معرفی و دانلود کتاب رهش
برای دانلود قانونی کتاب رهش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب رهش
رضا امیرخانی در کتاب رهش به رابطه زوجی معمار پرداخته که بعد از تولد فرزند بیمارشان، از یکدیگر فاصله گرفتهاند و هر کدام به شکلی با مشکلات زندگی در تهران درگیر هستند. این اثر که با محوریت آسیب توسعه شهری بر کیفیت زندگی تالیف شده، توانست جایزه کتاب برگزیده جلال آل احمد را برای نگارنده خود به ارمغان آورد و با استقبال فراوان خوانندگان مواجه شد.
درباره کتاب رهش:
علا و لیا با عشق با همدیگر ازدواج کردهاند اما حالا در نقطهای هستند که هیچ شباهتی بین یکدیگر نمیبینند. یکی از آنها، حالا سمت معاون شهردار را به دست آورده و قبل از هر تصمیم، به اثر آن بر موقعیت شغلیاش فکر میکند. دیگری اما به دلیل بیماری آسم فرزندشان ایلیا، هر روز بیشتر و بیشتر از معماری مدرن بیزار میشود و بعد از تمسخر ایدههایش برای ساخت خانههایی با استاندارد مناسب، احساس میکند از طرف همکارانش طرد شده و هیچ همراهی ندارد. زندگی این خانواده کوچک در شهر تهران و آسیبهایی که از شهرسازی بیرویه متحمل میشوند داستان کتاب رهش است که مانند سایر آثار رضا امیرخانی محتوایی اجتماعی دارد و میتواند خوانندگان گوناگونی را راضی نگه دارد.
جدال پایانناپذیر ماشینها و انسانها، بحث همیشگی شهرستان یا پایتخت و مقایسه جنوب شهر با شمال شهر از موضوعات اصلی این رمان ایرانی هستند. علا و لیا، به عنوان نمایندگان هر یک از این دوگانهها، در یک زندگی مشترک گرفتار آمدهاند، زوجی که با وجود ازدواج عاشقانهشان، حالا زبان مشترکی برای ارتباط با هم ندارند و دیگر همدیگر را نمیشناسند. در میانه این تفاوتها، پسرشان که به آسم مبتلاست نقش واسطهای را ایفا میکند که گاهی باعث نزدیکی و گاهی دلیل دوری است. ریههای مریض او نماد نشاطی است که شهر تهران هر روز بیشتر و بیشتر از آن محروم میشود و گویی به ما یادآوری میکند تنها برنده جنگ همیشگی طبقاتی، سودجویانی هستند که با معامله سلامت جسمی و روحی مردم به منفعت میرسند... .
جوایز و افتخارات کتاب رهش:
- برنده جایزه ادبی جلال آل احمد در بخش رمان و داستان بلند (یازدهمین دوره)
- برنده جایزه سیوششمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش ادبیات
کتاب رهش مناسب چه کسانی است؟
اگر از آشفتگی و شلوغی زندگی شهری کلافه شدهاید و تصمیم دارید داستانی در این حوزه مطالعه کنید پس کتاب رهش انتخابی مناسب برای شماست.
با رضا امیرخانی بیشتر آشنا شویم:
او نویسنده نام آشنای ایرانی است که به دلیل سبک نگارش متفاوت، نگاه مذهبی-دینی و دغدغههای اجتماعیاش توانسته جایگاهی خاص در داستاننویسی مدرن ایران به دست بیاورد. سخت میتوان خوانندهای را پیدا کرد که نسبت به قلم امیرخانی بیتفاوت باشد. شما یا با شخصیتهای داستانهای این نویسنده همدردی میکنید و از یافتن فرد دیگری که در نگرانیهای شما سهیم است خوشحال میشوید، یا احتمالا نوشتههای او را اغراقآمیز برآورد میکنید. اما اینکه ما عضو کدام گروه هستیم چندان مهم نیست، چون شهرت رضا امیرخانی موضوعی غیرقابل انکار است و او توانسته در طول سالها نویسندگی حرفهای، سبک ویژه خود را خلق کند. اگر به نگارش خاص این نویسنده علاقه دارید، ما مطالعه کتابهای «ناصر ارمنی»، «از به»، «جانستان کابلستان» و «نفحات نفت» را نیز به شما پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب رهش میخوانیم:
همین مرافعهی حسابی برای امروز باید کافی باشد. اما کافی نیست. میرویم دمِ در و همانجور که ایلیا روی روانتخت خوابیده است، دنبال دویست و شش میگردم. دربان برده است و پارک کرده است در پارکینگ مسقف پزشکان. اما از بد حادثه آقای پزشک از راه رسیده است و اتومبیل نونوارِ کرهایش را سپر به سپر دویست و شش پارک کرده است که من نتوانم در بیاورم. دربان که حالا همراهیِ بیشتری دارد، جلو میآید و سوییچ را تکان میدهد: نگفتم! اینجا جای پارک نداریم. این دکتر هم مرخصی بود خیر سرش. عدل رسید حالا!
تماس میگیرد و دکتر روشن است که باید پشت گوش بیاندازد و بگوید مریض دارد و عمل دارد و... مینشینیم روی نیمکت و منتظر نزول اجلال حضرت پزشک میشویم که جای پارکش را گرفتهام. در این مدت مدام علا زنگ میزند که جوابش نمیدهم. پیامک میزند و نام بیمارستان را میپرسد که باز هم جواب نمیدهم...
عاقبت پزشک میآید کنار اتومبیل. به من نگاه نمیکند. فقط سر تکان میدهد و غرولند میکند از بیفرهنگی جامعه... عصبیم. اما حق با اوست عذرخواهی میکنم و در دلم بد و بیراه میگویم که حتا به فکر جای پارک مریض نبودهاند...
بیرون میرویم از بیمارستان. تلفن را خاموش میکنم که حوصلهی رد کردن تماسهای علا را ندارم. با خودم فکر میکنم نکند اصلاً دیگر چیزی از زنانهگی در من باقی نمانده باشد... نه علا میخواهدم، نه دربان و نه دکتر... مثل یک خانم با من حرف نمیزنند...
ایلیا سر حال آمده است. میگوید: اصلاً سینهام نقطه نقطه نمیشود... پام هم سالم بود... اما آقای دکتر گفتند که نباید بدو بدو کنی.
در دلم خوشحالم. صدقهای میخواهم کنار بگذارم برای ایلیا. در دلم چیزی نذر کرده بودم که پاش سالم باشد... در ترافیک صدر، دختربچهای میزند به شیشه که یک جعبه دستمال کاغذی ازش بخرم. شیشه را میدهم پایین. قیمت میگیرم و میگویم همه را بدهد... یک کیسهی بزرگ دستمال کاغذی. پنجاه جعبهی دستمال کاغذی... نذرم خلاص، جانم آزاد!
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب رهش |
نویسنده | رضا امیرخانی |
ناشر چاپی | نشر افق |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 200 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-353-395-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |