معرفی و دانلود کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم
برای دانلود قانونی کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم
مریم معینی در کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم، قصهی جوانی را شرح میدهد که به مدت 45 روز در خاک عراق و در میان شهیدان خود را زنده نگه میدارد و در آخر با توکل بر خدا به خاک ایران باز میگردد.
مریم معینی در این اثر با تغییر زاویه دید، روایتی شیرین از روزهای جنگ را بیان میکند. موضوع کتاب نسبت به کتابهای دیگر جنگی موضوعی تازه است و مریم معینی توانسته با استفاده از پتانسیلهای موجود در جنگ تحمیلی، حکایتی جدید از گوشهای از تاریخ را ارائه دهد.
داستان دربارهی جوانی به نام محمد است که به خواستگاری دخترخالهاش افسانه میرود، اما جواب افسانه منفی است و او را نمیخواهد. جواب نه دور از انتظار محمد است و روانش را به هم میریزد و کاخ رویاها و آرزوهای او را ویران میکند. ذهنش دنبال حل مسائل زندگی است و تصمیمهایی که باید بگیرد؛ اما تردید رهایش نمیکند. روایت رمان پیش که میرود داستانی دیگر به روایت کشیده میشود.
داستان محمد جوانی که به جنگ رفته و از یک گردان رزمنده تنها او زنده مانده است. 45 روز با خوردن برگ و شکوفههای نخل روزگار میگذراند، میان نیروهای خودی و دشمن. میان جنازههایی که هر جا افتادهاند و تا چشم کار میکند، جنازه است و جنازه. محمد علی با جنازهها به رزم میرود و شبها تا صبح گریه میکند، گریه. تمام سهم او از دنیا یک تکه یونولیت است به قطر بیست و چند سانتیمتر که آن را لابهلای نیزارهها پنهان کرده و به امید روزگار میگذراند تا شاید نیروهای اطلاعات عملیات بیایند و یا پاتکی بزنند برای بردن زخمیهای احتمالی و یا شهدا؛ اما هیچ اتفاقی نمیافتد. روز به روز از بین میرود، بدنش ضعیف شده و ترس و دلهره عذابش میدهد. نمیخواهد اسیر شود. تصمیم میگیرد کار را یک سره کند یا کشته شود و یا خودش را برساند به خاک وطنش.
در بخشی از کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم میشنویم:
از رفتارم گیج شده بودند. ماتومبهوت نگاهم کردند. مارش عملیات را که از رادیو شنیدم، جلو پدر و مادرم زدم زیر گریه. هر کاری کردند آرام نشدم و یکسره غر زدم که شما مانع رفتنم شدید. تهدیدشان کردم. راضی باشید یا نباشید میروم. یقین داشتم روزهای جبهه از خوشترین روزهای زندگیام خواهد بود. قدم میزدم، قدم و قدم. پدر شانهام را گرفت و گفت: «دنبال چی میگردی؟»
گفتم: «دنبال خودم!»
برگشت به رختخوابش و ساعدش را گذاشت زیرِ سرش و زل زد به سقف اتاق. بعد دستش را ستون سرکرد و همانطور دراز کشیده توی رختخواب، سیگاری گیراند و مشغول پک زدن شد. دود همۀ فضای دهانش را پر کرد. سیگارش تمام نشده، سیگار دیگری آتش زد و همانجور پک زد و پک زد. حتی حوصله نداشت خاکستر سیگارش را در جاسیگاریِ بالای سرش بتکاند. آنقدر خاکسترش دراز شد که افتاد روی ملافه و دورِ خود را سوزاند. لحظۀ دل کندن کار سختی بود و ماندن سختتر. مانده بودم بین رفتن و ماندن. نمیخواستم تجربۀ تلخ آندفعه را تکرار کنم.
انگار که در مه گام برمیداشتم. نشستنم کنارش. دستهایم را گرفت توی دستهایش و محکم فشار داد. تنم لرزید و انبوه گوشتهای غبغبش هم لرزیدند. خیره توی صورتم نگاه کرد و گفت: «تو آیندۀ خوبی داری پسر. من به تو خیلی امیدوارم. بهتره به فکر درس و مدرسهات باشی. جنگ برا امثال تو نیست. سن تو هنوز به قدِ جنگ نرسیده!»
گفتم: «با مرگ میشه مبارزه کرد؟»
گفت: «میشه برای زنده موندن تقلا کرد»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی من عاشق افسانه نیستم |
نویسنده | مریم معینی |
راوی | مهدی نمینی مقدم |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
ناشر صوتی | گروه فرهنگی سماوا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۴ ساعت و ۲۶ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان دفاع مقدس |