معرفی و دانلود کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم؟

معرفی کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم؟

کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم؟ نوشته مونا زارع، مجموعه داستان طنزی است که در قالب نامه روایت می‌شود. شخصیت اصلی داستان در این نامه‌ها قصه‌ی آشنایی با شوهرش را برای فرزندش می‌نویسد.

درباره کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم:

شخصیت اصلی این داستان‌ها در طی نامه‌هایی جذاب و خنده‌دار ماجرای آشنایی خود با شوهرش را برای دخترک عزیزش می‌نویسد. داستان‌های موجود در این اثر نخست بصورت ستون هفتگی طنز در روزنامه شهروند به چاپ رسید و توانست مخاطبان بسیاری را به خود جذب کند.

مونا زارع به دلیل استقبال بالا، این داستان‌ها را مجدد بازنویسی کرد و با یک پایان‌ منحصر به فرد و متفاوت، آن را به کتابی کامل و مستقل تبدیل کرده است که حتی بازخوانی آن برای مخاطبان قبلی همچنان جذاب و دل‌نشین خواهد بود. این اثر در قالب طنز است اما مسائل اجتماعی و فرهنگی را به زیبایی به تصویر می‌کشد.

این کتاب صوتی از آن دسته آثاری است که هنگام شنیدنش می‌شود بلند بلند خندید. روایت‌های دل‌نشین و شگفت‌انگیز یک دنیای زنانه برای یافتن شوهر که پر از توصیف‌های شیطنت‌آمیز و فانتزی‌های شیرین است.

شنیدن کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم؟ به چه کسانی پیشنهاد می‌شود:

شنیدن این کتاب صوتی به افرادی که به داستان‌های طنز و خنده‌دار علاقه‌مند هستند، پیشنهاد می‌شود.

در قسمتی از کتاب صوتی چگونه با پدرت آشنا شدم؟ می‌شنویم:

به مچ دستم تکیه دادم و دنبال جمله‌ای می‌گشتم تا نخش را گرفته باشم که در اتاق باز شد و بابا با موبایلش وارد شد. نگاهی به من و کامران انداخت. نیشم را بستم و از روی صندلی بلند شدم و گفتم «سلام بابا. ایشون کامرانن، پسر زینت خانم خواهر زن عمو صفورا.» بابا حتی نگاهم نکرد و گوشی‌اش را دورتادور اتاق چرخاند و خودش را به پنجره نزدیک کرد و بشکن زد. «این‌جاست. این جا اینترنت فوله.»

لبه پنجره نشست. سرش را بالا آورد و به کامران نگاهی انداخت و دوباره به گوشی‌اش نگاه کرد و گفت «شما شهرام پسر عمو محسنی؟» کامران آخرین تک عکسی که در دستش بود، زیر دندانش گذاشت و جوید. روحیه‌اش زیادی حساس و زخمی بود. چند روزی به بهانه یادی از خاطرات کودکی، خودم را به کامران نزدیک کردم تا موضوع ازدواج‌مان را با او در میان بگذارم. هر جا می‌رفتیم مدام با دو دستش درهای خروجی را نشانم می‌داد. می‌گفت قبل از این که خلبان شود، به امید این ژست و اداهای نشان دادن درهای خروجی و پانتومیم ماسک اکسیژن و پخش کردن آب نبات، مرارت‌ها کشیده تا خلبان شود، اما آخرش فهمیده این‌ها کار مهماندار است و راه را عوضی آمده.

خلبان دیوانه نه تنها عادت کرده بود عکس‌های قدیمی‌اش را بخورد، بلکه هر وسیله‌ای که خاطره بد به یادش می‌آورد، یک راست در دهانش می‌کرد و قورتش می‌داد. ناخن‌هایش را می‌جوید و توی خودش جمع می‌شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی