معرفی و دانلود کتاب صوتی زیر آفتاب خوش خیال عصر
برای دانلود قانونی کتاب صوتی زیر آفتاب خوش خیال عصر و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی زیر آفتاب خوش خیال عصر
کتاب صوتی زیر آفتاب خوش خیال عصر به قلم جیران گاهان، به روایت رابطه عاطفی میان دختری یهودی و پسری مسلمان میپردازد و مسائل، مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی قبل و بعد از ازدواج این دو شخص را شرح میدهد. این کتاب در سال 1389 برنده جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری شد.
مونا دختری یهودی است که علیرغم عرف و دینی که دارد به پسری مسلمان به نام شهریار که استاد موسیقی است، علاقهمند میشود و همین موضوع موجب میشود تا خانوادهاش او را طرد کنند. اما مونا از عشقش دست برنمیدارد و به خاطر شهریار به ظاهر مسلمان شده و با او ازدواج میکند. شهریار تمام تلاشش را برای شناخت بهتر فرهنگ خانواده مونا میکند اما رفته رفته این تمایل به شناخت کم شده و جایش را به رفتاری آمرانه و مردسالارانه میدهد.
پس از مدتی که از زندگی زناشویی مونا و شهریار میگذرد دچار مشکلات زیادی میشوند و رابطهشان به جدایی ختم میشود. مونا مجبور میشود به تنهایی زندگی کند و یک روز با تماس خواهرش و اطلاع از بیماری مادرشان غمگینتر و تنهاتر از همیشه میشود و شروع به مرور وقایع گذشته کند.
جیران گاهان در این اثر نگاهی بیطرفانه به داستان دارد و از افراط و تفریط دوری میکند. همین مسئله باعث شده تا روایت داستان باورپذیرتر نمایان شود. او در روایتش از شیوه جریان سیال ذهن استفاده کرده اما آن را به گونهای به کار برده است که شما را گیج نمیکند.
جذابترین و درخشانترین جنبه کتاب زیر آفتاب خوشخیال عصر این است که از ارائهی چهرهی سیاه یا سفید انسانها پرهیز شده است. چهرهی خانوادهی مونا که کلیمی هستند به صورتی انسانی نمایش داده شده و هیچ کدام از آنان خوب مطلق یا بد مطلق نیستند. تمام شخصیتهای داستان از جمله مونا و شهریار جنبههای مثبت و منفی دارند. حتی در روند داستان اشارهای به پیشداوریهای پدر و مادر شهریار در رابطه با کلیمیان میشود.
از ویژگیهای دیگر این اثر نیز میتوان به عدم تشابه فرهنگی در بین خانوادههای این زوج اشاره کرد. عدم پذیرش کامل مونا از سوی خانوادهی شهریار گرمای رابطهی عاطفی این دو نفر را سرد کرده و به گونهای روایت میشود که گویی جدایی آنها به دلیل این عدم تشابه فرهنگی و پیشداوریهای ذهنی از قبل رقم خورده است.
در بخشی از کتاب صوتی زیر آفتاب خوشخیال عصر میشنویم:
سرش را میچرخاند طرف کمد. لباس نو که نخریده، ولی باید بهترین لباسش را بپوشد. در کمد را باز میکند. پارچهها، رنگ و وارنگ روبهرویش ایستادهاند. برای بچهی موسی لباس نو خریدهاند؟ شاید یک لباس دو سایز بزرگتر که تا چند وقت تنش برود. کاش بلد بود ببافد. یا بدوزد. برایش یک پیراهن قشنگ میدوخت با آستینهای پفدار. پایینش هم کلی چین میداد. فقط بلد است بخواند. هیچ کار دیگری ازش بر نمیآید جز خواندن. ادنا ولی بهش یاد میداد سرش را عقب ببرد و قهقهای بزند که شیشههای خانه بلرزند. در کمد را باز میکند. شاید هم پسر باشد بچه. اگر پسر باشد که دیگر نمیتواند مثل ادنا بخندد. یا مثل ادنا کاموا بشود و دور خودش پیچ و تاب بخورد. لبهایش غمانگیز از هم دور میشوند. بچه داشتن یا نداشتن موسی توفیر زیادی برای او ندارد. به لباسهای توی کمد خیره میشود. آن دامن چیندارش تقریباً نو است. همان که پایینش ستاره باران است. یک آن دلش میخواهد برود توی کمد. خر نشو. میخواهی بروی توی کمد چه کار؟ میخواهد برود. پاهایش داخل کمد میروند. سر و صورتش بین پارچه لباسهاست. نفس کشیدن سخت است. کف کمد مینشیند. دستش را دراز میکند و از تو در را میبندد.
گردن و گوشش داغ میشوند و بعد یخ میکنند. در کمد ممکن است بسته شود و او حبس شود. ممکن است توی خلاء میان دیوارها خفه شود. ممکن است میلهای که لباسها را نگه داشته پایین بیفتد، توی سرش بخورد و او زیر پیراهنها، بلوزها و شلوارهایش دفن شود. ولی نمیخواهد بیرون بیاید. میل دیوانهای او را گوشهی کمد نگه میدارد و میگوید همینجا بمان. همینجا بین دیوارهای خفقانآور کمد. آنقدر بمان تا بپوسی. مثل لباس عروسی دوده گرفتهی کوفتی. با پشت دست پیشانی نمناکش را پاک میکند. ورقهای رنگ و وارنگِ لباسها را از پایین میبیند. یکی قرمز است و تور نازک پایینش دوخته شده. بعدی آبی است. یک حریر رو و ساتن تیرهی زیرش. ته ته دُمِ گلمنگلی پیراهنِ سبز آویزان است. خودش مخمل است و گلهای رنگی در بافت مخمل، این طرف و آن طرف میچرخند. سبز. سبز. سبز. دستش را دراز میکند و پایینش میکشد. بوی ماندگی لباس سرش را پر میکند. پیراهن را بغل میکند و توی دستها مچالهاش میکند. بمان تا بپوسی. نرو بیرون. کف دستهایش نمناک شده. سرش را به دیوار کمد تکیه میدهد. چشمهایش را میبندد و سعی میکند نفس نکشد. هوای درون ششها دارند مصرف میشوند. دهانت را باز نکن. ششهایش جمع میشوند. سرش را آرام به دیوار میکوبد. الان تمام میشود. تحمل کن.
دردِ خوبی از دیافراگمش شروع میشود و هزلولیوار در بدن پیشروی میکند. گوشهایش انگار زغالِ داغاند. تمام ذرات بدنت تجزیه میشوند. چیز زیادی نمانده. درد، سر و پاهایش را هم میبلعد. توی هیچی غلت میخوری. آنقدر غلت میخوری تا هیچی هم تمام شود. فقط بمان. همینجا بمان. مار گرسنهای میخواهد تمام سلولهایش را تسخیر کند. پس این یعنی خفقان؟ بمان. دیگر تقریباً تمام شده. بشمار. اگر نمیتوانی، بشمار. ده، نه، هشت، هفت... پلکهایش از هم باز میشوند. به در کمد میکوبد و خودش را بیرون پرت میکند. چهار دست و پا به زمین میچسبد. سوزنِ نورِ بیرون از پنجره رد میشود و توی سیاهی چشمش فرومیرود. دهانش باز است و پشتِ هم هوای اتاق را از لولهی ششها پایین میفرستد. کرمِ سمجِ درد، راهش را از توی گلو پیدا میکند و بیرون میپرد. میل دیوانه هم دنبال درد بیرون پریده.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی زیر آفتاب خوش خیال عصر |
نویسنده | جیران گاهان |
راوی | کتایون اعظمی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | رادیو گوشه |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۱ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |