معرفی و دانلود کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد

معرفی کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد

کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد مجموعه‌ای از ده داستان کوتاه به قلم روح الله شریفی است که در کنار داشتن قصه‌ای سرگرم‌کننده و جذاب، مضامین اجتماعی را با زبانی طنز بیان می‌کند.

درباره کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد:

مجموعه داستان حاضر با محوریت موضوعات روز اجتماعی نوشته شده و روح الله شریفی به عنوان نویسنده‌ای طناز و خلاق، زبانی طنزگونه و کنایه‌آمیز را انتخاب کرده تا از زندگی مردم عادی بگوید و مشکلات اجتماعی را به تصویر بکشد. قهرمان‌های کتاب تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد، همگی آدم‌هایی معمولی هستند که در هر داستان درگیر اتفاقات گوناگون می‌شوند.

علاوه‌بر این تفاوت زاویه دید راوی‌ها در هر یک داستان‌ها، استفاده از کلمات، اصطلاحات و ساخت جمله‌هایی که به ادبیات مردم کوچه و بازار نزدیک است و به کارگیری لحن و زبانی طنازانه همگی از ویژگی‌های مثبت این اثر به شمار می‌رود.

همچنین روح الله شریفی را در داستان نویسی می‌توان پیرو نویسندگان صاحب‌سبکی همچون جلال آل احمد و محمدعلی جمال‌زاده دانست؛ این شباهت را از سویی می‌توان در ژرف‌ساخت آثارش و مضامین و بن‌مایه‌های اصلی داستان‌هایش جست و هم در عناصر صوری و روساخت داستان‌هایش. به همین خاطر نثر بخش‌هایی از این مجموعه داستان ما را به یاد داستان دلنشین و به یاد ماندنی «کباب غاز» مرحوم جمالزاده می‌اندازد.

عناوین داستان‌های کتاب تکل مازیار زیر پای کریم انصاری فرد عبارتند از: «گفتم؛ گفتی؛ گفت، پیرمرد نه‌چندان قصه‌گو، ننه ‌مرضیه، بریدن گوش قسمت، دیو سیاه دیو سپید، می‌خواهم کارگردان بشوم، خدابس، زایمان واقعی، آقاپلیسه، شبی که من شهاب شدم.»

کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

علاقه‌مندان به ادبیات معاصر ایران به خصوص داستان‌های کوتاه طنز و اجتماعی از شنیدن این مجموعه داستان لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی تکل مازیار زارع زیر پای کریم انصاری فرد می‌شنویم:

همه ماجرا از وقتی شروع شد که دخترهای فامیل به محمدرضا خندیدند. یعنی پوزخند بدی زدند، آنطور که رگ گردن هر پدری را متورم بکند. محمدرضا به هیچ یکی از دخترهای خاله و دایی نگاه نکرد. مثل یک آدم عقب افتاده از جلوی چشم همه رد شد با یک ظرف بستنی و با توپ‌های رنگ و وارنگ به طعم‌های طالبی و انبه و توت فرنگی و پرتغال و موز و کیوی و قهوه و وانیل.

شق و رق رفت که بنشیند کنار بابا که در میانه راه دخترهای خاله و دایی، آن پوزخند کذایی را زدند. بابا و دایی و شوهر خاله هر سه تا اولین چشم غره را شلیک کردند توی صورت مامان و زن دایی و خاله. به خاطر این بچه تربیت کردنشان. از حق نگذریم؛ صحنه‌ی خنده‌داری که بود. محمدرضا با آن قد بلند و کمر به غایت باریک آن همه بستنی را کجای دلش می‌خواست بگذارد.

فهرست مطالب کتاب صوتی