معرفی و دانلود کتاب صوتی سایه
برای دانلود قانونی کتاب صوتی سایه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی سایه
کتاب صوتی سایه اثر هانس کریستین آندرسن از مجموعه دختر کبریت فروش، روایتی جذاب و دلنشین از وجود سایهها در زندگی انسانهاست. تصور کنید اگر روزی سایهی ما از ما جدا شود و زندگی مستقلی در پیش گیرد چه حسی خواهیم داشت؟ به دنبال سایه جدیدی میرویم یا به امید بازگشت سایه خود خواهیم ماند؟
هانس کریستین آندرسن (Hans Christian Andersen)، نویسنده، شاعر، نمایشنامهنویس معروف اهل دانمارک است و او را پدر افسانههای نو نیز مینامند. او حدود 220 داستان تخیلی نوشته و داستانهایش به 150 زبان ترجمه شده و همچنان میلیونها نسخه از آنها در سراسر جهان چاپ میشود.
داستانهای هانس کریستین آندرسن به عنوان داستانهای پریان معروف است که در فضایی خیالانگیز و گاه فانتزی، درونمایههایی اخلاقی را شرح میدهد، هرچند برخی از داستانهای وی رویکردی اجتماعی و واقعگرایانه نیز دارند.
شناختهترین اثر او «دخترک کبریت فروش» است که داستان آخرین روز زندگی دخترک کبریت فروش دورهگردی را بیان میکند. او این داستان را براساس واقعیتی تلخ و با لحنی تأثیرگذار و رویکردی افشاگرانه و انتقادی مینویسد و با بیانی غیرمستقیم و داستانی، پرده از بیدادگری اقتصادی و اجتماعی جامعه طبقاتی اروپای آن روز برمیدارد.
دیگر آثار او عبارتاند از: پری دریایی کوچولو، پری جنگلی، بندانگشتی، جوجه اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی و لباس جدید امپراتور و...
در قسمتی از کتاب صوتی سایه میشنویم:
بر کرانههاى دریاىِ مدیترانه، آفتاب خوب مىداند چطور بتابد؛ به حدى سوزان است که پوست مردم را به رنگ قهوهاى سوخته درمىآورد. دانشمندِ جوانى از شمال که پوستِ مردمش به سفیدى سر و وضع شاگرد نانواهاست، به این منطقه آمد و کمى بعد متوجه شد که به دوست قدیمش بدگمان شده. در جنوب بیشتر اوقات روز ناچارى با درها و کرکرههاى بسته در داخل بمانى. از ظاهر خانهها برمىآید که ساکنانش یا خوابند یا در خانه نیستند. جوانِ خارجى احساس مىکرد که انگار به زندان افتاده، و سایهاش کمکمک لوله و آخر سر از اندازه همیشگىاش کوچکتر شده. اما آفتاب که غروب کرد و شمعى اتاق را روشن نمود، باز سروکله سایه پیدا شد. تماشاىِ قد کشیدنش پُر بىلطف نبود؛ رو دیوار کش آمد آنقدر که سرش بفهمى نفهمى رسید به سقف.
دانشمند با خود گفت: «انگار ستارههاىِ اینجا خیلى رخشندهتر است»، و رفت رو ایوانِ اتاق و مثل سایهاش، دست و پایش را دراز کرد. مردم آمدند رو ایوانهاىِ سراسر شهر تا از خُنکى شامگاه لذت ببرند. اگر شهر در نیمروز بىجُنبوجوش و متروک به نظر مىآمد، بىگمان حالا پرتکاپو بود! مردم دسته دسته در کوچه و خیابانها جمع شدند. دوزندهها و کفاشها میزِ کارشان را آوردند بیرون؛ زنها با صندلىهاىِ پشت دراز نشستند بیرونِ خانه وازهر درى گپ زدند. خرها با بار سنگین، مثل دختربچهها، سبک راه مىرفتند. بچهها همهجا پلاس بودند. مىخندیدند و بازى مىکردند و گاه مثل خردسالها گریه سر مىدادند، آخر بچهها طورى تُند مىتازند که خودشان هم نمىدانند در نمایشنامه غمانگیز بازى مىکنند یا خندهدار. و چراغها! هزارها چراغ مثل شهابهاى ثاقبِ بیشمار روشن بود. گروهى عزادار با جلودارىِ پسرهاى همسرا در لباس سیاه و سفید با وضعى غمانگیز گذشتند اما کسانى که از دنبالِ نعشکشِ پوشیده از پارچه سیاه مىرفتند ظاهر ماتم زده نداشتند. زنگهاى کلیسا مىزد. جوان خارجى در دل گفت : «زندگى این است!» و سعى کرد هیچ چیز را نادیده نگذارد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی سایه |
نویسنده | هانس کریستین آندرسن |
مترجم | جمشید نوایی |
راوی | نرگس موسی پور |
ناشر چاپی | انتشارات نگاه |
ناشر صوتی | نشر ماه آوا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۴۴ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان آموزنده کودک |