معرفی و دانلود کتاب دستی که در باغ جا ماند
برای دانلود قانونی کتاب دستی که در باغ جا ماند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دستی که در باغ جا ماند
کتاب دستی که در باغ جا ماند حاصل تلاش عاشقانه گروهی از نویسندگان جوانی است که چندین سال زیر نظر مدرسان و نویسندگان خلاق و باتجربه از جمله سیامک گلشیری قصهنویسی آموختهاند. مجموعه حاضر حاوی چند داستان کوتاه از آنهاست.
گاهی وقتها که داستانی را میخوانیم، در آخر با خودمان میگوییم چه جالب و مهیج! بیشتر این صحنهها و آدمها را قبلاً میشناختیم یا شاید جایی آنها را دیدهایم. انگار در ذات و رگ و پی ما وجود داشتهاند. شاید بعد از تمام شدن، بخشی از احساسات، فراز و نشیبها و دنیای آنها در درون ما ساخته میشود. اغلب اوقات شور زندگی در شخصیتهای داستان، یا به دست آمده و یا از دست رفته است. برعکس، ما زندگی خودمان را میکنیم و ادامه میدهیم؛ منتها با دیدگاهی شکوهمندانهتر و وسیعتر. بر مهمترین چیزی که میتوانیم شورش کنیم، همان زندگی معمولی ماست، اغلب هم یک زندگی بدون کش و قوس و هیجان. دنبال آن شیرینی هستیم که همسنگ با رویاهای ما باشد.
مسلماً برای داشتن رویای جهانی بهتر و زیباتر باید بهایی پرداخت. پس لازم است ساعتی فرصت بدهیم تا یک داستان خوب احساساتمان را جریحهدار کند، مسحورش بشویم، تا مغز استخوان ما را بسوزاند، به غرورمان خدشه وارد کند یا اصلاً ما را به وجد بیاورد. یک جورهایی به دنیای ذهنی ما غنا ببخشد. خاستگاه این داستانهای قدرتمند و با فرم و سبکهایی متفاوت از نگرشهای متنوع ما به جهان است. همۀ آن وجوه ناپیدا را، که در یک صحنه، واقعه یا گزارش ساده دوباره ساخته و کشف شده، به ما نشان میدهد. پیدا کردنِ طرحی درست و سنجیده برای داستان آسان نیست.
هر قصه میتواند آدمهایی بهتر یا بدتر خلق کند و به همین دلیل نویسنده میتواند افکار آدمهای قصهاش را هدایت کند. میخواهد در داستان چیزی بگوید، دیده و تایید شود که همسنگ با اندیشههایش باشد. ما با خواندنشان متوجه میشویم که میشود به دنیای دیگری هم فکر کرد و این زندگی و محتویاتش، همۀ جهان نیست.
کتاب حاضر ماحصل سالها تلاش بیوقفه در یک فضای بیحاشیه و امن است. نویسندگانی که بارها نوشتهاند تا جرعههایی برای خوانندگانشان بیافرینند که در عطشِ رسیدن به گوارایی داستان نشستهاند.
در بخشی از کتاب دستی که در باغ جا ماند میخوانیم:
اولین پُک را که زدم، سرم کمی گیج رفت. منگ شدم. پاهایم را دراز کردم روی آن موکت رنگ و رو رفته که به شدت بوی گند میداد. سرم انگار خالی شده بود، سبکِ سبک. نمیتوانستم تکانش بدهم. فقط همان سقف گنبدی با آن پنجرۀ کوچک وسطش را میدیدم. فهمیدم که طاقباز خوابیدهام. میدانستم احمد کنارم است. به پهلو خوابیدم تا او را ببینم. طول کشید تا به پهلوی راست غلت زدم. کنارش بودم. خواب خواب بود. چند بار صدایش کردم. نشنید. شاید هم خیال کردم که صدایش میکنم. مرد قهوهچی آمد طرفم. مرا روی دست گرفت و روی تخت مقابل احمد گذاشت. دستهایش بوی گوشت میداد، بوی جگر سفید و خون. دیگر میتوانستم احمد را ببینم. پیرزن کوتاه قدی که یک کت مردانه روی پیراهن گلدارش پوشیده بود، همراه مردی آمدند سمت احمد. مرد پا نداشت و یک لاستیک زیرش بود و دو بند داشت که چپ و راست روی شانهاش انداخته بود و خودش را روی زمین میکشید.
قهوهچی منقل کوچکی را داد دست مردِ بدون پا. پیرزن از توی جیبش چیزی درآورد و روی منتقل ریخت. دود زیادی بلند شد. فکر کنم با دهانش یک لوله خودکار را روی دود گرفته بود و بعد توی گوش احمد فوت کرد. احمد تکان نخورد. دوباره لوله را پر دود کرد و بغل آن یکی گوش احمد خالی کرد. چشمهای احمد باز شد. ترسیدم. فکر کنم تکان خوردم. پیرزن دستش را از توی شیشۀ کوچکی که قهوهچی به او داده بود درآورد.
فهرست مطالب کتاب
قصهبافی هیجانانگیز و شیرین است.
موج افام
بابوشکا
تور و آینه
خَتان
آیفون پنج
شلپ
زن پای قطار
دستی که در باغ جا ماند
گلبرگهای گل مریم
قلیان
سناتور
من هم پاک و معصومم
اسن جنی
چهارشنبۀ هفتۀ قبل
شکارچی مادر
الف 88
بالش
صخره
تی
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دستی که در باغ جا ماند |
نویسنده | گروه نویسندگان |
ناشر چاپی | انتشارات کتابدار |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 130 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-241-238-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |