معرفی و دانلود کتاب جاناتان مرغ دریایی

معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی

کتاب جاناتان مرغ دریایی نوشته‌ی ریچارد باخ، داستان زندگی یک مرغ دریایی به نام جاناتان است که می‌خواهد چیزی را به دست بیاورد که همه از محال بودن آن سخن می‌گویند. این کتاب به صورت دو زبانه (فارسی - انگلیسی) است.

کتاب دو زبانه‌ی جاناتان مرغ دریایی (Jonathan Livingston Seagull) اثر نمادینی است از «ریچارد باخ»، داستان‌نویس معاصر آمریکایی که شاید در نگاه اول تصور شود برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده، در حالیکه در تمام سال‌های زندگی شایسته است آن را هر از گاهی مطالعه کنیم تا به یادمان بیاورد که روزگاری هرکدام از ما قهرمانی از خود در ذهن‌مان داشتیم که در اسارت روزمرگی، آن را به فراموشی سپرده‌ایم.

این کتاب در چهار بخش نوشته شده که هر بخش گویای مفهومی از روند زندگی است. در بخش بعدی در عین این‌ که کتاب درباره‌ی فردیت هست، بر آموزش تأکید نموده و این‌ که هرکس در قبال اطرافیان نیز مسئولیت دارد و در بخش سوم مسئله‌ی مهم دیگری به نام آزادی مطرح می‌شود. موضوعی که در طول داستان بارها و بارها «جاناتان» به آن اشاره می‌کند و این که غایت و نهایت همه‌ی کارها به آزادی ختم می‌شود.

اما بخش چهارم که به اعتقاد نویسند‌ه‌ی آن زمان انتشارش در بهار سال 2013 فرا رسید آن هم بعد از این‌ که پنجاه سال از نوشتن آن گذشته ولی به چاپ نرسیده بود پیام نهایی «جاناتان مرغ دریایی» را عشق و رهایی از تعصبات کورکورانه می‌داند. ریچارد باخ (Richard Bach) در بخشی از انتهای کتابش می‌نویسد:

«... در قرن بیست‌ویکِ شما که با قدرت و مذهب محصور شده، گلوی آزادی را با تسمه‌ای فشرده‌اند. نمی‌بینی!؟ آن‌ها می‌خواهند دنیای شما را امن کنند، نه آزاد... دوره‌ی من گذشته است. اما زمان تو، هنوز نه.»

«جاناتان مرغ دریایی» به عنوان پرفروش‌ترین اثر «باخ» در ایران چاپ‌های بسیار زیادی داشته است.

در بخشی از کتاب جاناتان مرغ دریایی می‌خوانیم:

جاناتان خیلی آرام دور و بر صخره‌های دوردست می‌چرخید و اطرافش را نگاه می‌کرد. فلچر، همان مرغ جوان و جدی، شاگرد خوبی شده بود. او بسیار سبک و نیرومند بود، ولی چیزی که در این میان اهمیت داشت، اشتیاق او برای پریدن بود. در همان لحظه مانند توده‌ی خاکستری و مثل تیری که از کمان رها شده باشد با شیرجه‌ای با سرعت صد و پنجاه مایل در ساعت از کنار استادش عبور کرد. یک‌باره تصمیم گرفت که چرخش آرام و عمودی را با شانزده شماره به نمایش درآورد و شماره‌ها را بلند می‌شمرد.

- «... هشت... نه... ده... حواست هست جاناتان، من دارم از سرعتی که در هوا هست هم جلو می‌زنم... یازده... دوست دارم مثل تو درجا بایستم... سیزده... این سه شماره آخری... چهارده... آآآآآخ‌خ‌خ‌خ!»

دست‌ کشیدن‌های یک‌دفعه‌ای فلچر از پرواز، آن هم زمانیکه به اوج رسیده بود، نشان‌ دهنده‌ی عصبانیت او از شکست بود. او در آسمان با چرخشی به پشت افتاد و خیلی محکم به دور خودش چرخید، ولی عاقبت سی متر پایین‌تر از آن جایی که استادش بود، نفس‌ زنان آرام گرفت.

«جاناتان تو داری وقتت را برای من هدر می‌دهی! من خیلی نادانم. تلاش زیادی می‌کنم، ولی موفق نمی‌شوم!»
جاناتان به مرغی که زیر پاهایش در حال پرواز بود نگاه کرد و سری تکان داد.

«تا زمانی‌ که با سختی زیادی خودت را بالا می‌کشی، نمی‌توانی موفق شوی. تو در همین اول کاری چهل مایل از سرعتت را از دست داده‌ای! باید بکوشی خیلی نرم و سبک باشی. متوجه‌ای؟ استوار، ولی نرم.»

آن‌گاه سعی کرد خودش را به مرغ جوان نزدیک کند.
«بیا با هم امتحان کنیم. حالا چگونه اوج گرفتن مرا زیر نظر بگیر. خیلی نرم... یک شروع آرام و سبک.»