معرفی و دانلود کتاب صوتی ثریا (رویایی که به کابوس مبدل شد)

معرفی کتاب صوتی ثریا (رویایی که به کابوس مبدل شد)

کتاب صوتی ثریا (رویایی که به کابوس مبدل شد) نوشته‌ی الکساندر شولر، به روایت خاطرات تلخ و شیرین ثریا اسفندیاری، همسر دوم محمدرضا پهلوی می‌پردازد.

الکساندر شولر (Alexander Schuller) نویسنده‌ی کتاب صوتی ثریا: رویایی که به کابوس مبدل شد (Soraya: der Roman zum groben Fernseh Ereignis)، جایگاه یکی از زنان زیبا در تاج و تخت محمدرضا پهلوی را به تصویر می‌کشد؛ روایتی واقعی، جذاب و شگفت‌انگیز از زبان همسر دوم محمدرضا پهلوی به اسم «ثریا اسفندیاری». ثریا خاطرات غم‌انگیز و شادی‌آور خود را در دروان کودکی، نوجوانی و ازدواجش با محمدرضا پهلوی را با زبانی شیرین و گویا بازگو می‌کند.

ثریا فراز و نشیب‌هایش در زندگی و دربار را به گوش همگان می‌رساند. او توسط شمس، خواهر محمدرضا پهلوی برای ازدواج با محمدرضا در مهمانی باشکوهی معرفی و دیده شد و سرانجام نیز توسط خانواده پهلوی مورد پسند قرار گرفت. بزرگترین آرزوی ثریا ملکه‌ی ایران شدن بود که در تاریخ 23 بهمن سال 1329 پس از درمان و سپری کردن دوره نقاهت بیماری‌اش (حصبه) به آن دست یافت.

دربار پهلوی در سال 1337 جدایی ثریا و شاه را اعلام کرد. شاه افسوس خود را برای ضرورت این کار، اظهار کرد و ثریا نیز گفت که حاضر است برای منافع ملی ایران، خود را قربانی کند. شاه دارایی بسیار زیادی را به ثریا اهدا کرد که مقدارش به صورت دقیق مشخص نیست، اما افرادی که آگاهی خوبی در این زمینه داشتند، این دارایی را روی هم هفده میلیون دلار برآورد کردند که در آن زمان ثروت بسیار کلانی بود. ثریا می‌توانست از عنوان خود که شهبانو بود، برخوردار باشد و همچنین جایگاه دیپلماتیک خود را حفظ کند.

محمدرضا پهلوی یک سال پس از طلاق از ثریا، در سال 1338 با فرح دیبا، دانشجوی 21 ساله ایرانی ازدواج کرد. فرح در سال 1339 ولیعهد رضا و تا سال 1349 چهار فرزند دیگر برای خاندان پهلوی به دنیا آورد. محمدرضا در سال 1346 تاج‌گذاری کرد و همسرش را شهبانو نامید.

گزارشگران بعد از جدایی ثریا باز هم در پی او بودند. غوغای او و شخصی که جایش را سر تخت طاووس گرفته بود، بیش از هر کجا در آلمان شنیده می‌شد. ثریا تلاش کرد فیلمی از زندگی خود خلق کند و از این راه به جهان هنرپیشگی قدم بگذارد، اما تلاش‌هایش به جایی نرسید.

در بخشی از کتاب صوتی ثریا (رویایی که به کابوس مبدل شد) می‌شنویم:

شمس برایش گفت که شام را در کاخ گلستان نخواهند خورد، بلکه در کاخ شهبانو مادر که نزدیک کاخ شاه است. شمس نگاهی بر ساعت مچی تازه‌اش انداخت و سرش را با خورسندی پایین داد. آنان پیاده شدند و به کاخ گام گذاشتند. تا پای به آنجا گذاشتند، ثریا یخ کرد. شاهدخت به پوزش گفت: «بدبختانه اینجا شوفاژ ندارد.» ثریا شانه‌هایش را بالا انداخت. یاد سرمای اصفهان افتاد که همیشه از سرمای اروپا هم بدتر بود. اما در آنجا دست‌کم بخاری و شومینه که بود..

فهرست مطالب کتاب صوتی