معرفی و دانلود کتاب صوتی جزیره‌ آبل

معرفی کتاب صوتی جزیره‌ آبل

کتاب صوتی جزیره‌ آبل نوشته‌ی ویلیام استیگ، قصه آقا و خانم موشی را به تصویر می‌کشد که در سالگرد ازدواجشان، طوفانی بسیار شدید و وحشتناک، آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌کند و آقای موش را به جزیره‌ای دورافتاده می‌برد و در آنجا اتفاقات ناگوار و عجیبی برایش رخ می‌دهد. این اثر جوایز و افتخارات ادبی بسیاری را کسب کرده است.

درباره کتاب صوتی جزیره‌ آبل:

آبل و آماندا، خانم و آقای موش، در تابستان سال 1907 به مناسبت اولین سالگرد ازدواجشان، به جنگلی دور از شهر محل زندگی‌شان رفتند تا کمی به گردش و تفریح بپردازند. از بدشانسی آن‌ها آسمان ابری شد و کمی بعد ابرها شروع به باریدن کردند. با این حال آن‌ها در جنگل مشغول خوردن ناهار لذیذشان شدند. ناهار آبل و آماندا نان و پنیر و سبزی، تخم‌مرغ آب‌پز و زیتون و خاویار سیاه بود. آن‌ها به سلامتی همدیگر نوشیدنی بسیار خنکی را که در یخدان گذاشته بودند خوردند.

پس از صرف ناهار، بازی سرگرم‌کننده‌ای انجام دادند و بسیار قبراق و سرزنده شدند، به چیزهای عادی و ساده از ته دل خندیدند و به قدری قهقهه زدند که بر روی خزه‌های روی زمین افتادند و قِل خوردند. زمانی که دیگر از این همه بالا و پایین پریدن‌ها خسته شدند، آماندا زیر سرخسی دراز کشید تا کتابی مطالعه کند و آبل نیز کمی با خودش خلوت کرد.

همان طور که آقای موش از میان درختان رد می‌شد و از گل‌ها و گیاه‌ها لذت می‌برد؛ ناگهان طوفانی شدید به راه افتاد و همه چیز را زیرورو کرد و او را کیلومترها جابه‌جا و از همسرش آماندا جدا نمود و به جزیره‌ای دوردست درست وسط یک رودخانه برد. اکنون آبل چاره‌ای جز امیدواری و تلاش برای بازگشت نداشت. او باید یاد می‌گرفت که چگونه در آن طبیعت وحشی زنده بماند و از خود مراقبت کند. آبل کوشید با قایق و طناب و گذر از رودخانه راهی برای نجات خود از آن جزیره بیابد اما به موفقیتی دست پیدا نکرد.

حضور او در این سرزمین ناشناخته، عادت‌های او را کم‌کم تغییر داد و دید تازه‌ای به جهان و زندگی‌اش پیدا و تلاش کرد استعدادها و مهارت‌هایش را به کار بگیرد و از شرایطی که دچارش شده است بهترین بهره و استفاده را ببرد.

جوایز و افتخارات کتاب صوتی جزیره‌ آبل (Abel's Island):

- برگزیده بهترین کتاب سال در سال 1977
- نامزد مدال نیوبری در سال 1977
- برنده جایزه قفسه لوئیس کارول در سال 1977
- نامزد جایزه کتاب جوان هوزیر در سال 1978
- برنده جایزه زیلورن گریفل در سال 1979
- نامزد جایزه دورثی کنفیلد فیشر برای کتاب کودک در سال 1978
- نامزد جایزه ققنوس از سوی انجمن ادبیات کودکان در سال 1996
- برنده جایزه کتاب بوستون گلوب - هورن در سال 1977
- صاحب بهترین و بیشترین نظرات خوانندگان درباره کتاب کودک در سایت نیویورک‌تایمز در سال 1976

نکوداشت‌های کتاب صوتی جزیره‌ آبل:

- ماجراهای آبل با لطافت، گرما و بصیرت همیشگی ویلیام استیگ ارائه و با نقاشی‌های او لذت متن بیشتر می‌شود. از همه نظر، این کتاب خارق‌العاده است. (School Library Journal, Starred Review)

- آبل یک قهرمان کلاسیک استیگ است: مهربان، باوقار، مودب و در لحظاتی بسیار قابل درک که باعث می‌شود او در چالش‌های ناامیدانه قرار بگیرد. استفاده پرشور استیگ از استعاره باعث می‌شود که از خواندن کتاب‌های او با صدای بلند لذت ببرید. (The Wall Street Journal)

- این [کتاب] یک مراقبه عمیق در زمان و استقامت است. (Los Angeles Times)

- تمام کسانی که کارتونک شارلوت را دوست دارند از داستان‌های ویلیام استیگ هم لذت می‌برند و آرزو می‌کنند ای کاش سفری پرماجرا مانند آبل داشته باشند. (Rosemary Wells, The Washington Post Book World)

کتاب صوتی جزیره‌ آبل برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان هیجان‌انگیز و جذاب برای تمامی کودکان به‌ویژه سنین 10 تا 12 سال بسیار دلچسب و دلنشین خواهد بود.

با ویلیام استیگ بیشتر آشنا شویم:

ویلیام استیگ (William Steig) مجسمه‌ساز، کاریکاتوریست، تصویرگر و نویسنده کتاب‌های کودک در 14 نوامبر سال 1907 متولد شد. شهرت او بیشتر به دلیل آثار تصویری‌اش همچون سیلوستر و ریگ جادویی، جزیره آبل و دکتر دی سوتو بود. او خالق یکی از معروف‌ترین شخصیت‌های کارتونی یعنی «شرک» است. وی جوایز گوناگونی برای کتاب‌هایش مانند مدال کالدکات برای سیلوستر و سگ جادویی و جایزه نیوبری برای دکتر دی سوتو کسب کرد و دو اثرش به نام‌های دامنیک و دزد واقعی در فهرست برگزیده ای. ال. ای قرار گرفتند. استیگ در 3 اکتبر 2003 درگذشت.

در بخشی از کتاب صوتی جزیره‌ آبل می‌شنویم:

صبح کله سحر آبل لب رودخانه بود. دست و رویش را شست. ناشتایی خورد و دست به کار ساختن پل شد. از بند شلوارش مثل کش استفاده کرد. یک طرفش را به بته سفت و ریشه دوانده‌ای گره زد، بعد طنابش را طوری روی هم حلقه کرد که آزاد باشد و به محض رها شدن بتواند بالای رودخانه پرواز کند. یک سر طناب را به سنگی بست و با بند دیگر شلوارش سنگ را محکم گرفت. حالا آماده بود تا پرتابش را انجام دهد. سنگ را گرفت، به عقب کشید و تمام زورش را جمع کرد. طناب و بند شلوار تا آنجا که می‌شد کش آمدند.

آبل بوته‌های آن طرف رودخانه را نشانه گرفت تا پل یا راه آزادی‌اش را بسازد و با امید فراوان سنگ را رها کرد. سنگ و دنباله طنابی‌اش اندکی در هوا اوج گرفت و ناگهان خط صافی شد و گویی با آهی پایین آمد و در آب سقوط کرد. آبل خیلی سریع طناب و سنگ را بیرون کشید هنوز امیدش را از دست نداده بود. بار دیگر طناب را به دست گرفت و این بار با سنگی سبک‌تر دوباره تلاش کرد. نتیجه باز هم ناامیدکننده بود.

فهرست مطالب کتاب صوتی