معرفی و دانلود کتاب صوتی سین مثل سودابه

معرفی کتاب صوتی سین مثل سودابه

کتاب صوتی سین مثل سودابه نوشتهٔ کاوه میرعباسی، یک داستان پلیسی - کارآگاهی جذاب است. این رمان معاصر درواقع نوعی بازخوانی مدرن از شاهنامه است که شما را تا پایان داستان با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب صوتی سین مثل سودابه:

«فردوس قاسمی» کارآگاهی است که بعد از آشنایی با «رستم سیستانی» مأموریتی را عهده‌دار می‌شود. رستم از او خواسته تا «سین»، عشق پانزده‌ساله‌اش را پیدا کند. شروع داستان با این معما است که سین کیست و کجا می‌توان او را پیدا کرد؟ در طول این داستان هیجان‌انگیز و مرموز، ما با قاسم همراه می‌شویم تا هویت سین را کشف کند. در آخر هم سین یا همان «سودابه» پیدا می‌شود...

سودابه زنی است جذاب و اغواگر که توانسته با زیبایی‌اش چندین مرد را گرفتار خود کند. اما خودش دل به «سیاوش» داده است. البته شخصیت سودابه‌ کتاب حاضر با شاهنامه متفاوت است. همچنین کاوه میرعباسی به‌خوبی توانسته شخصیتی مرموز با چشمان سیاه و درشت را به تصویر بکشد و او را در جایگاه یک معشوق مغرور قرار دهد که با بوسه‌های مهلک خود می‌تواند همه را مدهوش خود کند.

کتاب سین مثل سودابه اولین داستان از یک مجموعه هفت جلدی پلیسی است؛ البته آثار بعدی داستان‌هایی جداگانه دارند و تنها وجه اشتراک آن‌ها عناوینی‌ برگرفته از شاهنامه فردوسی است که تکرار می‌شوند.

کتاب صوتی سین مثل سودابه مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های فارسی و رمان‌های پلیسی و عاشقانه علاقه دارید، از شنیدن این کتاب لذت خواهید برد.

کاوه میرعباسی را بیشتر بشناسیم:

این نویسنده و مترجم ایرانی در سال 1334 به دنیا آمد و در رشته کارگردانی سینما و بعد از آن زبان اسپانیایی تحصیلات خود را ادامه داد. کاوه میرعباسی تا به امروز بیش از 40 کتاب و مجموعه داستان از نویسندگان مشهوری مثل «کارلوس فوئنتس»، «لوییس بورخس»، «گابریل گارسیا مارکز»، «ماریو بارگاس یوسا» و «آندره برتون» را به فارسی ترجمه کرده است.

از دیگر آثار او می‌توان به «هفت روز نحس، چه کردند ناموران، هفت‌گانه سودابه و پایان خوش ناتمام» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی سین مثل سودابه می‌شنویم:

سر شب بالاخره تلفن رفیق شفیقم، «منصور دقیقی» جواب داد. ذوق‌زده سلام و عرض ادب کردم. پرسید: «چیشده؟ بازم توی هاونگ گیر کرده؟»

نیش زبانش را نشنیده گرفتم و رفتم سر اصل موضوع: «ام... یادمه گفته بودی با مدیر نشر شبنم نروژ آشنا هستی. واسه همین...»

- «امم... هیچوقت همچین حرفی نزده بودم. اما دست بر قضا می‌شناسمش. بزار از حالا خیالتو راحت کنم. اولیا مخدره نزدیک شصت ساله از کارآگاه جماعت هم اصلا خوشش نمیاد. خلاصه اینکه برو این دام بر مرغ دگر نه.»

- «پس خانمه!»

- «مگه نمی‌دونستی؟»

- «نه والا»

- «چاخان نکن! اینو میگی که خودتو از تک و تا نندازی. میدونم بدجوری دمق شدی. معلومه به دلت صابون مالیده بودیا. به خیالت همینکه اسم فردوس قاسمی رو بشنوه غش و ضعف میکنه؟ می‌فهمم چه حالی داری! حالا زیاد ناراحت نباش و گریه زاری نکن. اگه اخلاقتو خوب کنی قول میدم برات آستین بالا بزنم و به سر و سامون برسونمت. چون درسته این خانم از مستنطق جماعت خوشش نمیاد. ولی خب چند ساله شوهرش فوت کرده و تنهاست و خودت خوب میدونی تنهایی چقدر سخته. واس همین حدس میزنم اگه یه خورده ازت تعریف کنم راه میاد و حاضر میشه به بندگی قبولت کنه. یه مژده هم بهت بدم... »

فهرست مطالب کتاب صوتی