معرفی و دانلود کتاب باغ ملکوت: ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻨﺪﺭﻭﺩی
برای دانلود قانونی کتاب باغ ملکوت: ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻨﺪﺭﻭﺩی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باغ ملکوت: ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻨﺪﺭﻭﺩی
کتاب باغ ملکوت: ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻨﺪﺭﻭﺩی نوشتهی عبدالمجید نجفی، روایتگر سختیها و مرارتهای اسرای در بند رژیم بعثی عراق است و نمونۀ بارز صبر و مقاومت یک انسان را در زمان جنگ تحمیلی به تصویر میکشد.
این اثر شامل دو فصل است. لندرودی در فصل اول خاطرات اعزامش به جبهه را شرح میدهد. در آغاز اعزامش به عنوان مسئول تدارکات و انباری واحد امداد جبهه کردستان مشغول به خدمت میشود و سپس به اشنویه و بعد به دزفول اعزام میشود. لندرودی از افراد گردان ولیعصر (عج) بوده است. او در جریان عملیات کربلای 5 مجروح و به تهران منتقل میشود. هنوز به خوبی بهبود پیدا نکرده است که دوباره عازم جبهه میشود.
با آغاز فصل دوم، خواننده همراه با لندرودی وارد دنیایی تاریک و مخوف میشود. او که از تیر خلاص عراقیها جان سالم به در برده بود، در عملیات بیتالمقدس به اسارت دشمن درمیآید و زخمی وارد اردوگاه اسرا میشود و مجدداً مورد شکنجه قرار میگیرد. او در این قسمت از آزار و اذیتهای فرماندهان عراقی سخن میگوید. این فصل بیانگر داستان استقامت و اراده قوی اسرای ایرانی و همدلی آنها برای زنده ماندن در بدترین شرایط است.
کتاب همچنین ضمن اشاره به رفتار وحشیانه عراقیها، نگاهی به تحول و ندامت برخی از آنها دارد؛ زمانی که سرباز عراقی با شنیدن صدای عزاداری امام حسین (ع) از داخل کمپ اسرا، مخفیانه اشک میریزد یا سرباز عراقی که نفرین مهدی لندرودی را باعث فلج شدن فرزند خود میداند. باغ ملکوت، واقعیات تلخی را بیان میکند، واقعیاتی که اگر امروز آنها را از زبان کسانی که زنده از زندانهای عراق بیرون آمدهاند نشنیده بودیم، باور آنها به سختی امکانپذیر بود.
در بخشی از کتاب باغ ملکوت میخوانیم:
طرفهای شب تنها کلمهای که از دهان او خارج میشد، همین کلمه بود. من که قادر به حرکت نبودم. گرگانی یک پارچ به او داد و او همه را نوشید. با وضع ناراحتی خوابیدیم. حوالی صبح در با سر و صدای زیادی باز شد. بلند شدیم. اسماعیل برنخاست. جبار رفت و ملافه را کنار زد و دید بنده خدا مثل چوب، خشک شده است. پتویی آوردند و شهید ما را پیچیدند و بردند.
بعد از بردن او، لحظه به لحظه حال من خرابتر شد و باز اغما. طرفهای عصر به هوش آمدم. سرم زده بودند. نفسم بالا نمیآمد. خواستم داد بزنم: «کمک.» اما این کلمه فریادی بود که در درونم انعکاس یافت. نگاهم پرالتماس شد. به نظرم آمد کسی به روی صورتم خم شد و یک دفعه گریخت. صدای کوبیده شدن در را از دوردستها شنیدم و دیگر چیزی نفهمیدم.
دکتر حمید با لبخندی گفت: «کاملاً سیاه شده بودی. اگر دوستت در را نزده بود، حالا زنده نبودی. اتفاقاً سرهنگی آمده بود جنازه را تحویل بگیرد. داشتیم از کریدور میگذشتیم که صدای در شنیدیم. الحمدلله.»
شیلنگ را بیرون کشیده بودند و دستگاه اکسیژن آورده بودند و من ساعتها بیهوش مانده بودم. در حال بیهوشی یک کیسه خون به من زده بودند و سرم تازه. به محض به هوش آمدن، مرا سوار ویلچر کردند و بردند. از نو، بدون بیحس کردن، میلهای فرو کردند به قفسۀ سینهام و آن هم وصل به بطری.
دکتر حمید یک لنگه دستکش ظرفشویی آورد و گفت که با تمام توان آن را باد کنم. و من باد کردم و دستکش پر از خون و چرک شد. تا عصر، دو سه بار سرم را عوض کردند. دکتر حمید خودش پانسمانم را عوض کرد. بخیههای پیشانیام را هم که در سلیمانیه زده بودند، برداشت. سه چهار روز از اقامت ما در بیمارستان میگذشت که یک شب، دکتر حمید بخاری کوچکی به اتاق آورد و گفت: «هیچ کس نیست... همه رفتهاند.» بخاری را روشن کرد و رفت انار و پرتقال و کاهو و شیر آورد.
فهرست مطالب کتاب
اشاره
فصل اول
صدای پای بهار
تپه مهدی
تصادف
دومین اعزام
چفیههای گِلآلود
گوسفند قربانی
...
خورشید دزفول
باران اشکهای زلال
میلاد روز
در بیمارستان
در خانه
فصل دوم
برفآباد
پلکان پیروزی
قلّه اموات
تیر خلاص
استخبارات
تونل مرگ
اردوگاه وحشت
نسیم شادی
وفات آفتاب
باغ ملکوت
یک کشتی اَنار
عزاداری
پرواز تا بینهایت
در تب و تاب آزادی
طلوع آفتاب رجعت
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باغ ملکوت: ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺪﯼ ﻟﻨﺪﺭﻭﺩی |
نویسنده | عبدالمجید نجفی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 280 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-506-702-9 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |