معرفی و دانلود کتاب داستانهای اوهایو
برای دانلود قانونی کتاب داستانهای اوهایو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب داستانهای اوهایو
کتاب داستانهای اوهایو نوشتهی دونالد ری پولاک، شامل هجده داستان کوتاه و هیجانانگیز است که هر کدام از این داستانها خواننده را با فضایی خشن و بیرحمانه رو به رو میکند که قابل لمس و باورند.
در داستانهای اوهایو (Knockemstiff) رو به رو شدن با این فضای جدی و ترسناک جداً سخت است، اما متنفر شدن از آن هم کاری است سختتر. در مقابل این همه فساد و سیاهی که پولاک به تصویر کشیده است، عشق قوی و قابل لمسی در بین شخصیتهایش دیده میشود و با نگاهی تیزبین، از روزمرگیها، خوشیها، ناخوشیها، خشونتها و کلافگیهای انسان امروز میگوید.
در کتابهای دونالد ری پولاک (Donald Ray Pollock) با طنزی تلخ روبهرو هستیم که دلیل آن علاقه او به موقعیتهای خندهدار است و همچنین او میخواهد با ایجاد فضای خندهدار، خشم و فضای بیرحمانه داستانش را معتدل سازد و لبخندی بر لب مخاطبش بنشاند.
در بخشی از کتاب داستانهای اوهایو میخوانیم:
تینا الیوت فردا میرود، میخواهد با بوو نسر برود نزدیک منطقهای نفتخیز در تگزاس و با هم در یک یدککش زندگی کنند، و وقتی برود حال من مثل وقتی میشود که مادرم مرده بود. وقتی مغازه را بستم، نشستم پشت ماشین کوچک یدککشم که پشت مغازۀ ماود اسپیکمن بود و در آن زندگی میکردم و تا جا داشتم مشروب نوشیدم. بعد دولا شدم و کلی کف استفراغ کردم. وقتی سیگار دیگری روشن کردم گلویم بدجوری میسوخت و دیدم یک کپه حشرۀ سیاه دور استفراغم جمع شدند. صدای کلارنس مایرز از چندتا خانه پایینتر به گوشم میرسید که سرِ گم شدن یک چاقوی ذرّت پوستکن با زن پیرش دعوا به پا کرده بود و من در تعجب بودم که چقدر انسان میتواند یک چیز را این قدر کش بدهد. او کل تابستان را در مورد این قمه بگومگو کرده بود و غر زده بود و من امیدوار بودم اگر هم جنی آن را پیدا کرد، آن را فرو کند توی سر این بیدندان کلهخر. یک گروه پسر توی جاده کورس گذاشته بودند، پشت یک وانت پر از چاشنی و مواد آتش زا بودند و تا لاستیک آتش میزدند میتوانستم بفهمم باز یک خرابکاری تازه در آن شب درست کردهاند.
هرچند تینا الیوت دختر خوبی نبود اما من دوستش داشتم، از همان بار اولی که چشمم به او افتاد. من تازه کارم را در این مغازه شروع کرده بودم که او و مادرش به مغازه آمدند، حس ضعیفی به من گفت در عوض یک بیسکویت کاکائویی میتوانم ببوسمش. اما آنقدر بزرگ شده بود که نمیشد کار بیشتری با او کرد و از وقتی توجه پسرها را جلب میکرد، دنبال یک نفر بود که از او مراقبت کند. آروز داشتم آن کس من باشم، واقعا آروزیش را داشتم، اما اصلاً فکرش را هم نمیکردم که بتوانم ده را ترک کنم، حتی به خاطر تینا. من تمام عمرم را اینجا زندگی کرده بودم مثل یک قارچ سمی که پایش در تنۀ درختی فاسد گیر کرده، حتی اگر میتوانستم هم دلم نمیخواست از آن جا بروم به شهر.
همین چند وقت پیش بود که تینا به من گفت من او را یاد پسر عمویش که در پایک کانتی زندگی میکند میاندازم، یک پسر لندهور دیوانه که تمام روز با یک کیف پلاستیکی که پر از سکه بود بازی میکرد و با پرندهها حرفهای عجیب غریب میزد. میدانستم همانطور که بوو میگفت، او خوبیهای زیادی داشت، اما این حرف تینا خیلی ناراحتم کرد و مرا یاد وقتی انداخت که با پدرم رفته بودم شکار خرگوش. هنوز نگاه ناامیدانه و سرد پدرم و صورت برافروختهاش یادم است چون من نتوانسته بودم در آن برف و بوران ماشه را بکشم. وقتی برگشتیم خانه به مادرم گفت: «حسابی پسره رو خراب کردی.» پدرم تا قبل از مرگش باید هزار باری این حرف را به مادر بیچارهام زده باشد. بعضی وقتها این فکر حسابی مرا میترساند که وقتی شش سالم بود پشت باغ سیب هری فری، دل و رودۀ یک خرگوش را در آورده بودم و تمیز کرده بودم.
فهرست مطالب کتاب
زندگی واقعی
دینامیت هول
ناکمستیف
سرنوشت موها
قرصها
گیگانتوماچی
پُلِ شات
لارد
ناگت ماهی
باستین
انضباط
مهاجمین
یکشنبۀ بارانی
روستا
من دوباره آغاز کردم
سرخوشی
هونولولو
مبارزات
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب داستانهای اوهایو |
نویسنده | دونالد ری پولاک |
مترجم | معصومه عسکری |
ناشر چاپی | انتشارات نگاه |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 224 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-376-308-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه خارجی |