معرفی و دانلود کتاب تعلیق
برای دانلود قانونی کتاب تعلیق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب تعلیق
کتاب تعلیق، دومین رمان از مجموعه سه گانه «راههای آزادی» نوشتهی ژان پل سارتر، نگاه و سبک زندگی مردم در دوران جنگ فرانسه را توصیف میکند.
مجموعه رمانهاى راههاى آزادى که توسط سارتر نگارش یافته، مانند قالى پر نقش و نگارى است که غرض آن طرح تصویرى خلاصه و اجمالى از طرق متعددى است که مردم براى نیل به آزادى بر مىگزینند. اما بافت آن به روش و اسلوبهاى مختلف و گوناگونى است که سرانجام هم ناتمام مانده است.
جلد اول این مجموعه سن عقل و جلد دوم آن تعلیق (The Reprieve) یا عفو نامیده میشود که هر دو در سال 1945 منتشر شدند و جلد سوم این مجموعه عذاب روح یا دلمردگى نام دارد که در سال 1949 انتشار یافت.
ژان پل سارتر (Jean Paul Sartre) در این رمان حوادث سیاسی-تاریخی اروپای سال 1938 را به تصویر کشیده است که با قرارداد مونیخ و در نتیجهاش تعلیق در آغاز جنگ جهانی دوم همراه بود. سارتر در این رمان به انتقاد از استراتژی نیروهای متفقین برابر بحرانِ سودِتس میپردازد و بازتاب آن را در اروپا و کشورش فرانسه نشان میدهد. او چارچوب کلی قصه این اثر را بر اساس اسناد و مدارک واقعی نوشته و داستانش را با ضرب آهنگی سریع روایت کرده است.
داستان «تعلیق» شخصیتهای زیادی دارد و دارای حال و هوایی گنگ است. جنگ جهانی دوم در سال 1939 آغاز شد. تعلیق جنگ در سال 1938 خطوط داستانی آشفتهای را به طور موازی ایجاد میکند که مرتبط بودن شخصیتهای داستان در کنار همدیگر قرارشان میدهد. چارچوب اصلی داستان هم تصمیمات سیاسی حاکمان اروپای آن زمان است.
سارتر در 21 ژوئن سال 1905 در پاریس متولد شد. سارتر در کودکی پدرش فوت کرد و پس از آن مادرش او را به مودون، نزد والدین خود برد. او کتاب زیادی مینوشت که یکی از آنها به نام کتاب "کلمات" برنده جایزه نوبل ادبی شد.
در بخشی از کتاب تعلیق میخوانیم:
ساعت شانزده و سى دقیقه. همه به آسمان نگاه مىکنند، من هم به آسمان نگاه مىکنم. دومور مىگوید: «هواپیما تأخیر ندارد» پیشاپیش، دوربین عکاسىاش را آماده کرده و چشم به آسمان دوخته است. به خاطر نور شدید خورشید اخم کرده. هواپیما سیاه است و گاه برق مىزند؛ به تدریج بزرگ و بزرگتر مىشود، ولى صدایش تغییر نمىکند، یک صداى خوب و پر و پیمان که شنیدنش لذت دارد. من مىگویم: «فشار ندهید.» همه حضور دارند و از پشت به من فشار مىآورند. رویم را بر مىگردانم، همه سرهاشان را به عقب انداخته و گویى شکلک در آوردهاند. زیر آفتاب سبز رنگ به نظر مىآیند و بدنشان حرکات بىمفهومى دارد، درست مانند مرغ سر بریده، ورجه، ورجه مىکنند. دومور مىگوید: «روزى مىرسد که همین طورى دماغ به هوا در میدان جنگ مىایستیم؛ فقط فرقش این است که آن روز، لباس کماندویى پوشیدهایم و هواپیما هم یک مسراشمیت است.» من مىگویم «با این آدمهاى بىرگى که من مىبینم آن روز به این زودىها فرا نمىرسد.» هواپیما در آسمان چرخ مىزند، پایین مىآید، پایینتر، پایینتر و زمین را لمس مىکند، دوباره بالا مىرود و باز زمین را لمس مىکند، جهشکنان روى علفها مىدود و متوقف مىشود. ما به سمت هواپیما مىدویم. حدود پنجاه نفریم. سارو پیشاپیش ما، دولا، دولا مىدود. یک دوجین آقاى کلاهسیلندرى هم هستند که پاهایشان را خم کرده و روى چمنها مىدوند. همه بىحرکت مىشوند، هواپیما بىحرکت شده است و ما همگى در سکوت به آن چشم مىدوزیم. درِ هواپیما همچنان بسته است، گویى تمام سرنشینان آن مردهاند. مردکى با نیمتنه آبىرنگ، نردبانى مىآورد و آن را به هواپیما تکیه مىدهد. در باز مىشود، مردى از پلهها پایین مىآید و بعد یکى دیگر و بعد دالادیه. قلب من در مغزم مىطپد. دالادیه شانههایش را بالا مىبرد و سرش را خم مىکند. سارو به او نزدیک مىشود و من مىشنوم که مىگوید:
خوب، چى شد؟
دالادیه دستش را از جیب بیرون مىآورد و اشاره مبهمى مىکند. پیش مىآید، با سرِ خم کرده. جمعیت رویش مىریزد و او را در میان مىگیرد. من از جایم تکان نمىخورم. مىدانم که چیزى نخواهد گفت. ژنرال گامولن از هواپیما پایین مىپرد. سرحال و قبراق است. پوتینهاى خوبى دارد و سرى شبیه سگهاى نژاد بولداگ. با حالتى گزنده و جوان. به مقابلش نگاه مىکند. سارو مىپرسد:
خوب چى شد؟ بالاخره چى شد ژنرال؟ جنگ؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب تعلیق |
نویسنده | ژان پل سارتر |
مترجم | محمود بهفروزی |
ناشر چاپی | انتشارات جامی |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 527 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-2575-54-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی |