معرفی و دانلود کتاب صوتی کفشهای قرمز
برای دانلود قانونی کتاب صوتی کفشهای قرمز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی کفشهای قرمز
با شنیدن کتاب صوتی کفشهای قرمز اثر هانس کریستین آندرسن از مجموعه دختر کبریت فروش، درمییابید که در سختترین لحظات زندگی وقتی ناامید میشوید و فکر میکنید هیچ اتفاقی به میل و خواست شما رخ نمیدهد، دست یاری پروردگار به کمکتان میآید.
هانس کریستین آندرسن (Hans Christian Andersen)، نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس معروف اهل دانمارک است و او را پدر افسانههای نو نیز مینامند. او حدود 220 داستان تخیلی نوشته و داستانهایش به 150 زبان ترجمه شده و همچنان میلیونها نسخه از آنها در سراسر جهان چاپ میشود.
داستانهای هانس کریستین آندرسن به عنوان داستانهای پریان معروف است که در فضایی خیالانگیز و گاه فانتزی، درونمایههایی اخلاقی را شرح میدهد، هرچند برخی از داستانهای وی رویکردی اجتماعی و واقعگرایانه نیز دارند.
شناختهترین اثر او «دخترک کبریت فروش» است که داستان آخرین روز زندگی دخترک کبریت فروش دورهگردی را بیان میکند. او این داستان را براساس واقعیتی تلخ و با لحنی تأثیرگذار و رویکردی افشاگرانه و انتقادی مینویسد و با بیانی غیرمستقیم و داستانی، پرده از بیدادگری اقتصادی و اجتماعی جامعه طبقاتی اروپای آن روز برمیدارد.
دیگر آثار او عبارتاند از: پری دریایی کوچولو، پری جنگلی، بندانگشتی، جوجه اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی و لباس جدید امپراتور و...
در قسمتی از کتاب صوتی کفشهای قرمز میشنویم:
کارن خیال مىکرد که کفشهاى قرمزش سبب شده که بانوی پیر به او علاقهمند شود. اما بانوی پیر گفت که کفشها ظاهر بسیار بدى دارد و دستور داد آنها را بیندازند تو اجاق و بسوزانند. لباسِ تمیزِ قشنگى تنِ کارن کردند و به او خواندن و دوختن یاد دادند. همه مىگفتند که او بچه خیلى قشنگى است؛ اما آیینه مىگفت: «تو قشنگتر از قشنگى، مثل ماه شب چهاردهاى.»
دستِ بر قضا شهربانو آن دیار داشت در چارگوشه کشور سفر مىکرد و دخترش، شاهزاده خانم کوچولو هم همراهش بود. همهجا مردم براى دیدنشان جمع شدند. به قصر نزدیک آبادىِ کارن که رسیدند، دخترک هم همراه جماعت راه افتاد. شاهزاده خانم از پشت یکى از پنجرههاى بزرگ بیرون را نگاه مىکرد. و براى اینکه مردم بتوانند او را ببینند رو چارپایه کوچکى ایستاده بود. نیمتاج بر سرش نبود، اما لباسِ سفید خیلى قشنگى به تن و کفشهاى قرمز بىاندازه زیبایى به پا داشت که از تیماج بود. بىتردید کفشهاى او از کفشهایى که بیوه کفشدوز براى کارن دوخته بود قشنگتر بود. اما به هر صورت قرمز بود، و از نظر کارن هیچچیز در عالم خواستنىتر از آن نبود.
دخترک آنقدر بزرگ شده بود کهدیگر باید به عضویت کلیسا درمىآمد. بنا بود براى این مراسم مذهبى کفش و لباس نو بپوشد. بانو پیر او را بُرد پیش بهترین کفاش شهر مجاور و او اندازه پاىِ کوچک دخترک را گرفت. گنجههاى شیشهاى پر از قشنگترین کفشها و نیمچکمهها، دیوارهاىِ فروشگاه او را پوشانیده بود. با اینحال چشم بانو پیر آنقدر کمسو بود که از تماشاىِ نمونه کفشها زیاد طرفى نمىبست. اما کارن چارچشمى نگاه مىکرد؛ وسط دو جُفت پوتین، یک جفت کفشِ قرمز بود مثل کفشهایى که شاهزاده خانم به پا کرده بود. واى که چقدر قشنگ بود! کفشدوز گفت که آنها را براى دختر یکى از اعیان شهر دوخته، اما اندازهاش نبوده.
بانوی پیر گفت: «انگار از چرم «ورنى» است. برق مىزند.»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی کفشهای قرمز |
نویسنده | هانس کریستین آندرسن |
مترجم | جمشید نوایی |
راوی | نرگس موسی پور |
ناشر چاپی | انتشارات نگاه |
ناشر صوتی | نشر ماه آوا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۲۴ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان آموزنده کودک |