معرفی و دانلود کتاب خاک آدم پوش

معرفی کتاب خاک آدم پوش

داستانی عاشقانه، اساطیری، فانتزی و تخیلی از زمان حکومت عیلامیان. ضحی کاظمی، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی ایرانی، در کتاب خاک آدم پوش داستان پسری به نام هالتاش را روایت می‌کند که کاهنان و قاضیان، او را به آزمونی سخت محکوم کرده‌اند: رفتن در رودخانه‌ای خروشان و زنده بیرون آمدن از آن!

درباره‌ی کتاب خاک آدم‌پوش

ادبیات ژانر در ایران تا حدودی نوپاست و با وجود استقبال مخاطبان از این نوع آثار در سطح جهانی، نویسندگان ایرانی کمی به سمت خلق آثاری در ادبیات ژانر رفته‌اند. یکی از این ژانرها، ژانر ادبیات فانتزی است که احتمالاً با شنیدن آن، نام مجموعه‌هایی چون «هری پاتر»، «ارباب حلقه‌ها» و «داستان تاج و تخت» به خاطرتان می‌آید. ضحی کاظمی، یکی از داستان‌نویسان جوان ایرانی است که چند رمان در این ژانر خلق کرده، در کتاب خاک آدم‌پوش به سراغ موضوعاتی چون جاودانگی، عشق، تعصب، تقدیر و زندگی قهرمانان رفته است.

شخصیت اصلی کتاب خاک آدم‌پوش هالتاش نام دارد. پسر نوجوانی که عاشق دختری به آماتناست؛ اما طبق وصیت پدرش پیش از مرگ، باید با دختری دیگر ازدواج کند. عشق هالتاش به آماتنا، این پسر را وا می‌دارد که وصیت‌نامه‌ی پدرش را جعل کند و پدرش را موافق ازدواجش با آماتنا نشان دهد. اما مادر هالتاش و خواهرش، هوهین، از وصیت پدر خبر دارند و نزد قاضی و وزیر اعظم، شکایت می‌برند. این قاضی است که حکم نهایی را صادر می‌کند. او نیز همه‌چیز را به آب رودخانه می‌سپارد. هالتاش باید در رودخانه برود؛ اگر غرق شود، یعنی دروغ گفته و شایسته است که بمیرد و اگر زنده بیرون بیاید، می‌تواند با آماتنا ازدواج کند. هالتاش که سال‌هاست دیگر به خدایان اعتقاد ندارد،‌ چنین حکمی را با بی‌باکی تمام می‌پذیرد. حالا سرنوشت آماتنا و دیگر اعضای خانواده‌اش به آزمون دشوار هالتاش بستگی دارد...

از آن‌سو، کاهنان معبد روستایی کوچک به دنبال راز جاودانگی هستند و معجون‌های مختلفی را برای رسیدن به هدفشان درست می‌کنند. آن‌ها برای آزمایش داروها و معجون‌ها، از کودکان کمک می‌گیرند. یکی از این کودکان، دختری به نام آنی‌هی است که در تعیین سرنوشت دیگر شخصیت‌های رمان خاک آدم‌پوش، نقشی ویژه دارد.

همانطور که از اسامی شخصیت‌های کتاب خاک آدم‌پوش پیداست، ضحی کاظمی داستان را در فضا و زمانی دیگر روایت می‌کند. سه‌هزار سال پیش، دوره‌ی حکومت عیلامیان و شوش قدیم و خوزستان امروزی، انتخاب‌های نویسنده برای روایت داستان فانتزی‌اش هستند. کاظمی برای نوشتن این رمان مطالعه و تحقیقات زیادی انجام داده و کوشیده است تا حد امکان، به تاریخ وفادار باشد. او موفق شده دنیای داستانی را به گونه‌ای باورپذیر برای مخاطبان خلق کند؛ به حدی که با شروع کتاب، در روایت آن غرق شود. همچنین او با داستان هالتاش، سفر قهرمانی را نشان می‌دهد که دچار سقوط اخلاقی شده و حال، سرنوشت او به تصمیم خدایان بستگی دارد. خدایانی که مردم از روی خرافات و جهل به آن‌ها اعتقاد دارند.

کتاب خاک آدم‌پوش را نشر هیلا (یکی از زیرمجموعه‌ی انتشارات ققنوس) در مجموعه‌ی رمان‌‌ژانر به چاپ رسانده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی رمان‌ ژانر

محمدحسین شهسواری، با هدف حمایت از ژانرنویسان ایرانی و انتشار رمان‌هایی متناسب با فرهنگ ایران، این مجموعه را به وجود آورد و تاکنون در آن چهار کتاب به چاپ رسیده است: «مرد دیوانه»، «جمجمه‌ی جوان»، «خاک آدم‌پوش» و «کاج‌ها وارونه‌اند». چند اثری که در مجموعه‌ی رمان ژانر چاپ شده‌اند، در دسته‌ی رمان‌های جنایی و فانتزی جای می‌گیرند. نشر هیلا که از زیرمجموعه‌های انتشارات ققنوس به حساب می‌آید، این رمان‌ها را منتشر کرده است.

نکوداشت‌های کتاب خاک آدم‌پوش

• نثر شسته‌رفته و تمیز داستان، تصویر‌سازی‌های کاملاً روشن و بدون ابهام داستان خاک آدم‌پوش، من را به خواندن کتاب‌های دیگر ضحی کاظمی ترغیب کرد. (سعید سیمرغ، مترجم کتاب‌های ژانر فانتزی و علمی – تخیلی)
• ضحی کاظمی در بین نویسندگان علمی – تخیلی و فانتزی ایرانی، نثر بسیار پاکیزه‌ای دارد. (حسین شهرابی، مترجم کتاب‌های ژانر فانتزی و علمی – تخیلی)

کتاب خاک آدم‌پوش برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به ژانر فانتزی، قطعاً از خواندن کتاب خاک آدم‌پوش لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب خاک آدم پوش می‌خوانیم

مادر، هالتاش و هوهین به تندیسی که روبه‌روی سکو قرار دارد ادای احترام می‌کنند و بالای سکو می‌روند. یکی از شاتن‌ها هالتاش را به روی سکو می‌فرستد. هالتاش آماتنا را می‌بیند که پایین ایستاده و نگران نگاهش می‌کند. درِ معبد باز می‌شود. چند سرباز بیرون می‌آیند و راه را باز می‌کنند. شاتن اعظم همراه چند شاتن دیگر، وزیر اعظم و قاضیِ شوسیم از بین جمعیتی که به احترام آن‌ها کنار رفته و راه را باز کرده‌اند به سمت سکو می‌آیند. هالتاش به لباس بلند ابریشم چیندار وزیر نگاه می‌کند که با هر حرکت پایش تاب می‌خورد. دلش آشوب می‌شود. سرش گیج می‌رود و می‌ترسد همان‌جا روی سکو بالا بیاورد. باید به خودش مسلط باشد. چشم از وزیر اعظم برمی‌گرداند. به آماتنا هم نگاه نمی‌کند. اگر سرش را پایین بیندازد، همه فکر می‌کنند گناهکار است. سرش را بالا می‌گیرد و به تندیس مقدس بزرگی که روبه‌رویش قرار دارد نگاه می‌کند. تندیس حتماً روکشی از طلا دارد. برق تندیس چشمانش را می‌زند. اما هالتاش سعی می‌کند روی کله‌ی عقاب، بال‌های گشوده‌ی آماده‌ی پروازش و بدن شیر طلایی تمرکز کند. نمی‌داند چه چیزی این تندیس را هولناک می‌کند: این‌که ترکیبی از دو حیوان ترسناک است، یا به این دلیل که در این باغ قرار دارد، بین مردمی که جمع شده‌اند و به آن ادای احترام می‌کنند، یا شاید هم همان‌طور که همه می‌گویند کیتن الهی است که وجود تندیس را سنگین و سهمگین می‌کند.

قاضی، شاتن اعظم و وزیر اعظم و دیگر شاتن‌ها به تندیس خدای بزرگ ادای احترام می‌کنند و به روی سکو می‌آیند. شاتن اعظم رو به جمعیت می‌ایستد و بلند می‌گوید: «امروز در باغ مقدس معبد خدای بزرگ ناهونته جمع شده‌ایم تا به بازخواست بانو هوهین که از آیاپیر آمده رسیدگی کنیم. در این باغ در کیتن الهه‌ی بزرگ کریریشا و خدایان انشیشوناک و هومبان قسم می‌خوریم که عدالت را آن‌طور که خدایان می‌پسندند برقرار کنیم.»