معرفی و دانلود کتاب از حصار خاک تا معراج نور: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جاویدالاثر محمدحسین حیدری
برای دانلود قانونی کتاب از حصار خاک تا معراج نور: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جاویدالاثر محمدحسین حیدری و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب از حصار خاک تا معراج نور: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جاویدالاثر محمدحسین حیدری
پروانه نوری در کتاب از حصار خاک تا معراج نور: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جاویدالاثر محمدحسین حیدری نخست از دوران کودکی این شهید سخن میگوید، سپس به شرح زندگی و روزهای پرتنش اما افتخارآمیز او در دوران هشت سال دفاع مقدس میپردازد.
درباره کتاب از حصار خاک تا معراج نور:
به تصویر کشیدن ابعاد گوناگون جنگ تحمیلی و سخن گفتن از زندگی شهیدان سرفراز این سرزمین ضرورتی انکارناپذیر و وظیفهای همگانی به شمار میرود، چرا که انتقال این دلاوریها از نسلی به نسل دیگر، هویت اسلامی و انقلابی مردم ایران را قوام خواهد بخشید. به همین خاطر پروانه نوری در این کتاب میکوشد تا این وظیفه مهم را به درستی انجام دهد.
کتاب از حصار خاک تا معراج نور مناسب چه کسانی است:
خواندن این کتاب به همه افرادی که به مطالعه زندگینامه و خاطرات شهدا علاقهمندند، توصیه میشود.
در بخشی از کتاب از حصار خاک تا معراج نور میخوانیم:
وقتی محمدحسین حدوداً دو ماهه بود، یک روز صبح شنیدیم که مأموران سمپاش از شهر آمدهاند که داخل خانهها را علیه حشرات و جانوران سمپاشی کنند. با شنیدن این خبر خیلی نگران محمدحسین شدم و از نگرانی گریه میکردم. مادرم پرسید: «چی شده صنمگل؟ چرا گریه میکنی؟» گفتم: «بوی سم برای محمدحسین ضرر داره. اگه مریض بشه چه کار کنیم؟» مادرم گفت: «نگران نباش دخترم! قرار نیست موقع سمپاشی خودمون داخل خونه بمونیم. وسایل خونه رو میبریم بیرون. خودمون هم میریم بیرون. وقتی بوی سم کاملاً از بین رفت، برمیگردیم.»
مادرم خانه را خالی کرد و وسایل محمدحسین را برداشتیم و رفتیم کمی دورتر از خانه، زیر سایهی درختی رختخوابش را پهن کردیم. من کنارش نشستم و مواظبش بودم. مادرم هم برگشت تا به کارهایش برسد. هر وقت محمدحسین گریه و بیقراری میکرد، او را بغل میکردم و مادرم را صدا میزدم. مادر میآمد او را شیر میداد و دوباره میرفت. سمپاشی خانه که تمام شد، مادرم آمد که ما را برگرداند خانه؛ امّا من میترسیدم اثر سم هنوز باقی باشد و محمدحسین مریض شود. برای همین با اصرار، مادرم را راضی کردم که کمی دیگر آن جا بمانیم. مادر هم قبول کرد. غروب که شد، مادرم آمد و اطمینان داد که بوی سم کاملاً از بین رفته و وسایل خانه را هم سرجایشان گذاشته. آن وقت خیالم راحت شد و همراه مادر به خانه برگشتیم.
فهرست مطالب کتاب
پیشگفتار
مقدّمه
زندگینامه
فصل اول: کودکی
نامش را محمدحسین بگذار
سمپاشی خانه
یک حبّه قند
حس مادری
بارداری مادرم
قصّهی بچّگی
چه پسری!
گوسفند نذری
شب بیقراری و برف سنگین
مریضی محمدحسین
دبستان سرچم
بگذار بزرگ بشوم!
جانم را نجات داد
فصل دوم: نوجوانی و انقلاب
تو خودت بچّه داری
موز اضافی!
اوّل روسری سرت کن!
آموزش شنا
مجلس عزای امام حسین (ع)
بگو مرگ بر شاه!
بِرنو
کلید
حسابش را کف دستش میگذارم!
کفشهایم را برای انقلاب دادم!
شینکَرَکَم!
آرامآرام نیمپا بزن!
بدیها را بازگو نکنید
بگو جان محمدحسین!
ماشه را بچکان
پیشنهاد ازدواج مجدّد!
نان داغ و روغن حیوانی!
احترام به بزرگترها
فصل سوم: ورود به سپاه
ادامه تحصیل بهانه بود
اوّلین حقوق
عیادت
یا الله!
مسجد، پایگاه، سپاه
قرائت قرآن
محمدحسین و پدرش
بیتالمال و کوپن اضافی!
مؤدّب و با نزاکت
جمیعالخصال
مثل مادرم نماز بخوان
کلام امام (ره)
صلهی ارحام
زن قاچاقچی!
گوشواره!
بنیصدر، خائن فراری
نه من، نه تو!
بازرسی بدنی!
طاقت دوریات را ندارم
مسافران مینیبوس
آمدم تا باور نکنند!
مادر! قَسمم نده
پایگاه چگنی
تیراندازی
حلال و حرام را خوب میدانست
فصل چهارم: جبهه و شهادت
چاپ کتاب
بالاتر از حنظله!
عاقد
بیسیمچی محرم فرمانده است
رفیق!
نظم و آراستگی
به کسی خیره نمیشد
انگشتر عقیق
شب مهتابی و دعای توسل
دو دعوتنامهی متفاوت!
شوخی هم باید شرعی باشد
خِبره و باتجربه
در همهی امور الگوی من بود
واقعاً قصد خدمت داشت
وضو با آب سرد، اجرش بیشتره
دریای غیرت و جوانمردی
زنعمو! خداحافظ
فرض کن دشمن هنوز اینجاست
آخرین مرخصی
آخرین قول، آخرین خواسته
عروسی بماند بعد از عملیات!
آشپز خوبی بود!
شیرینی عقد فرمانده
مظلوم و گمنام
تنها آرزو
دستهای حنایی!
هم بیخبر، هم بیاثر
نقل و شیرینی
آمادهی خطر
نماز بخوان و مراقبه کن
نماز در حین راهپیمایی
منتظر دستور امام هستیم
خودش پیشاپیش حرکت میکرد
چراغ راه
متدّین و مقلّد امام (ره)
جای پسر نداشتهمان بود
میدانم که شهید میشوم!
کی خستهست؟
نماز شب یا نماز صبح؟!
سربند
ورزش
حیلهی شرعی
چطور بیدارتان کنم؟!
عبادتش بیریا بود
پاسداری فاضل و پارسا
عکس یادگاری
چرا خوب نمیریم؟!
دوستانه فرمان میداد
مثل یک گوئار هستم!
قسمت!
ورزش صبحگاهی
عبادت شب آخر
انگار دنیا مال او بود!
برادرم مفقودالاثر شد
همه چیزش با ما فرق داشت
خوابی که تعبیر شد
صبح بعد از عملیات او را دیدم
محمدحسین و شهرام
سر تا پای این بچّه را طلا میگیرم!
پیشنهادش عملی شد!
وصیتنامهی شهید
متن یکی از نامههای شهید
فصل پنجم: شهید به روایت تصویر
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب از حصار خاک تا معراج نور: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جاویدالاثر محمدحسین حیدری |
نویسنده | پروانه نوری |
ناشر چاپی | انتشارات صریر |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 174 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-331-504-4 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |