معرفی و دانلود کتاب صوتی جادوی والدین: تربیت صحیح کودک

معرفی کتاب صوتی جادوی والدین: تربیت صحیح کودک

کتاب صوتی جادوی والدین: تربیت صحیح کودک نوشته‌ی کارول سوریا، راهکارها، شیوه‌ها، تمرینات پرکاربرد و مثال‌های روزمره‌ی عملی بسیاری ارائه می‌دهد تا در بزرگ کردن، حمایت و تربیت کودکان به شما کمک کند.

کودکان جهان امروزی، به روش‌های متفاوت تربیتی نیاز دارند. آیا تاکنون به این موضوع اندیشیده‌اید که چقدر با انسان پنج یا ده سال پیش خود تفاوت دارید؟ آیا گاهی این را از خود پرسیده‌اید که «چرا از میان این‌ همه انسان روی کره‌ی زمین، من باید مرتکب این عمل شوم؟» یا گفته‌اید که «اگر آنچه در حال حاضر می‌دانم را می‌دانستم، شاید به‌ روش‌های دیگر عمل می‌کردم؟» زندگی همین است؛ قبول دارید؟ هرچه آگاه‌تر شوید، راحت‌تر می‌توانید کارها را به ‌شیوه‌هایی متفاوت انجام دهید و هرچه اوضاع اطراف بیشتر دستخوش تغییر شود، شما نیز باید بیشتر تغییر کنید. فرزندپروری نیز مدام درحال تغییر و پیشرفت در طول زمان است. با آگاهی بیشتر می‌توانید والدین منحصر به فردتری شوید.

آیا دوست دارید کودکانی شاد، باهوش و با اعتماد به نفس تربیت کنید؟ می‌خواهید در دسته‌ی والدینی باشید که توان درک آن‌ها را دارند؟ آیا از غر زدن‌های فرزندان‌تان و تهدیدهای شما برای جلب همکاری‌شان خسته شده‌اید؟

کارول سوریا (Carol Surya) سال‌های بسیاری است که با پدر و مادرها دیدار داشته‌ و با آن‌ها صحبت کرده‌ و از دغدغه‌ها و مشکلات آن‌ها آگاه شده‌ است. او در کتاب صوتی جادوی والدین: تربیت صحیح کودک (parent magic raising kids positively) به پدران و مادران کمک می‌کند تا در روش تربیت فرزندان‌شان تجدید نظر کنند.

شنیدن این کتاب صوتی شیوه‌ی عملکرد کاملاً تازه‌ای به شما ارائه می‌دهد و بدون هیچ مشکلی، خودتان را انسانی منظم خواهید یافت و اعتماد‌ به‌ نفس، عزت نفس، سلامتی و شادی کودکتان بهبود پیدا می‌کند. این کتاب صوتی با زبانی روان و ساده روایت می‌شود تا بتوانید هم‌ زمان با شنیدن آن، مفاهیمش را درک کرده و فعالیت‌ها و ابزار آن را به کار گیرید.

در بخشی از کتاب صوتی جادوی والدین: تربیت صحیح کودک می‌شنویم:

نوید شش‌ساله بود که مادربزرگ عزیزش بیمار شد. با توجه به این‌که خانه‌ی مادربزرگ در آن طرف خیابان قرار داشت، آن دو هر روز بعدازظهر یکدیگر را ملاقات می‌کردند. درابتدا او متوجه بیماری مادربزرگ نشد؛ اگرچه مادرش همواره می‌گفت که زودتر به خانه بازگردد، زیرا «مامان‌بزرگ خیلی زود خسته می‌شه و لازمه استراحت کنه.» یک روز که نوید به خانه‌ی مادربزرگ رفت، او در خانه نبود. والدینش به او گفتند که مادربزرگ در بیمارستان بستری است و احتمالاً برای مدت زمانی طولانی آن جا خواهد ماند. از آنجایی که می‌خواستند نوید از دیدن مادربزرگ در مرحله‌ی نهایی سرطان رنج نبرد، به او اجازه ندادند که مادربزرگ را ملاقات کند و گفتند که مادربزرگ همیشه در خواب است.

نوید پریشان شد و مدام می‌پرسید که چه زمانی حال مادربزرگ بهتر می‌شود. والدین نگرانش پاسخ‌های روشنی به او نمی‌دادند و نوید هربار که آن‌ها به ملاقات مادربزرگ می‌رفتند، کارتی برای او درست می‌کرد و به آن‌ها می‌داد تا برای مادربزرگ ببرند. نوید عصبانی و سردرگم شده بود. چرا او نمی‌تواند مادربزرگ را ملاقات کند، اما والدینش می‌توانند؟ آیا او کاری کرده است که مادربزرگ مریض شده است؟ چرا داروها کمکی به بهبود حال او نمی‌کنند؟ دو هفته بعد به او گفته شد که مادربزرگ فوت کرده است.

نوید کاملاً پریشان شد. معنی این حرف چیست؟ مادربزرگ الآن کجاست؟ آیا من باعث شدم که او بمیرد؟ به او اجازه داده نشد در مراسم تشییع شرکت کند، زیرا والدینش فکر می‌کردند که سن او خیلی کم است. او به‌شدت منزوی، افسرده و عصبانی شد. نوید به‌طرزی باورنکردنی دل‌تنگ مادربزرگ شده بود و ترسیده بود که والدینش نیز بمیرند. می‌ترسید که وقتی والدینش به دیدار مادربزرگ رفته بودند، بیماری مادربزرگ به آن‌ها نیز سرایت کرده باشد. اشتهایش را از دست داد و در اغلب اوقات پریشان بود و گاهی به‌شدت خشمگین می‌شد و اسباب‌بازی‌هایش را به اطراف پرت می‌کرد و مضطربانه می‌پرسید که مادرش مریض است یا نه و چه زمانی قرار است بمیرد.

فهرست مطالب کتاب صوتی