معرفی و دانلود کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران

معرفی کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران

کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران نوشته‌ی آذین قاضی میرسعید، شما را با دنیای زنان آشنا می‌کند و به روایت زندگی زنی می‌پردازد که یکه و تنها زیر بار مشکلات استوار می‌ایستد.

درباره‌ی کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران:

کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران، زندگی زنی را به تصویر می‌کشد که دیگر نمی‌خواهد به خاطر بقای خود در شرایط مختلف قربانی شود. زنی که از دوران کودکی مورد هجوم آسیب‌های اجتماعی قرار گرفته اما با اراده و کوشش مداوم، توانسته بر مشکلات پیروز شود و به زندگی خود ادامه دهد. این داستان حقیقتی روشن است، به دور از سیاه‌نمایی و اغراق، هرچقدر هم ناخوشایند، هرچقدر هم محزون کننده، در زیر پوست شهر و کنار خیابان‌های تهران، حقیقتی که در گذشته اتفاق افتاده و ادامه خواهد داشت.

این اثر قسمتی از زندگی حقیقی زنانی است که هر روز با آن‌ها در ارتباط هستید، بدون اینکه از دغدغه‌ها و مشکلات زندگی‌شان باخبر باشید.

راوی این رمان را از زمان ازدواج مادرش در 13 سالگی شروع می‌کند و از دروغ‌گویی، بی‌بند و باری، قماربازی و بی‌غیرتی پدرش، فرار مادرش، گرسنگی، بی‌خانمانی و فروپاشی خود و خانواده‌اش سخن می‌گوید. سپس دورانی که دختری جوان و فقیر بود و با زباله‌گردی و کمک همسایه‌ها زنده ماند را به نمایش می‌گذارد. او دختری بود که دوست نداشت، خط قرمزهای اخلاقی را زیر پا بگذارد. آیا خداوند مسیری ممنوعه را جلوی پایش خواهد گذاشت؟

شنیدن کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران به چه کسانی پیشنهاد می‌شود:

این کتاب صوتی، زندگینامه‌ا‌ی داستانی است که به شما نشان می‌دهد چراغ امید به زندگی، حتی در اوج تاریکی و سوز سرما نیز همواره روشن هست و شنیدنش به افرادی که دوستدار ادبیات مستند اجتماعی، زندگینامه و داستان‌های واقعی هستند، پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب صوتی کنار خیابان‌های تهران می‌شنویم:

مادرم زنی ریزجثه و کوتاه قد بود که اصالتش به اراک می‌رسید. پدرش مردی مومن و معتقد، در مسجدی در قم خادمی می‌کرد و در خدمت یکی از مراجع بزرگ، مشغول راز و نیاز و عبادت دائم بود. از ترس این که مبادا دخترش خطایی بکند، او را به زور در 13 سالگی، به یکی از اقوام بسیار دورش شوهر داد؛ شوهری که همه چیز را درمورد زندگی‌اش دروغ گفته بود، از ظاهرش بگیر تا شغل و خانه و درآمدش. مادرم همیشه می‌گفت، اولین بار که پدرم را دیده بود، موهای پرپشتی داشته، ولی بعد از عقد متوجه شده بود که کلاه‌گیس بوده. خلاصه، زندگی با مردی را شروع کرده بود که زیربنایش دروغ و ریا بود. بعد از یک سال که پدربزرگم در اثر مارگزیدگی مُرد، پدر و مادرم به تهران آمدند و اطراف خیابان خزانه، خانه‌ای را اجاره کردند. البته خانه که چه عرض کنم، اتاقی نمور و تاریک با صاحبخانه‌ای بداخلاق و بدعنق که مدام اذیت‌شان می‌کرد.

بعد از مدتی بچه‌دار شدند، بچه اول‌شان خواهرم سرور بود و بعد از یک سال‌ونیم، من به دنیا آمدم. در این مدت پدرم در قهوه‌خانه‌ای مشغول به کار شد. اوضاع کار و بارش بد نبود و به قول معروف لقمه نانی درمی‌آورد که شکم زن و بچه‌هایش را سیر کند.

فهرست مطالب کتاب صوتی