معرفی و دانلود کتاب علی زورگیر
برای دانلود قانونی کتاب علی زورگیر و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب علی زورگیر
کتاب علی زورگیر نوشته شبنم عالیخانی، مجموعهای از چند داستان کوتاه اجتماعی و عاشقانه است که با زبانی روان و گیرا به رشته تحریر درآمده.
با شبنم عالیخانی بیشتر آشنا شویم:
شبنم عالیخانی در 6 خرداد سال 1375 متولد شد. او سرودن شعر را از سال 1385 آغاز کرد و توانست در سطح استان و کشور به چندین مقام دست یابد. عالیخانی همچنین دارای سرتیفیکت بینالمللی از دانشگاه زبان و علوم اجتماعی ارمنستان است. اولین کتاب او مجموعه اشعار سپیدی با نام دختری در باد است که به زبان عربی نیز ترجمه شده. دومین کتابش با نام ویرانههای محبوب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که به چاپ رسیده.
در بخشی از کتاب علی زورگیر میخوانیم:
یک سال گذشت و از علی فندکی خبری نشد. کمکم باران ناامید از کاری که کرده بود؛ تصمیم گرفت برای خودش کاری دست و پا کنه. آخه کرایه دو اتاق فَکَسنی جواب زندگیشو نمیداد. به همه اطرافیان سفارش داد تا اگه کاری دارند که در حد توانش باشه خبرش کنن. سه روز گذشته بود که اواخر شب کسی در خانه باران را زد. باران از همان پشت در پرسید کیه؟ صدایی آرام گفت: سلام باران خانم علیام درو واز کن.
تمام وجود باران گر گرفت. به آرامی درو باز کرد و بغل دیوار نشست. علی آرام وارد شد. دسته گل قشنگشو گذاشت تو دامن باران و گفت: لازم نیست سراغ کار بگردی خیلی زود میام سراغت. باران هاج و واج نگاهش میکرد و قدرت حرف زدن نداشت. علی همانطور که خم شده بود؛ بستهای رو تو دامنش انداخت و گفت: نکنه بدقولی کنی ها که هم خودمو میکشم هم تو رو. دل تو دل باران نبود. باور نمیکرد علی فندکی بیخیال از این حرفا بزنه. به سختی از جا بلند شد، گل و بسته را بوسید و به سینه فشرد. علی سرشو برگردوند تا باران اشکاشو نبینه. باران آهسته پرسید کجایی تا بیام بت سر بزنم؟ علی درحالی که با آستین اشکاشو پاک میکرد گفت: همین نزدیکیا. لازم نیس بیایی خودم خیلی زود میام. با دست پر هم میام تا مایه سربلندیت بشم. راه افتاد که بره. باران گفت: بازم بِم سر بزن دلم برات تنگ میشه علی جون.
علی دیگه علی نبود. پرواز کرد و از در خونه بیرون زد. باران میخواست بپرسه به مادرت سر زدی یا نه که علی رفته بود. آن شب باران خواب نداشت. حرفای علی تمام وجودشو گرفته بود. گوشی موبایلی رو که علی براش گرفته بود جلو صورتش گرفته و به اون زل زده بود. چه شب قشنگی را گذراند. صبح اول وقت رفت سراغ مادر علی. سلام کرد و پرسید خاله از علی خبرداری؟ مریم خانم با حسرت سری تکان داد و گفت بچَم از دست رفت. سر به نیست شد. باران دستشو به دست گرفت و گفت نگران نباش. یکی از اقوامم گفت علی یه جایی مشغول کاره. حالشم خیلی خوبه. قسم خورده تا وقتی سرپای خودش وانایستاده به خونه برنمیگرده. مادر علی باران رو بغل کرد و تو گوشش زمزمه کرد خوشخبر باشی عزیزم. عروس خودمی ایشالله. باران آرام زمزمه کرد مادرمی مریم خانوم. مریم دوید تو خونه و با یه النگو برگشت. النگو رو دست باران کرد و گفت: مادرت بمیره فقط همینو دارم. باران خم شد تا دستشو ببوسه که مریم خانم دستشو کشید و باران رو غرق بوسه کرد. آدمای ساده همه چیزو ساده و راحت میگیرن. به همان سادگی خواستگاری باران از علی و مریم از باران.
فهرست مطالب کتاب
قابلمه
پیغام
دشت پرگل
آقای دکتر
علی فندکی
علی زورگیر
این ماجرا واقعی است
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب علی زورگیر |
نویسنده | شبنم عالیخانی |
ناشر چاپی | نشر عطران |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 71 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-703776-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |