معرفی و دانلود کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد
برای دانلود قانونی کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد
کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد نوشتهی منصور یوسف زاده شوشتری، داستان زندگی دختری به نام مریم را به تصویر میکشد که دوران کودکی بسیار سختی را گذرانده است؛ زیرا پدر و مادرش از او میخواستند مانند پسرها رفتارها کند و دنیای دخترانهاش را کنار بگذارد.
پدر مریم همیشه از او میخواست که رفتار دخترانه نداشته باشد و از خود ضعف نشان ندهد. او به مرور زمان به این باور رسید که زن بودن اصلا چیز خوبی نیست. انگار زنانگی، مشکلاتی را در زندگی برای او به وجود میآورد. نگرش مریم منجر شد تا شغل و ازدواجی داشته باشد که به او هیچ لذتی نمیدهد. اما در مسیر داستان راهی برای رها شدن از این همه حس بد و منفی پیدا میکند و موفق میشود تا زندگی دلخواه خود را بسازد.
در بخشی از کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد میخوانیم:
من دختر بزرگ خانواده هستم. برادرم محسن پنج سال از من کوچکتر و سمانه خواهرم دو سال از محسن کوچکتر است.
از روزی که با دارایی خطرناکی به نام زیبایی جسمیام، آشنا شدهام؛ با ترس و نگرانی با سرمایۀ زنانگی خودم جنگیدهام. آن را نفی کردهام. به رویش برزنت ضخیمی کشیدهام که مورد تجاوز مردی قرار نگیرد.
یک روز در مقابل اقواممان که مهمانی آمده بودند، میرقصیدم. حدود نه سال داشتم. یک لحظه پدرم را دیدم که با اضطراب به مهمانها و من مینگریست. برخاست، دست مرا کشید و نشاند. در همان حال زیر لبی گفت:
«بشین، دخترۀ جلف!»
معنی این جمله را نمیفهمیدم. اما حس میکردم که لقب زشتی برای من است. لقبی که در طول زندگیام، هرگز از روح و روانم بیرون نرفت. لقبی که هرگاه احساس لیاقت میکردم، مثل پتکی روانم را خرد میکرد.
مادرم را نگاه کردم. اصلاً واکنشی برای جلوگیری از کار پدرم نشان نداد. او هیچگاه در مقابل پدر قد علم نمیکرد. از نوجوانی متوجه ضعف و بردباری مادرم در برابر پدرم شده بودم. درک این نکته که مادرم هیچگاه همانند زنی زیبا و در شأن خود زندگی نکرده، مرا خشمگین میکند. بانویی به زیبایی مادرم، بایستی ملکهی بی چون و چرای پدرم میشد. چرا این اتفاق نیفتاده بود؟ مادرم جوهر ملکه بودن را در خود نداشت یا پدرم جربزۀ پادشاه بودن را دارا نبود؟
تمام کودکیام، از خوردن حبوبات و سیبزمینی پخته که توسط مادرم طبخ میشد، منزجر بودم. مادرم، برای تقویت اقتصاد پدر عوضیام، معدهام را وادار به تغییر نوع کاربری کرد. او مرا به موجودی دست دوم، موجودی فقط در خدمت مردی فقیر مثل پدر، تبدیل کرد. از یادآوری این خیانت خاموش، چنان ملتهب میشوم که قادرم او را با دست خالی خفه کنم. اگر مادرم برای ازدواج، تصمیمی بر اساس دارایی خود که زیبایی بود، میگرفت، سرنوشت من بالطبع، با امروز فرق میکرد. ولی من هم انگار همان حس مادر را تجربه کردم. همیشه از داشتن چهرهای زیبا، شرمنده بودهام. مهمترین مزیت من، بزرگترین شرمساری مرا ساخته بود. مادرم مرا به این امر آگاه میکرد و پدر دستورالعملهای امنیتیاش را صادر میکرد. پدر برای آن که از این امتیاز رقابتی برای درخواست داشتن مادر از خود، استفاده نشود، آن را تبدیل به یک ویژگی زشت کرده بود. ولی تعجب من از این بود که مادر چگونه در این کار با او همکاری میکرد. چطور ممکن است کسی بر علیه منافع خود دست به اقدام بزند و از این اقدام آگاه نباشد؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب زنی که دیگر نمیخواست مرد باشد |
نویسنده | منصور یوسف زاده شوشتری |
ناشر چاپی | انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی دیجیتال |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 495 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-6268-81-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی |
البته کتابهای ایشون برای کسی که با آموزههای روانشناسی عمقی آشنا باشه خیلی جذابه، اما برای بقیه نه. توصیه میکنم در شروع کتاب، کتابهای پیش نیاز معرفی شوند.
به نظر من یه مقدار در شخصیت پردازی مریم تناقض وجود داشت اینکه دختری که عاشق پدری بود که کتکش میزد، یا مریمی که خیلی قوی بود که اسکی و کوه بره اما گفته شد که دایما مریض میشه. در مورد رشتهاش یه بار گفته شد عمران و بقیه جاها معماری که همون عمران رشته مردونه تری هست. معماری همراه با هنره و نیاز به زنانگی هم داره.
در کل قرار بود زنها با زنانگی آشتی کنه نه اینکه جسد مرده زنانگی رو دفن کنند.
در مورد مراحل دوازده گانه سفر قهرمانی که دوازده مریم اومده بودن فقط در مورد سه مرحله صحبت شد، بقیه رو ادامه نداد و ناقص موند.
انرژیهای مردانه به خوبی توضیح داده شده بود.
غلط املایی نداشت. اما بهتر بود از ماها و شماها استفاده نمیشد جمع جمع اشتباست.
برای تاکید از نع به جای نه و یا عززززیزم به جای عزیزم استفاده شده که در ادبیات نوشتاری قابل قبول نیست. این دو جمله هم ایراد داشت (منو در شهر غریب ولو کنی، یا ناصر به من اس داد)
در کل خوندن کتاب رو به خانمهای که به خودشناسی علاقمندن توصیه میکنم.