معرفی و دانلود کتاب زمان فراموشی

معرفی کتاب زمان فراموشی

کتاب زمان فراموشی به قلم شارون گاسکین، رمانی پیچیده با رنگ و بویی رواشناسانه و فلسفی است که ضمن روایت ماجرای مادر و فرزندی عجیب، مضامین بنیادینی همچون مفهوم زندگی و مرگ را بررسی می‌کند. این اثر داستانی توانسته توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدین را به خود جلب کند.

درباره کتاب زمان فراموشی:

در زندگی هر فرد دو روز مهم وجود دارد: روزی که به‌دنیا می‌آید و روزی که علتش را درمی‌یابد.

زمان فراموشی (Forgetting Time) روایتگر مادر و فرزندی است که با یک جهش عجیب فکری مواجه می‌شوند. جانی، مادری مجرد و جوان است که پسرش نوح را به دلیل زایمان زودرس دچار مشکلات ادراکی و شناختی تصور می‌کند؛ اما در حقیقت رویاپردازی و تخیلات نوح ربطی به این ماجرا ندارد و او ذاتاً کودک عجیبی است! جانی این خیال‌پردازی‌های نوح را ناشی از طبع کودکانه او می‌دانست و هنگامی که از او سوالات غیرمعمول و تابوشکنانه می‌پرسید با کمی تعجب پاسخ او را می‌داد اما این مسئله را جدی نمی‌گرفت؛ تا زمانی که یک روز معلم نوح با جانی تماس گرفت و هشداری جدی در مورد وضعیت روحی و روانی نوح به وی داد. این پسر بچه کوچک به طرز باور نکردنی از انواع شیوه‌های قتل با سلاح گرم و سرد با معلمش صحبت کرده بود و باعث نگرانی جدی تمام مدرسه بود.

این داستان به ظاهر معمولی از مبارزه یک مادر آغاز می شود، سپس با یک روایت جذاب از تناسخ و جهان پس از مرگ ادامه می‌یابد. شارون گاسکین (Sharon Guskin) رمز و راز یک قتل عام و ارتباط آن را با پیوند خانوادگی می‌کاود. این رمان جذاب و پر پیچ و خم باعث می شود شما به این فکر کنید که چه چیزهایی واقعاً مهم است و چگونه زمان خود را به بهترین شکل بگذرانید.

گاسکین با خلق شخصیت‌‎های تأثیرگذار و فضاسازی بی‌نظیر، یک درام تلخ خانوادگی را به تصویر می‌کشد. زمان فراموشی، پرسش‌هایی بنیادی و تأمل‌برانگیز در مورد عشق، زندگی، مرگ، اعتقاد و واقعیت ارائه می‌دهد.

نکوداشت‌های کتاب زمان فراموشی:

- یک رمان جذاب و تأمل برانگیز؛ آنچه که در پایان زندگی از آن پشیمان می‌شویم، در آغاز برایمان امید بوده است. (Domino.com)

- شارون گاسکین مانند یک ستاره شگفتی‌ساز به صحنه ادبیات وارد شده است. بدون شک رمان زمان فراموشی جذاب ترین رمان سال است. (New York Journal of Books)

- هنگامی که مشغول خواندن این رمان بودم هرگاه آن را به زمین می‌گذاشتم، دائما به این فکر می‌کردم که بعد از این قرار است چه اتفاقی بیوفتد؟ (Jodi Picoult نویسنده پرفروش نیویورک تایمز)

خواندن کتاب زمان فراموشی به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی علاقمندان داستان‌های فلسفی و رمزآلود را به خواندن این اثر ماندگار دعوت می‌کنیم. با خواندن این کتاب درباره تمامی باورها و عقایدتان تجدید نظر خواهید کرد.

با شارون گاسکین بیشتر آشنا شویم:

نویسندۀ تازه‌کار اما خوش‌ذوق و با استعداد، شارون گاسکین، دانش‌آموختۀ دانشگاه ییل و دانشگاه هنرهای تجسمی کلمبیاست. او علاوه بر نویسندگی، به تهیه مسند نیز علاقه دارد.

در بخشی از کتاب زمان فراموشی می‌خوانیم:

خانم‌دکتر گوشی طبی را از دور گردن بلندش درآورد و به اندرسون داد. چشمان زن حیرت‌زده و محتاط بودند. آیا هنوز هم بارقه‌ای از افسون در وجود این مرد رنجور مانده بود؟ اندرسون به انعکاس صورتش در شیشۀ پشت‌سر دکتر که در برابر درخشش بدنهٔ آهنین ماشین‌های داخل پارکینگ به‌سختی دیده می‌شد، نگاهی انداخت. آیا این شبح لاغری که با گونه‌های فرورفته می‌دید خودش بود؟ هیچ‌وقت واقعاً به سروشکلش اهمیتی نداده بود؛ هرچند بعضی‌وقت‌ها در برخی مواردِ کاری به دردش خورده بود، اما حالا با رنجی بزرگ فقدانش را حسابی حس کرد. هنوز موهایش سر جایشان بودند، خیلی وقت بود که آن پیچ‌وتاب موردپسند خانم‌ها را از دست داده بود.

بوی عطر دکتر از روی گوشی طبی به مشامش می‌رسید. فهمید که چرا بو برایش آشناست. وقتی برای شام به رستوران‌های خوب می‌رفتند، همسرش، شیلا، همین عطر را به خود می‌زد. شاید هم خودش برایش خریده بود. اصلاً نمی‌دانست اسم عطر چه بود، چون هروقت شیلا چیزی می‌خواست، آن را روی کاغذ می‌نوشت و جرومی از سر وظیفه آن را می‌خرید و برای کریسمس یا تولد به او هدیه می‌داد و هیچ‌وقت به جزئیات توجه نمی‌کرد؛ چون حواسش همیشه جای دیگری بود.

ضربان قلبش کمی بالا بود؛ اما نه به آن شدتی که انتظار داشت.

این‌طور مواقع شیلا به او می‌خندید و می‌گفت: «بی‌خیال!»

اینکه شیلا حتی در روز عروسی‌شان هم به او می‌خندید قاعدتاً باید خجالت‌زده‌اش می‌کرد اما فقط باعث می‌شد مطمئن شود که انتخاب درستی انجام داده است. شیلا می‌خندید چون می‌دانست شوهرش چطور موجودی‌ است. او را با اشتیاقش به دانستن، با تمام خصوصیاتش و با همه کاستی‌هایش پذیرفته بود.

«دکتر اندرسون!» حالا خانم‌دکتر از پشت میز آمده بود نزدیک و دستش را روی بازوی او گذاشته بود. سال‌ها پیش که خودش دانشجو بود و به مردم خبرهای بد می‌داد متوجه این موضوع - قدرت لمس - نبود. فشار ضعیف ناخن‌های دکتر را روی پارچۀ پیراهنش حس می‌کرد. از ترس عرق کرده بود؛ بنابراین شانه‌اش را محکم پس کشید و دید که دکتر با اخمی ناگهانی و غیرارادی واکنش او را تحلیل می‌کند. دکتر به پشت میزش برگشت. دانشنامه‌های پزشکی دکتر مثل سرباز‌انی وفادار که لباس‌های رزم زبان لاتین به‌تن دارند، دو طرف میز خودنمایی می‌کردند. دکتر پرسید: «حالتون خوبه؟ سؤالی دارین که بتونم راهنمایی‌تون کنم؟»