معرفی و دانلود کتاب سیاه، سفید، خاکستری
برای دانلود قانونی کتاب سیاه، سفید، خاکستری و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سیاه، سفید، خاکستری
کتاب سیاه، سفید، خاکستری نوشته میثم شجاعی، بر اساس یک داستان واقعی نگاشته شده است و سرگذشت مردی چهل و دو ساله را بازگو میکند که سعی در یافتن معنایی برای زندگیاش دارد.
زمانبندی داستان از یک غروب تا طلوع خورشید را دربرمیگیرد که تاریکی شب میتواند نمادی از اتفاقات ناخوشایند گذشته و تعارضات درونی نقش اول داستان و "طلوع" (صحنه پایانی داستان)، نشان از رسیدن به آگاهی و هوشیاری تازهای داشته باشد.
شخصیت اصلی داستان که "درون" نام دارد به صورتی پیوسته غرق افکارش است و در طول داستان با به یاد آوردن خاطرات گذشته سعی میکند دلیلی برای آنها بیابد و به زندگیاش معنایی بخشد. اما هر بار معنایی برای رخدادهای گذشته و زندگیاش پیدا میکند گویا نیرویی غریب آن معنا را از او میرباید. رخدادهایی مانند رابطه عاطفی، اعتیاد، عشق، ازدواج و مفاهیمی مانند خداوند، تضاد و مرگ عناصری هستند که شخصیت اصلی داستان با آنها درگیر است و سعی در یافتن معنایی برای آنها دارد.
در بخشی از کتاب سیاه، سفید، خاکستری میخوانیم:
ماریا الان یک سال از وقتی که زندگی در کنار هم رو شروع کردیم میگذره. یک سال پیش وقتی از خونۀ اون زن اومدی و گفتی دیگه نمیخوای به اونجا برگردی و مواد مخدر مصرف کنی، تصمیم گرفتم به تو کمک کنم تا پاک بشی. چون زمانی من هم به کمک نیاز داشتم و به من کمک شد. وقتی فهمیدم تو این دنیا، تنها پدر و یه دختر چهارساله داری، باورش برام سخت بود. وقتی فهمیدم هفت ساله که از پدرت بیخبری، بغض گلوم رو گرفت. وقتی به من گفتی شش ماهه که دخترت رو ندیدی و دلت پَر میکشه برای دیدنش، نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم. با وجود اینکه به زحمت از پس مخارج زندگی خودم برمیاومدم و با وجود مخالفت خانوادهام، خونهای گرفتم تا در کنار هم زندگی کنیم.
اون وقتها گمان میکردم همۀ این کارها بهخاطر تو هست؛ ولی حالا میفهمم بیشتر از اینکه به خاطر تو باشه، برای خودم بود. کمک به تو مسیر زندگی من رو تغییر داد و از من یه آدم دیگه ساخت. یادمه یک ماه اول زندگی، غذامون معمولاً نون و پنیر بود یا برنج ساده. پنج ماه اول، روزی چهارده ساعت کار میکردم و سرزنش و تحقیر شدن رو تحمل میکردم. وقتی برای دیدن خانوادهام رفتم و خواهرم با خشم به من گفت: «برو بیرون پیش همون دخترک، لیاقت تو همونه»، قلبم شکست. وقتی خانوادهام فقر غذایی ما رو دیدن و هیچ کمکی نکردن تا زمین بخورم و از کردۀ خودم پشیمون بشم، فهمیدم نزدیکترین افراد به هم چقدر میتونن بیرحم بشن. اون مدت، غرورم شکسته شد؛ ولی ایمانم ساخته شد. تمام اون مدت از درون، لِه میشدم؛ ولی به راهی که میرفتم ایمان داشتم. ایمان داشتم به اینکه تو پاک میمونی. پیش دخترت برمیگردی و ازش مراقبت میکنی و این ارزشش رو داره تا هر سختی رو به جون بخرم. الان یک سال از زندگی ما کنار هم گذشته و احتمالاً فردا آخرین روزی باشه که همدیگه رو میبینیم. فردا تو پیش دخترت برمیگردی تا اون رو از خانوادۀ همسر سابقت پس بگیری و ازش مراقبت کنی. امیدوارم اون هم پیش شما برگرده و مواد مخدر رو ترک کنه.
فهرست مطالب کتاب
پیشگفتار
مقدمه
یک شب بهاری
یک سرگذشت
یک خاطره
طلوع
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سیاه، سفید، خاکستری |
نویسنده | میثم شجاعی |
ناشر چاپی | نشر مانیان |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 118 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-702646-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان واقعی ایرانی |