معرفی و دانلود کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای

معرفی کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای

کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای نوشته‌ی مژگان مشتاق، قصه‌ی یک ماشین پیر و مهربان را به تصویر می‌کشد که سال‌ها به خوبی کار کرده اما حالا دیگر توان گذشته را ندارد؛ به همین خاطر صاحبش تصمیم می‌گیرد که ماشین آلبالویی قوی و جوانی را جایگزین او کند.

درباره کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای:

ماشین فولکس قورباغه‌ای سال‌ها بود که با محمود آقا زندگی می‌کرد اما چند وقتی می‌شد که گوشه‌ای از حیاط خانه بی‌استفاده مانده بود چون دیگر خیلی پیر و فرسوده شده بود و نمی‌توانست به خوبی حرکت کند. صاحب فولکس قورباغه‌ای مهربان تصمیم گرفته بود که یک ماشین جدید بخرد. ماشینی که هم زیبا باشد و هم به خوبی کار کند.

ماشین فولکس قورباغه‌ای بیشتر وقت‌ها به یاد روزهایی می‌افتاد که سالم و سرحال بود. نه گرما خسته و عصبانیش می‌کرد و نه سرما؛ نه وقتی از سربالایی بالا می‌رفت، خسته می‌شد و نه وقتی از سرپایینی پایین می‌آمد، دستپاچه می‌شد و از جاده خارج می‌شد. از وقتی یادش می‌آمد، همیشه خوب کار کرده بود اما کم کم پیچ و مهره‌اش قدیمی و فرسوده شدند.

مژگان مشتاق را بیشتر بشناسیم:

مژگان مشتاق حصاری یکی از نویسندگان حوزه کودک و نوجوان است که در سال 1349 شمسی در شهر اندیمشک خوزستان به دنیا آمد. او در رشته فلسفه درس خوانده و در حوزه هنری آموزش ادبیات داستانی دیده است.

مشتاق علاوه بر نویسندگی، در دهه شصت در رادیو برنامه‌سازی می‌کرد و نویسندگی برنامه‌هایی چون شب بخیر کوچولو و سلام کوچولو و سردبیری برنامه‌های قطار قطار ستاره، چوگان فلک و دل مرکز زمین را در کارنامه هنری و ادبی خود دارد.

او نویسندگی را در دهه هفتاد به طور جدی شروع کرد و اولین داستان‌هایش را در کیهان بچه‌ها به چاپ رساند. همچنین نخستین کتابش برای کودکان و نوجوانان «گلاب و پری دریایی» بود که در سال 1374 در نشر رهنمای اندیشه منتشر شد.

این نویسنده حوزه کودک تاکنون شصت عنوان کتاب نوشته و بعضی از آن‌ها به زبان‌های خارجی ترجمه شده است. «گلاب و پری دریایی، فانوس آسمان، گوش‌های آقا خرسه، پنجره‌ای که به آسمان نزدیک است، قصه اون کلاغه، کلاغی که تو باغه و شترمرغ آوازخوان» بخشی از آثار مهم مژگان مشتاق هستند.

کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای برای چه کودکانی مناسب است؟

این کتاب دوست داشتنی برای کودکان 9 تا 12 ساله مناسب است.

در بخشی از کتاب صوتی فولکس قورباغه‌ای می‌شنویم:

یک روز صبح وقتی محمود آقا توی حیاط آمد، ماشین آلبالویی آماده شد که بیرون برود اما محمود آقا به سمت فولکس قورباغه‌ای آمد و سوارش شد. فولکس قورباغه‌ای از تعجب خشکش زد؛ او تصمیم گرفت که سرفه نکند تا محمود آقا در راه از دستش عصبانی نشود.

فولکس از اینکه بعد از مدت‌ها می‌خواست از خانه بیرون برود، خیلی خیلی خوشحال بود. او دوباره می‌توانست خیابان‌ها، مغازه‌ها و مردم را ببیند که دنبال کارهایشان می‌رفتند.

فهرست مطالب کتاب صوتی