معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی تولد

عکس جلد کتاب صوتی تولد
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی تولد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی تولد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی تولد

کتاب صوتی تولد اثر اسماعیل فصیح داستان زنی غمگین و افسرده است که همه‌ی بچه‌هایش پس از زایمان بر صورت و بدنشان لکه‌های بزرگ دیده می‌شود و پس از چند روز می‌میرند.

در قسمتی از کتاب صوتی تولد می‌شنویم:

بیرون رگبار شدید می‌زد و شب طوفانی بود. رفتم برای مادر بزرگم از جوی کوچه یک آفتابه آب آوردم و مادر بزرگم دست‌هایش را لب درگاهی که هم سطح کف حیاط بود آب کشید. همه جا تاریک بود. گاهی هوا برقی می‌زد و صدای رعد می‌پیچید. حیاط، خرابه مفلوکی پشت دیوار دباغ خانه بود. این گوشه حیاط دو تا اتاقک بود. زنی در یکی از اتاقک‌ها بچه زاییده بود. نصف شب خانم جون مرا با خودش آورده بود. خانم جون آن سال شصت ساله بود. من شش ساله بودم.
خانم جون دست‌هایش را آب کشید وخشک کرد و آمد لحاف پاره را روی زائو کشید. زن چشم‌هایش را باز کرد. خانم جون گفت: "خدا یه پسر کاکل زری بت داده."
زن گفت: "چی؟" ضعف داشت. "چی گفتی؟"
خانم جون گفت: "گفتم یه پسر کاکل زری زاییدی. شب جمعه م هست که به دنیا آمده، باید هم وزنش خرما خیرات کنی."
زن پرسید: "زنده اس؟"
خانم جون گفت: "وا؟ پس چی که زنده اس. مگه صدای گریه اش رو نشنفتی؟"

فهرست مطالب کتاب صوتی

12 دقیقه
بخش اول
10 دقیقه
بخش دوم

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی تولد
نویسنده
راویزیبا حاجیان، علی شمسی
ناشر صوتی خانه داستان چوک
سال انتشار۱۳۹۶
فرمت کتابMP3
مدت۲۲ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان کوتاه ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تولد

Amir Abbas Shamsi
۱۴۰۰/۱۱/۱۲
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند.
داستان در مورد یک زن و شوهر است که متاسفانه فرزند دار نمی‌شدند و اگر فرزندی بدنیا می‌آمد بعد مدتی بخاطر بیماری فوت می‌کرد و زن و شوهر از این بابت متاثر بودند و میانشان جرو بحث‌های مختلف و فراوانی صورت می‌گرفت.
مفهوم
داستان از نظر بنده این است که داستان اشاره‌ای به جامعه‌ای دارد که مردسالاری بر آن حمکرانی میکرده و زن در آن جامعه از جایگاه مناسبی برخوردار نبوده است. کسی چه می‌داندشاید همین لحظه زنی برای مرد سیاستمدارش می‌رقصدیاپیانو می‌زند و آواز می‌خواند و جلوی جنگ جهانی بعدی را می‌گیرد.
کسی چه می‌داندشاید تنها شرط معشوقه‌ی هیتلر به خاک وخون کشیدن دنیا بود.
کسی سر ازکار زن‌ها در نمی‌آورد با سکوت شان شعر می‌خوانند.
با لب‌هاشان قطعنامه صادر می‌کنند.
باموهاشان جنگ می‌طلبند.
با چشم‌هاشان صلح.
کسی چه می‌داندشاید آخرین بازمانده‌ی دنیا زنی باشدکه باشیطان تانگو می‌رقصد.
سیاوش شمشیری
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۰/۰۲
داستانی زیبا و غمگین از جناب آقای اسماعیل فسیح. من چند سال پیش تعدادی از رمانهای آقای فسیح را خوانده‌ام و از آن‌ها لذت بردم از شنیدن این داستان هم لذت بردم. داستان درباره‌ی زنی است که تا بحال چند فرزند به دنیا آورده و همه بخاطر ضعیف بودن و داشتن لک و تاول مرده‌اند و بچه‌ی جدیدی نیز با کمک خانم جون به دنیا آورده و نگران است که او نیز بمیرد و خود را در مردن بچه هایش مقصر میداند ولی احتمالا بر اساس آنچه در داستان آمده شوهرش بیماری دارد که به فرزندانش منتقل میشود و باعث میشود که آن‌ها یکی پس از دیگری بمیرند ولی بخاطر فرهنگ مرد سالار حاکم بر جامعه همه مادر راعامل بیماری و مرگ فرزندان میدانند و شوهر زن نیز بخاطر به دنیا آوردن چنین فرزندان و مرگ و میر انها روزگار زنش را سیاه میکند. امیدوارم روزی برسد که سطح سواد و فرهنگ جامعه بالا برود و زنان را عامل هر مرگ و بیماری و بدبختی ندانند.
با تشکر از کتابراه برای تهیه چنین داستانهای زیبایی.
betWeen دامنی
۱۴۰۲/۰۸/۲۸
به نام خدا یک داستان کوتاه دیگر از نویسندگان نشبتا قدیمی ولی معاصر کشور آقای فصیح که نمیدانم چرا اسمشان را زیاد شنیده‌ام ولی آثارش را نه ایشان هم مثل خیلی از نویسندگان هم عصرش وظیفه‌ی سنگین انتقال اطلاعاتی از زمان خودش به آینده را داشت اطلاعاتی که در هیچ کتاب تاریخی نوشته و ثبت نمیشود خب بپردازیم و به خود داستان که شروع زیاد وسوسه کننده‌ای نداشت البته یک حالت بس ریا مانند نیز درخود داراست چنانچه از گفتگو و حرق زدن شخصیت‌های داستان این را ملتفت میشویم به جرعت میتوانم بگویم داستان یک موع فضای مسموم و تاریک و سنگین خاصی را داراست که بیشتر از اینکه به تولد اشاره کند بع مرگ اشاره مندست و شاید هدف نویسنده هم همین باشد! که در قالب تولد نوزاد مرده که اصلا خود قرار گرفتن این کلمات کنار هم باید مغز ما را به فکر وا دارد. تولد. نوزاد. مرده تولد مرده یک مرگ که با تولد یا بیرون امدن از شکم همراه است و زنی که فرزندانش میمیرند و از حیاط ساقط میشوند دم به دم و شرایط فرهنگی و نگاهی که به زن وجود دارد که آن را ماشینی برای فرزند زایی میبیند نه چیز دیگر و مرگی که بدلایل مختلف که عادی ترینش عدم وجود دکتر است رخ میدهد و آن زنی که در داستان همش به او میگویند زاعو خودش هم تلفین میکند که فرزندانش زندع نیمیمانند... و بطور کلی دلستانی که خوب نیست و منظورش واضح بیان نمیشود و از حیث جذابیت محروم است
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۹/۲۰
داستان زیبا ولی بسیار ناراحت‌کننده‌ای بود. زنی که فرزندانش مبتلا به نوعی بیماری شده و یا مرده به دنیا میان یا بعد از چند ماه میمیرند. اینطور که به نظر میاد، شوهر زن بیمار هست، اما زن رو مسبب و مقصر بیماری و مرگ بچه‌هاش میدونه و حتی بابت این موضوع اون رو کتک میزنه. موارد این چنینی خیلی زیاد هستند. و عده‌ای واقعا منطق ندارند به دنبال علت و درمان نیستند. فقط زن رو به چشم وسیله‌ای میبینند که خشم خودشون رو روی اون خالی کنند. غمی که زن قصه داشت، از عمق صدا و لحن او حس میشد. به نظر من گوینده‌ی صدای زن واقعا گل کاشت. جالب هست که من اسم نویسنده رو شنیده بودم ولی یادم نمیاد اثری از ایشون خونده باشم. این کار واقعا زیبا بود، عجیبه که شهرت بیشتری برای نویسنده‌اش به همراه نداشته..
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۴/۱۲
داستان قشنگ اما غم انگیز در باره زندگی زنی بنام موچول که تمام بچه‌ها هنگام تولد لک و تاول دارند و بعد از مدت کوتاهی از تولدشان میمیرند و زن خود را مقصر و صاحب سرنوشتی شوم میداند اما با اشاره نویسنده به شوهر زن که مدام جلوی شلوار خود را میخواراند نشان میدهد که نرد احتمالا نوعی بیماری داشته که از به طریق امیزش به فرزندانش منتقل شده و باعث مرگ انها میشده به دلیل فضای مردسالاری حاکم بر ان زمان نرد زن را نقصر میداند. کودکی که همراه مادربزرگشدر صحنه تولد نوزاد حضور داشته و متوجه مرگ زودرس او میشود و زندگی برایش پوچ و تولد تجربه‌ای تلخ بنظر می‌اید. اسم داستان هم برگرفته از روایت داستان است. داستان فضاسازی خوبی داشت و شنیدنش لذت بخش بود.
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۰۵/۲۰
صفر واقعا متاسفم این چه داستانی بود یعنی واقعا آن جیغ اول داستان لازم بود؟ حتی در تئاتر هم بین جملات باید هماهنگی باشد. بعد از یک تن صدا به آن آرامی همچین جیغی؟ دقیقا سه دقیقه اول زندگینامه نویسنده گفته شد. بهتر بود در آخر داستان بود که اصلا ببینیم داستان آنقدر جذاب بوده که بخواهیم بدانیم نویسنده و کیست؟ چقدر تهوع آور خونابه سر چسبناک نوزاد را توضیح داد. همراه دختر نوزده ساله ام داستان را گوش میدادم. دارم فکر میکنم چقدر خجالت آور بود. ابدا پیشنهاد نمیکنم داستان را. حالا اعتمادم را از دست دادم و باید اول داستان ها را گوش کنم بعد حتی برای دختر نوزده ساله ام پخش کنم. واقعا حیف اینترنت که برایش صرف کردم.
شکوفه امیری
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
با درود کتاب صوتی تولد اثر اقای اسماعیل فصیح است.
اول این کتاب صوتی کمی درباره اقای فصیح گفته می‌شود که جالب است.
شامل دو قسمت، در۲۱دقیقه است.
این داستان درباره خانم زائویی بود، که فرزندان خود را از دست می‌داد، تولدی که به مرگ ختم می‌شد، مادری که امید به زنده ماندن فرزندان خود داشت، ولی که در
می‌دانست انها این دنیا نمی‌مانند، کسانی که زندگی حسرت باری دارند، انگار هیچ وقت طعم احساس خوب را نخواهند فهمید، دردها پشت دردها، تمومی ندارند، همه ما خواهیم مرد، این واقعیت را نباید نادیده گرفت، هر پایانی، آغازی دارد، ترس از مرگ واقعی، بیهوده است وآنچه باید اتفاق میافتد.
گویندگان خوب بوند لذت بردم از خواندنشون.
آمین
۱۴۰۱/۰۳/۰۵
روایت کوتاه و گزنده‌ای از زنی زیبا و جوان و بارور که لایق همه‌ی زندگی بود اما از تمامیت حقش که زندگی، دانایی، عشق و مادری باشه به دلیل حفظ حرمت و کانون خانواده‌ی مردی بیمار، دیوصفت، جاهل و ظالم؛ حسرت زنده ماندن فرزندان را در سکوتِ تنهایی، درد و اشک و آه و ناامیدی و ناباوری به دل رنجور میکشه بخاطر و تلقین دیگران خصوصا نامردِ زندگیش علت تمام بدبختی‌ها رو خودش میدونه و علت رو در خودش جستجو میکنه... تلخی زهرِ مرگِ فرزندان و مادرهمه‌ی جنایتکاران محاکمه نشده تاریخ بشریت رو بازخواست میکند که: به کدامین گناه کشته شدند🥺🥺
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
داستان جالب و غم انگیزی بود
داستان یه خانمی که هر چی بچه به دنیا میاورد بچه‌ها تاول‌های رویه صورتشون بود و بعدم فوت میکردن
و همسرش که خودشو میخاروند همیشه. و مریضی داشت که از طریق امیز به بچه‌ها منتقل میشد ولی به دلیل مرد سالاری اون زمان‌ها زن و مقصر میدونستن
و میگفتن بخاطر بد شگونیه زنه و زن یه
مقصره
داستان مادر که تحمل مرگ بچه هاشو نداشت و از مرگشون ناراحت میشه و زجر میکشه میگفت بچه مو خان کردم و کرم و اینا خوردنشو خیلی ناراحت بود و واقعا بهشت زیر پایه مادرست
hashemi hashemi
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
داستان غمگینی از زنی که فرزندانش به علت بیماری همسرش میمردند ولی به علت جامعه مرد سالار خود را مقصر میدانست و نفرین شده. شاید هم ازدواج با برخی افراد نفرینی باشد که برای خود میخریم. مرد تا سرحد کشتن زن هم پیش می رود و با وجود اینکه همسر قبلیش هم سر زایمان از دنیا رفته خود را مقصر نمیداند. از آن این بدتر است که زن هم خود را مقصر میداند. کودکی که با چشمان باز نکات مهم داستان را به ما نشان می دهد و بر تلخی ماجرا می افزاید. بسیار غم انگیر و تاثیر گذار بود.
فائقه
۱۴۰۱/۰۹/۰۲
داستان خوب و قشنگی بود و کمی غم انگیز برداشت من این بود که مرد داری بیماری خاصی بود مثل ناحیه تناسلی عفونت قارچ یه همچین چیزی و اون باعث فوت نوزاد و سقط جنین میشد و احتمالا یا خودش آگاه نبوده و یا حاضر نیستن قبول کنن که مریضن و همه تقصیرها هم گردن خانوماست البته دیگه دوران ناآگاهی، مرد سالاری و زن ذلیلی کم شده مردان و زنان عاقل شده‌اند و از پزشک کمک‌ میگیرن‌ای کاش قابله که متوجه بیماری آن مرد شده بود به خانوم میگفت حداقل اینقدر باردار نمیشد.
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۶/۲۵
داستان نبود امکانات بهداشتی و درمانی است. مادری که بیگناه مورد ناسزا و حتی کتک خوردن قرار میگیرد بخاطر فرزندان مرده‌ای که بدنیا می‌آورد اما مقصر اصلی مرد هوسباز است که اسم همسر یدک میکشد. بیماریهای بسیار از رابطه‌های غیر از همسر به همسر خود منتقل کرده است و زور بازو به او مشروعیت میبخشد. ما آقایان بایدکمی هم برای خانومها احترام و حق انتخاب و تفکری جز تفکرما وپوشش اختیاری و حقوق برابر و.... را قائل باشیم.
سارا سلیمی
۱۳۹۷/۰۳/۱۳
در عین کوتاهی مفهوم سیه روزی زنان در جامعه‌ی مردسالار رو کاملا منتقل کرده. مردانی که تابع قید و بندی نیستن اما با این وجود حرف اول و اخر رو با خشونت تمام میزند و زنانی که تسلیم اوضاع شده و اسمشو نجنگیدن با سرنوشت میزارن.
Sara kazemi
۱۴۰۲/۰۹/۰۶
اسماعیل فصیح مثل همیشه بی‌نظیره.
فقر فرهنگی رو چه خوب نشون میده. مردسالاری موجود در جامعه آن روز. زن و بچه‌هایی که رنج می‌کشند و به هر چیزی جز دانش چنگ می‌اندازند... تاثیر و ردپای ماندگار و عمیقی روی روان انسان بر جا می‌گذاره و‌این قدرت بیان اسماعیل فصیح هست. پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو‌بخونید ‌. با تشکر از کتابراه. ‌
خانوم راد
۱۴۰۱/۱۱/۰۶
نمیدونم چرا باشنیدن این داستان.. قرن به قرن.. فرهنگ به فرهنگ.. سلطنت به سلطنت.. زنان وطنم در پوشش‌های مختلف با چشمان ماتم زده جلوی چشمم رژه میرفتند.. دلم میخواست دست تک تکشان را بفشارم و از آن‌ها برای فقدان آگاهی.. برای قرنها مردسالاری.. برای رنجی که مویرگهاشان رسیده بود. و اما باورشان در زنجیر قسمت گره خورده بود.. عذرخواهی کنم.. 🖤🖤🖤🖤
مشاهده همه نظرات 122

راهنمای مطالعه کتاب صوتی تولد

برای دریافت کتاب صوتی تولد و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.