معرفی و دانلود کتاب آبنبات تلخ
برای دانلود قانونی کتاب آبنبات تلخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آبنبات تلخ
مهری حیدرزاده در کتاب آبنبات تلخ، از زندگی پر تنش گلی مینویسد؛ زندگیای که در آن پدر و مادرش مدام در حال بحث و جدل هستند. پدر گلی عشقی غیر از همسرش را در دل دارد که این مسئله مادر گلی را هم نگران میکند تا اینکه یک روز مادر گلی خانه را ترک میکند...
گلی به همراه پدرش که دارایی و کارش را به دلایلی از دست داده، در خانهای اجارهای زندگی میکنند. زمانی که مادر گلی خانه را ترک میکند، عمه گلی به خانه آنها میآید و این بار زندگی روی خوش به او و پدرش نشان میدهد. گلی با تلاش بسیار در دانشگاه تهران پذیرفته و راهی دانشگاه میشود تا از دنیای جدیدی که پیش رویش است، استقبال کند.
در بخشی از کتاب آبنبات تلخ میخوانیم:
کسی که تموم وابستگیهاشو قطع کرده و خلق زحمتکش همه چیزش باشه! اما خب کار ساده ی نیس "قطار را نگاه کرد. یاد پدرش افتاد. همیشه قبل از حرکت قطار گلی را بر شانه مینشاند و در سالن انتظار برای یافتن آب نبات، آدامس به این طرف و آن طرف میبرد. حالا پدرش در چه حالی بود؟ قلبش فشرده شد. "حالش خوب است؟ اگر مریض شود؟ اگر ناراحتی پیدا کند؟ چه کسی از او مراقبت می کند؟ "همیشه از هجوم این تفکرات حالت خفقان پیدا میکرد. سرش به دوران افتاد. به دیوار لبهی پل تکیه داد. عرق داغی بر پیشانیش نشست. از تماس باد زمستانی با دانههای عرق مورمورش شد. حرکت کرد. به خودش گفت: "بدبخت! خرده بورژوا! این خصلتها عین کنه بهت چسبیده. تا کی می خوای بگی، پدرم! مادرم! خونهم! زندگیم! تا کی می خوای اجازه بدی عواطف غیر پرولتری تورو تسخیر کنه! به خودت نیگا کن! تو باید طوری توی تشکیلات حل بشی که این عرقو واسهی تشکیلات کمونیستی بریزی، دلت باید واسهی رفقات بتپه."
یاد لیلا حالش را دگرگون کرد. لب جوی آب چمباتمه زد. از هجوم این احساسات ضد و نقیض به ستوه آمد. کاش محمد یا غلام حالا در کنارش بودند. به او کمک میکردند. به خودش نهیب زد "آخه چه مرگته؟ اعدام رفقا رو ندیدی که دیدی؟ کشتهشدن شونو توی خیابونا ندیدی که دیدی؟ سگدو زدن بچهها رو روز تا شب توی خیابونا ندیدی که دیدی! آخه پس چه مرگته که هنوزم که هنوزه فکر پدر و مادر و خونهرو میکنی؟" چیزی مثل برق از ذهنش گذشت. "مگه نمیشه آدم هردوتاشو با هم داشته باشه؟ هم پدر و مادرشو دوس داشته باشه هم تشکیلات و رفقارو! آره مگه نمیشه؟" ولی بلافاصله لبش را گاز گرفت "دنیا واسهی آدم وابستگی میاره، نمیذاره با تموم انرژی و قدرت در خدمت خلق باشه..." خسته شده بود. عنان افکارش را رها کرد تا هر طور که میخواهد جولان بدهد. از جایش بلند شد.
در امتداد خیابان به راه افتاد. بوی نامطبوعی به مشامش رسید. گوسفندهای زیادی در خیابان جمع شده بودند. کشتارگاه بود. به خودش گفت" بفرما این هم نتیجهی وابستگی به گذشته این هم ضرر زدن این طوری به منافع تشکیلات! تا حالا باید چندتا محل را گشته باشم، تا یه خونه گیر بیارم. الان رفقا رو هوان. من بدبخت و لعنتی همش توی تفکرات گذشته و رؤیاهام سیر می کنم. اف بر انسان خورده بورژوا." قدم تند کرد. به خیابان جنگل، پشت کشتارگاه رسید. خانهها را از نظر گذراند. چیز دندانگیری پیدا نکرد. تا ظهر گشت. خسته شد. چه کند؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آبنبات تلخ |
نویسنده | مهری حیدرزاده |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 488 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-702-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |