. این کتاب از نظر نمره ۵ از ۱۰رو میگیره.
داستان و سناریو کتاب خوبه ولی سرعت پیشرفت داستان زیاده. دیالوگ و گفتگو بین شخصیت‌ها مصنوعی نوشته شده و حالت کتابی داره نه گفتاری. باگ داستان زیاده، مثلا نقش اول ابتدا به فرمانده اعتماد میکنه و باهاش میره به قصر و در طی داستان هم رابطه‌ی خوبی با هم ن
دارن اما تا انتهای داستان هویت خودشو به فرمانده نمیگه. از طرفی ملکه خیلی راحت به او اعتماد میکنه و اونو وارد قصر میکنه و هیچ امتحان کردنی هم برای جلب اعتماد انجام نمده. به جزئیات توجه نشده مثلا برای توصیف لباس اشخاص فقط از یه کلمه (دکلته) استفاده شده یا برای توصیف ظاهر افراد فقط رنگ چشمشون گفته شده. در مورد قدرت‌های زاده‌ی عشق چیزی گفته نشده، اینکه چه ویژگی‌های داره و کجا‌ها به درد میخوره فقط گفته شدا زاده عشق میتونه شیطان رو شکست بده. بار اکشن داستان کمه در حالی که میتوست بشتر باشه. در کل اگر بار اکشن داستان بیشتر مشد و بیشتر به جزئیات پرداخته میشد این داستان میتونسته حتی در دو جلد نوشته بشه. با سپاس از کتاب راه.
Azin Amini
۱۴۰۰/۰۵/۱۵
با سلام خدمت نوسینده‌ی گرامی
کتاب نه چندان خوبی بود
حقیقتاً کشش چندانی نداشت و ترغیب آنچانی برای ادامه‌ی داستان نمیشدیم
از نکات قوت میشه گفت: صحبت خوب و کافی راجع به خدا _انتخاب کردن مکان‌های داستان
و از نقاط ضعف: دیالوگ‌های کتابی _بچه گانه بودن داستان به طوری که تا ملکه السا آهیا رو دید بدون
هیچ توجهی به گذشتش اون رو به دربار راه داد و روابط ارباب رعیتی حفظ نشد _توصیفات خوبی بود در بعضی‌مواقع مثل نگاه کردند به سرخ در سیاه ولی چون زیاد از حد تکرار شده بود مزه‌ای نداشت _داستان تقریباً قابل حدس بود و اتفاقات پیش پا افتاده‌ای برای آهیا افتاد_در این داستان راجب خدا حرف زده میشه و ایمان و اعتقاد بهش اما ما شخصیت‌های داستان رو یکبار هم در حال نیایش نمی‌بینیم_داستان غرب زده بود اعم لباس دکلته و اسم‌های خارجی_توصیفاتی مثل کمد شیک و تیله‌ی چشمانش و... زیاد تکرار شده بود.
در کل میتونم بگم شما پتانسیل نویسندگی رو دارید به شرطی که چند کتاب در زمینه‌ی علمی تخیلی بخونید انتظاراتتون از کاراکتر‌ها رو وسعت بدید (مثلا آهیا زاده‌ی عشقه و نیروی سرخ داره اما چندان نیروی خاصی هم نیست) و اینکه متن‌ها رو گفتاری بنویسید و توصیفات ظاهری اشیاء و انسانها رو دوسه بار بیشتر در داستان به کار نبرید_به جز چشم و مو بقیه چهره اشخاص رو هم توصیف کنید
کیمیا گیلبرت
۱۴۰۰/۱۰/۱۱
اصلا خوب نبود واقعا بد بود و کلی اشکال داشت اولش که به صورت خیلی ساده نوشته شده بود و شخصیت گوشی داشت و مربوط به زمان حال بود😐
بعدش یهو متن خیلی ادبی شد و گفت و گوها ادبی بودن😑😑
یه جاهایی رو انقدررررر طول میداد که خواننده رو خسته میکرد و موضوعات رو پراکنده ادامه می‌داد و اصلا جالب نبود و باعش
گیج شدن میشد
این چه وضعشه؟
حس میکنم میخواست از یه رمان دیگه که اسمشو نمیگم کپی کنه
به نظرم اصلاااااا نخونین
یه رمان هست به نام میدگارد میتونم بگم محشره حرف نداره همه چیزش سرجاست و موضوعش واقعا دیوانه وار جذابه
ژانر هاشم عاشقانه و فانتزی جادویی و... هست
از وقتی میدگاردو خوندم بقیه رمانا اصلا به چشمم نمیان انقدر کامل، جذاب و محشره این رمانننن
میتونین توی همین کتابراه هم سرچش کنید میاد براتون
خلاصه که زاده عشقو نخونین
MohiSalahshoor
۱۴۰۱/۱۰/۰۳
به نظر من اینکه آدم عاشق رقیب عشقی پدرش بشه و باش ازدواج کنه خیلی حرکت چیپیه که خوشم نیومد😂😂به جز اون کسی که اینهمه ادعای عشق به خدا میکنه و عاشق شیطان میشه
به جز اون هر چقدرم که عشق و احساسات قوی درمیون باشه چجوری یه نفر میتونه چشماشو رو قاتل مادر و مادر خوندش ببنده بدون اینکه کم‌ترین دلخوری و
عصبانیت و قهر و کشمکشی وجود داشته باشه؟
روند داستان خیلی سریع بود همون طور که کش دادن داستان خوب نیس سریع جلو بردن داستان هم خوب نیس هر قصه‌ای باید روند طبیعیش و طی کنه حالا بگذریم از اینکه اینا همشون شاه و ملکه بودن و سر جمع دو نفرم نبود که اینهمه شاه و ملکه بهشون حکومت کنن متنم که از محتوا ضعیف تر اگه واسه نظر دادن لازم نبود یه ستاره هم نمیدادم👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻
دلارام مهدوی
۱۴۰۱/۰۱/۰۵
سلام
عااااالی بود. درسته ایراداتی داشت. ولی واقعا عالییییییییییییییی بود. ایراداتی که داشت این بود که جمله‌ها رو تکرار میکرد. یعنی زیاد رنگ چشمان رو میگفت به طوری که اصلا آدم حفظ شد رنگ چشم‌ها رو. یا مثلا اینکه موهاش توی هوا داشت میرقصید. و یک نفر گفت که باید شش هفت خط بخونی تا متوجه بشی که کدوم و
قصره کیه و فلان و بهمان. خب مگه حدس زدن بلد نیستی؟ مخصوصا جاهایی که رنگ چشم رو میگه باید بتونی حدس بزنی. مثلا اگر آورد چشم سبز شما باید بدونی که یا هیراده یا اهورا. راستی اسم‌ها هم برای من جذاب بود. یک ایراد دیگه‌ای هم که داشت این بود که هیان عاشق مادر آهیا بود!!!!!!!! یعنی یه جورایی هم سن پدر آهیا. اگر آهیا هیان رو به زمین میبرد که دیگه هیچی. باید قبرشو واسش میکند.
گلی الهامی
۱۳۹۹/۱۲/۰۹
کتاب عالی هست، می‌توانم تمام شخصیت‌های داستان رو حس کنم و درک، به همه چیز توجه شده بود. قوه تخیل عالی دارین و اینو تو تک تک جملات می‌شود فهمید، تا این لحظه هزار بار خوندمش و هر بار غرق کتاب میشوم و نمی‌خواهم که ازش دست بر دارم.
یکی گفتن که خیلی روی لباس‌ها توجه داره، این یکی از احمیت‌های داستان و
نویسی هست مخصوصا داستان‌های تخیلی باید به همه نکات از رنگ چشم گرفته تا لباس که پوشیده شده توجه کرد این طوری خواننده درک بهتری از داستان داره.
من که تا الان کلی کتاب‌ها خواندم به هر سبکی ولی این رمان در سبک خودش بی‌نظیری هست از شروع پرهیجان که آدم رو مجبور میکنه بخونه و ادامه بده تا ببینه چی میشه.
همه نکات توش رعایت شده بود و کتاب عالی هست. پنج ستاره هم براش خیلی کمه
الهه نیازی
۱۴۰۲/۰۶/۰۵
سلام خدمت نویسنده محترم، کتاب تخیلی بدی نبود ولی به قول یکی از دوستان که اشاره کرده بودند داستان خیلی سریع و بدون پرداختن به جزئیات اصلی پیش میره انگار که زود میخواد داستان فقط تموم شه، در عوض به مسایل بی اهمیت تر مثل زیبایی لباس مثلا مدل لباس، بلندی و کوتاهی اون و زیبایی ظاهری که مثلا چشمان فلان و موهای بهمان به وفور و با جزییات بسیار زیادی پرداخته میشه که واقعا آدم رو خسته میکنه، این چه زاده عشقی بود که مادرش به مرد دیگه‌ای علاقه داشت و در آخر فرزندش با عشق قدیم مادر ازدواج میکنه، در آخر هم شیطان به شکل واقعا ضعیفی از بین میره که میشد بیشتر بهش پرداخت و هیجان بیشتری رو برای خواننده به وجود آورد.
در کل باز هم خسته نباشید. موفق باشید.
لیلا سادات شریفات
۱۴۰۱/۰۶/۲۲
عالی بود من عاشق داستان این کتاب شدم
البته با نظر خواننده‌های گرامی موافق هستم
من با سرعت داستان مشکلی ندارم و از نظر من این سرعت در بعضی از کتاب‌ها عادی هست مانند برخی فیلم‌ها
ولی اینکه اتفاق‌های داستان پشت سر هم نمی‌افتد و هی فضای داستان عوض میشود
رو من دوست نداشتم چون باید حداقل چند خط تا
میخواندی دوباره متوجه بشوید کسی که نویسنده راجب آن سخن میگوید کیست
و این خب ناراحت کننده هست
از نویسنده تقاضا دارم که به این موضوع توجه کند و در نوشته‌های بعدی خود این موضوع را در نظر بگیرد
ممنون از کتاب راه که این کتاب را رایگان منتشر کرد و همینطور جلد دوم آن را هم اضافه کرد
و سپاسگزار از نویسنده بخاطر داستان عالی که نوشته اند
مشاهده همه نظرات 443

راهنمای مطالعه کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق

برای دریافت کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.