معرفی و دانلود کتاب به ترسهایم سلام میکنم
برای دانلود قانونی کتاب به ترسهایم سلام میکنم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب به ترسهایم سلام میکنم
کتاب به ترسهایم سلام میکنم به قلم مجتبی تجلی، مجموعه داستانهایی با بیانی فلسفی و انسانشناسانه از آدمی و دغدغههایش است.
به عقیده مجتبی تجلی کتاب نه عامدانه بلکه برخاسته از موضوع و موضع، کمی در لفافهی گفتار پیچیده شده است. چیزی که شاید خواندن و فهم را سخت و حتی گاهی ملالآور کرده است. ولی با امید بر اینکه در کنار آن در مقام چالشگر و پرسنده قرار گرفته است و حداقل خواننده را به بازخوانی مجدد و اندیشه وا دارد.
حداقل سه داستان موجود در این اثر به گونهای ناخودآگاه با اندیشه و دلواپسی کویر، مردمانش و قنات، این سرچشمه هستیبخش و جاودان، گره خورده است.
به ترسهایم سلام میکنم داستانهایی با حال و هوای مردم قصبه گناباد و قنات میگذرد؛ به همینخاطر، نویسنده نیمی از عواید فروش آن را به نفع قنات کیخسرو اهدا کرده که از سوی یونسکو به عنوان میراث جهانی ثبت شده و از قدیمیترین وعمیقترین قناتهای جهان است.
در بخشی از متن کتاب به ترسهایم سلام میکنم میخوانیم:
ساعتها در «سوق تاریک» زخمی و نیمهمدهوش خزیده بود. به خواب رفته بود و باز با صدای گلولهای و نعره شادمانی محاصره کنندگان قلعه بیدار شده بود:
- آخر عمرم شده است. برایم خوب و بد بودن دیگر توفیری ندارد.
مرگ نقابش را برداشته بود. شجاعت و ترس، نیکی و شر برایش یکی شده بودند، شبیه هم، بیمعنا! سرش را بر قنداق برنواش تکیه داد و چشمهایش را بست...
غلامرضا شورابی با یک نفر همراهش در امتداد کوههای براکو با اسب غلجوار میرفتند. هوای حیران توی سرش بیداد میکرد. تخت سینه مرمرینش به درخشندگی سینه کوه به نظرش میامد. با خودش زمزمه کرد:
- حیرانم نزدیکت رسیدهام. دارم میآیم.
سرحال و قبراق بود. رو به همراهش داد زد:
- دیشب مندلی سردار نوقابی را تمام شب به خواب میدیدم. میشناسیش که؟
- او را که ندیدهایم من و شما. سی چهل سال است که از مرگش میگذرد.
- آوازهاش را شنیدهام اما. میدیدم وسط دشت عمرانی با هم کنار آتش حرف میزدیم. به من میگفت همراهش به گیسور بروم. خون امنیهها را میدادی دستش هوش میکشید. ولی درمانده بود که کارش خوب است یا نه. آخر خوابم صبح که شد رویش را بوسیدم و رفتم. دلش شکسته بود.
- بشکند. میگویند تمام دعوایش با حکومت سر یک زن بود. به دکانش که پناه برده بود، برق چشمانش مندلی را کنده بود. قزاق را میکشد و میزند به کوه و کمر تا برسد به گناباد. همه جا اما هو افتاد که پهلوان گنابادی ضعیفنوازی کرده است.
غلامرضا گفت:
- هیچکس نمیتواند بگوید دلیل یاغی شدنش اصلش چه بود. خودش هم نمیفهمید تازه. آدمیزاد همین است دیگر! میخواهی ماجرای رفتنش به استاد و رضو را برایت بگویم که راه کوتاه شود؟
- چه بهتر. میشنوم خان.
فهرست مطالب کتاب
سوقِ تاریک
وقتی سه نفر بودیم
به ترسهایم سلام میکنم
فِغو
آواز در دامنهی تنهایی
ریشهها
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب به ترسهایم سلام میکنم |
نویسنده | مجتبی تجلی |
ناشر چاپی | انتشارات متخصصان |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 80 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6237-32-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |