معرفی و دانلود کتاب این داستان را نخوانید
برای دانلود قانونی کتاب این داستان را نخوانید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این داستان را نخوانید
کتاب این داستان را نخوانید، مجموعهی 14 داستان کوتاه به قلم کامران سحرخیز، با رویکردی جدید و تجربهگرایانه است.
این داستان را نخوانید یک کتاب تماماً تجربی است؛ چرا که نویسنده چه در ساختار و روایت و چه در سوژه و محتوا دست به تجربهورزی و آزمودن شیوههای نو زده است. اولین قصه کتاب، همان «این داستان را نخوانید» است. نویسنده در این داستان، به سبک و سیاق نویسندگان پستمدرن، مدام روایت اصلی داستان را به تعویق میاندازد و سرخوشانه با مخاطب و خود متن، شوخی میکند.
«پیله» داستانی است با رویکرد قصههای سورئال درباره عدهای که سالهاست لب دریا نشستهاند اما هیچ شناختی از آب و شنا ندارند. «هزار و سیصد و چهل و سومین دوست» هم همین فضای فراواقعی را دارد و از شخصیتی به نام «آقای انساندوست» حرف میزند که دوستانش را میخورد!
«پدربزرگ پدر من» داستان شاعرانهای است که در آن، راوی به دوازده سالگی پدرش میرود و از چشم او دنیا و آن روزگار را میبیند. «هرجا عشق بارید از ماست» داستانی است با حال و هوای عرفانی، اما سحرخیز با همان رویکرد ساختارشکنانه و شوخ و شنگ که به آن اشاره شد، ناگهان از این داستان به داستان «رسا، نه» میپرد که نوعی شوخی با داستانهای پلیسی غربی است!
«بیچشم و گوش»، «پرند بیچاره»، «چهل و دو، پنجاه و هفت»، «دیوژن فضایی»، «آخرین دف»، «مردی که هر چه صدا بود با خود برداشت و برد»، «شلغمخوران» و «اسمع، افهم» دیگر داستانهای کتاب هستند که هر کدام رویکرد تجربی و بازیگوشانۀ نوسنده را به نمایش میگذارند.
داستانهایی که ساختارشکن و تجربهگرا هستند، همواره در زمان انتشار با منتقدانی سنتی روبهرو میشوند که آنها را نمیپذیرند یا جدی نمیگیرند. به همین خاطر، نویسندهای که دست به خلق چنین آثاری میزند باید جسارت و استقامتی شگفت داشته باشد. کامران سحرخیز با کتاب «این داستان را نخوانید» نشان داده است که از همین دست نویسندگان است؛ چرا که بیاعتنا به شیوههای مألوف قصهنویسی و بدون توجه به خردهگیریهای معمول و متداول، نترسیده و راه خودش را رفته است.
البته داستانهای تجربهگرا همواره در معرض این آسیب هستند که بیریشه و اساس شکل گرفته باشند و پس از مدتی هم از یاد بروند؛ اما به نظر نمیرسد که چنین خطری، کتاب «این داستان را نخوانید» را تهدید کند. چون سحرخیز با همه جسارتهایش در شکستن ساختارها همواره نیمنگاهی به ادبیات کهن داشته و نوآوریهایش را با این ذخیره ارجمند، همراه کرده است.
در بخشی از کتاب این داستان را نخوانید میخوانیم:
آقای انساندوست همیشه برای عزیزترین دوستانش بینقطه نامه مینویسد؛ اگرچه او مطمئن است تمام دوستانی که داشته عزیز بودهاند. او معتقد است که خواندن و پیدا کردن شکل اصلی یک نامۀ بینقطه دوستان را لذیذتر و در ضمن تردتر خواهد کرد و علاوه بر این، فکر کردن، حتی به چیزی بیهوده، باعث میشود که تمام اندامهای بدن فعال شوند و در نتیجۀ این فعل و انفعال تا چهل و هشت ساعت گوشت و خون و پوست، سرشار از هوش خواهد بود.
به همین خاطر آقای انساندوست در انتخاب دوستانش سختگیر است؛ چون به این نتیجه رسیده که بیشتر آدمها فکر نمیکنند یا اصلاً بلد نیستند فکر کنند. او عزیزترین دوستانش را از میان نخبهها انتخاب میکند؛ بهترین نقاش، بهترین شاعر، بهترین جرّاح. و این هزار و سیصد و چهل و سومین دوستش که بهترین سیاستمدار شهر است.
تا آن جا که آقای انساندوست به یاد دارد، قبل از او، تنها یک دوست سیاستمدار داشته که متأسفانه طرفدار هرج و مرج گرایی بود؛ چیزی که آقای انساندوست از آن خوشش نمیآید. ولی با این وصف توانسته بود سه بار شهردار شهر شود. اگر سرنوشت به آقای انساندوست اجازه میداد، او علاقهمند بود تمام دوستانش سیاستمدار باشند. ولی بخت فقط در این مورد با او یار نبوده است.
آقای انساندوست همیشه تسلیم وضع موجود زندگی خود بوده و در حقیقت واقعگراست؛ واقعگراترین مرد روی زمین. اکنون او خوشبختترین مرد روی زمین است؛ چون بعد از شش سال، هزار و سیصد و چهل و سومین دوستش، یک سیاستمدار است؛ یک سیاستمدار موفق و در عین حال دارای تفکری منحصر به فرد. او معتقد است آقای انساندوست مایۀ الهام او برای تحقق یک اتوپیای ممتاز است. در اتوپیای او بسیاری آدمها تربیت میشوند تا بهترین باشند؛ بهترین در هر چیزی. و چند فرد برگزیده همچون آقای انساندوست، عصاره تعقل و احساسات بشری را جذب خواهند کرد و فقط آنها هستند که میتوانند برای همیشه زنده بمانند. البته این موضوع، یعنی همیشه زنده ماندن، تا اندازهای برای آقای انساندوست تازگی ندارد.
فهرست مطالب کتاب
این داستان را نخوانید!
پیله
هزار و سیصد و چهل و سومین دوست
پدربزرگ پدر و من
بی چشم و گوش
هرجا عشق بارید از ماست
رسا، نه
پرند بیچاره
دیوژن فضایی
چهل و دو، پنجاه و هفت
آخرین دف
مردی که هرچه صدا بود با خود برداشت و برد
شلغم خوران
اسمع، افهم
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این داستان را نخوانید |
نویسنده | کامران سحرخیز |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 72 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-471-871-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
البته بعضی از داستانها برای من نامفهوم بود ولی در کل خوشم امد، شما میتونید ابتدا نمونه رو بخونید