معرفی و دانلود کتاب صوتی سرباز کوچک امام

معرفی کتاب صوتی سرباز کوچک امام

داستان الهام‌بخش نوجوان سیزده‌ساله‌ای که با تلاش فراوان به جبهه‌های جنگ رفت! فاطمه دوست کامی در کتاب صوتی سرباز کوچک امام به شرح خاطرات کم‌نظیر مهدی طحانیان به‌عنوان جوان‌ترین اسیر جنگی در دوران دفاع مقدس پرداخته است. او در سیزده سالگی به اردوگاه‌های نگهداری اسرای ایرانی در عراق منتقل شد و چندین سال در آنجا ماند.

درباره کتاب صوتی سرباز کوچک امام:

مهدی طحانیان در دوران نوجوانی خود بود که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. او بعد از انقلاب و تحت‌تأثیر فضای حاکم بر کشور در آن زمان، برای دفاع از کشور و تثبیت آرمان‌های آن فعالیت‌های فراوانی کرد. او در یازده سالگی عضو بسیج شد و تمام‌وقت خود را صرف فعالیت در آنجا و دفاع از میراث اسلام و تفکرات اسلامی می‌کرد.

مهدی در زمان جنگ تحمیلی سعی داشت به جنگ برود، اما به دلیل سن کمش اجازه این کار را نداشت. تا اینکه کمی پیش از شروع عملیات فتح‌المبین به او اجازه دادند در جنگ شرکت کند. بسیاری از فرماندگان جنگ پیش از رفتن، مانع بردن او شدند. اما مهدی نوجوان با گریه فراوان آن‌ها را مجبور به رضایت کرد!

طحانیان حالا در کتاب سرباز کوچک امام تمامی اتفاقات ریزودرشت زندگی خود و دوران اسارتش را برای شما روایت کرده است. با شنیدن خاطرات و وقایع جذاب این کتاب، با این نوجوان سیزده‌ساله همراه می‌شوید که جسارت و شجاعتش در اردوگاه‌های عراقی زبانزد تمامی رزمندگان بوده است. همچنین کتاب سرباز کوچک امام در طی 163 جلسه مصاحبه با آقای طحانیان نوشته شده و برای خلق این کتاب با افراد زیادی مثل پدر ایشان و تعدادی از فرماندهان و هم‌سنگران در دوران دفاع مقدس مصاحبه‌هایی صورت گرفته است.

کتاب صوتی سرباز کوچک امام مناسب چه کسانی است؟

اگر به کتاب‌های ژانر دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان علاقه دارید، شنیدن این کتاب صوتی می‌تواند برایتان لذت‌بخش و جذاب باشد.

فاطمه دوست کامی را بیشتر بشناسیم:

این نویسنده ایرانی در سال 1361 به دنیا آمد. او تحصیلات کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی و کارشناسی ارشدش را در رشته خبرنگاری بین‌المللی ادامه داد. فاطمه دوست کامی در زمینه مستندنگاری و جمع‌آوری تاریخ شفاهی هشت سال دفاع مقدس فعالیت داشته است. از جمله کتاب‌های دیگر وی می‌توان به «صباح» و «چشم تر» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی سرباز کوچک امام می‌شنویم:

یکی دو ساعت در راه بودیم. قیافه زار و نزارمون دیدن داشت. کم‌کم از دور ساختمان‌های بزرگی شبیه سوله معلوم شد. چند دقیقه بعد اتوبوس‌ها جلوی سوله‌ها نگه داشتند. با همون شیوهٔ ضرب و شتم این چند روزه از اتوبوس‌ها پیاده و وارد یکی از سوله‌ها شدیم. کف سوله بدون هیچ کف‌پوشی پر از لجن بود وسطش هم یک شیار کم عمق وجود داشت که فاضلاب فوق‌العاده بدبویی تو اون روان بود.

بوی تند ادراری که در فضا پیچیده بود با بوی عفونت زخم‌های چرک کردهٔ بچه‌ها قاطی شده و دیوونه کننده بود. بچه‌ها مجروح نای ایستادن نداشتن. اما اوضاع کف سوله اونقدر افتضاح بود که می ترسیدن زخم‌هاشون در تماس با این نجاسات و لجن‌ها کارشون رو یک سره کنه. یک ساعت بعد هیچ مجروحی نایستاده و بعضیا روی لجن نشسته و بعضیا دراز کشیده بودن.

زخم‌هاشون داشت به بهترین حالت ممکن ضدعفونی و استریل می‌شد. همون موقع در سوله باز شد و یک کیسه نان به داخل سوله پرت شد. معلوم نبود این یک کیسه نان به کجای چهار اتوبوس اسیر می‌رسد...

فهرست مطالب کتاب صوتی