معرفی و دانلود کتاب عمود 878
برای دانلود قانونی کتاب عمود 878 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب عمود 878
کتاب عمود 878 به قلم مریم برزگر، داستانی خواندنی از زندگی اکبر صورتگر، یکی از اعضای گروهک تروریستی اوایل انقلاب است که پس از کشف دفترچه شخصیاش به رشته تحریر در آمد. این اثر شگفتانگیز توانست رتبۀ نخست جشنواره عبرات را در سال 1387 کسب کند.
دربارۀ کتاب عمود 878:
این داستان هیجان انگیز، زندگی منافقین و اعضای گروهکهای تروریستی را به زیبایی و از دریچهای متفاوت روایت میکند. ماجرای عمود 878 با کشف دفترچۀ روزنگار اکبر توسط دخترش آغاز میشود و در سه فصل بعدی با سه زاویه دید متفاوت ادامه مییابد. اکبر صورتگر عضو گروهک تروریستی منافقین در سالهای اول انقلاب دست به جنایتهایی میزند که نه تنها باعث رعب و وحشت شهروندان و افراد جامعه میشود، بلکه زندگی شخصی و خانوادهاش را نیز تحتالشعاع قرار میدهد. داستان ضمن پرداختن به خاطرات اکبر، زندگی دختر او که در جستجوی هویتش است، روایت میشود.
یکی از نقاط قوت داستاننویسی برزگر، غافلگیری و تعلیقهای بهجاست؛ همین ویژگی، کتاب او را به داستانی هیجان انگیز بدل کرده است که شما یک نفس و بیوقفه میتوانید آن را بخوانید و در هر سطر آن با حادثهای نو روبهرو شوید. با این وجود، داستان انسجام و پیوستگیِ روایی بسیار خوبی دارد و این ویژگی آن باعث پیچیدگی تصنعی نشده است.
برزگر درباره انگیزۀ نگارش کتابش چنین میگوید: «احساس کردم باید از ظلمی که منافقان به مردم و حتی خانواده خودشان کردند مثل ظلمی که اکبر و پریوش به فرزند خودشان کردند، داستانی بنویسم و شاید همین حس مهمترین انگیزه من برای نوشتن (عمود 878) شد»
کتاب عمود 878 مناسب چه افرادی است؟
خواندن این اثر جذاب به تمامی علاقمندان ادبیات داستانی معاصر به ویژه با موضوعات پس از انقلاب، پیشنهاد میشود.
در بخشی از رمان عمود 878 میخوانیم:
بهجز نوشتن و کتاب خواندن و سیگار کشیدن کاری ندارم اینجا. با صابر همکلام میشوم گاهی. الان نیست. سقف چندتا از اتاقهای طبقۀ بالا نم داده و صابر هم که کارشگچکاری بوده قبلازاینکه بیاورندش اینجا، حالا رفته آن جا را تعمیر کند برایشان. کمکبنّا هم میخواستند؛ غلام و ممد هم که سرشان درد میکند برای اینکه از این اتاق ششنفرۀ تنگ بزنند بیرون، به هر بهانهای. ماندهایم من و اسی و رضا. اسی و رضا دارند بحث میکنند راجع به مارکسیست. صدایشان را یکیدرمیان میشنوم و حوصله ندارم گوش بدهم.
زیرسیگاری پر شده از کونههای نارنجی سیگار. نشستهام روی ملحفۀ سبز لجنی تخت صابر؛ طبقۀ دوم تخت. روی دیوار اینجا چندتا نوشته بیشتر نیست. بعضیهایشان محو شدهاند؛ ولی شکل قلبی که تیری خورده وسطش کاملاً واضح است. اسی نشسته روی موکت آبی وسط اتاق. یک کاغذ گذاشته جلویش و یک مداد تراشیدهشده را گرفته دستش. سبیل باریکش روی صورت صافش خوش نشسته. دستههای نازک عینک گردش را هرازگاهی از کنار گوشش بالا میدهد و آرام دستی به موهایی که آبزده و یکوری شانهکرده، میکشد. وسط بحث گاهی با ته مدادش از روی بینی، عینکش را میدهد بالا و به رضا که موهای تراشیدهاش فرصت خودنمایی داده به برجستگیها و اثر شکستگیهای کلّهاش، دارد اصول مارکسیست را یاد میدهد. چشمهای رضا ورقلمبیدهاند. موهای سینۀ رضا ازهمهطرفِ زیرپوش رکابی سفید، فر زدهاند بیرون و انگار که چمنهای هرسنشدۀ زمین فوتبال باشند؛ دهنکجی میکنند. رضا را وقتی میخواسته با خاطرخواهش با اتوبوس فرار کند، کمیته میگیرد و الان اینجاست و اسی گیرش انداخته بهعنوان یک مادۀ خام که تا اینجاست مغزش را شستوشو بدهد. با مدادش روی کاغذ جلویش فلوچارتی میکشد و میخواهد اصول را برایش بنویسد. رضا بیشتر محو انضباط اسی شده تا مارکسیست و معلوم است چیزی نمیفهمد و فقط سرش را تکان میدهد. خودم را میبینم روی تخت صابر. رنگ ملحفه خیلی توی ذوق میزند. تنها حُسنش چرکتاب بودنش است. مال من را پریوش دوخته. سفید یکدست. سِت است با روبالشتیای که دورش چینخورده و دوتا گل زرد و صورتی اینطرف و آنطرفش با دست گلدوزی شده. چرکمرده شده. پاسداری که تازه پشت لبش سبز شده و لباس سبز به تنش زار میزند؛ میآید برای اعلام ساعت هواخوری و کنار امین بندمان منتظر میماند تا از اتاقمان خارج شویم و به من که آخرازهمه بیرون میروم؛ چپچپ نگاه میکند و بیشتر نگاهش مات مانده روی دفترم. اورکتم را روی شانههایم میاندازم و بدوناینکه نگاهی به پاسدار بیندازم توی راهروی باریک میافتم و میروم طرف حیاط. توی حیاط امین بند با آن هیکل نتراشیدهاش، شلنگتخته میاندازد و به هرکس تیکهای میاندازد. به من که میرسد در گوشم طوریکه کسی نشنود میگوید “مواظب نوشتنت باش”. رضا درحالیکه بلند میشود و دست اسی را هم میگیرد تا بلندش کند؛ باجدّیت تمام میگوید:
«خب همۀ اینها را که گفتی درست. اصلاً خدا نیست. ولی حضرت ابوالفضل (ع) که هست. اینکه دیگر انکار نمیشود.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب عمود 878 |
نویسنده | مریم برزگر |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 88 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-97154-5-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |