معرفی و دانلود کتاب صوتی بازگشت شازده پسر

معرفی کتاب صوتی بازگشت شازده پسر

کتاب صوتی بازگشت شازده پسر نوشته‌ی الخاندرو گیلرمو روئمز، ادامه رمان محبوب و درخشان شازده کوچولو، اثری خیالی و جذاب است که تاکنون به 35 زبان زنده جهان ترجمه شده. شازده کوچولو در این کتاب برای ماجراجویی جذاب دیگری مجددا به زمین باز می‌گردد.

کمتر داستانی مانند شازده کوچولو وجود دارد که خواندن یا شنیدنش این قدر گسترده شود و به دل مخاطبان بنشیند، این داستان زیبا مناسب برای هر سنی است چه بزرگسال و چه کودک. شازده پسر دیگر در سیاره‌ی خود احساس شادی و خوشحالی ندارد، او یک‌بار دیگر از آن بیرون می‌آید تا جهان را وارسی کند. در نهایت سفر به‌ یاد ماندنی و جذاب دیگری را شروع می‌کند.

ادامه‌ی این داستان کلاسیکِ درخشان و محبوب، که در کتاب صوتی بازگشت شازده پسر (The Return of the Young Prince) آورده شده، قصه‌ای مجذوب کننده برای تمامی سنین است، این کتاب به ما یادآور می‌شود که چه چیزهایی انسان واقعی را می‌سازد و در همان حال، جشنی باشکوه برای زیستن با تمامی حکمت‌ها، زیبایی‌ها و شگفتی‌ها دایر می‌کند.

شازده کوچولو شخصیت اصلی این کتاب، عواطف بشری را به آسان‌ترین شکل ممکن، تجزیه و تحلیل می‌کند و عناصری که بر اثر غوطه‌ور شدن در علایق مادی و پول‌پرستی از سرشت انسانی دور شده‌اند را تحت اسم افراد بزرگ به باد سخره می‌گیرد. اکنون در کتاب بازگشت شازده پسر نیز الخاندرو گیلرمو روئمز (Alejandro Guillermo Roemmers) داستان شازده کوچولو را ادامه می‌دهد.

رمان شازده کوچولو درباره‌ی خلبانی بود که مشکلی برایش پیش می‌آید و در یک صحرا گم می‌شود. در شازده کوچولو ما با او همراه می‌شویم و چیزهای حیرت‌آور بسیاری را تجربه می‌کنیم. اما در این کتاب زمانی که یک راننده‌ شازده پسر را پیدا می‌کند، ما بیشتر درگیر گفتگوهای بین راننده و شازده پسر می‌شویم. راننده به عنوان یک راهنما در این کتاب قرار گرفته است و به شازده پسر و همچنین به ما می‌گوید که می‌توانید در این جهان، با وجود تمامی مشکلات، زشتی‌ها و چیزهای منفی، خوب باشید و با عشق زندگی کنید. راننده، شازده پسر را که دیگر بزرگ شده و شازده کوچولو نیست را وارد جهان بزرگ و پیچیده آدم‌بزرگ‌ها می‌کند.

الخاندرو گیلرمو روئمز درباره‌ی نگارش این کتاب می‌گوید:

زمانی که آن کودک چاره‌ای جز بازگشتن به سیارکش نداشت، من هم در غم سنت اگزوپری با او سهیم شدم. مدتی بعد فهمیدم که نفرت، عدم وجود درک و همبستگی، بعد مادی دنیا و نیروهای منفی دیگر مانع شده بودند که او در هر شرایطی بین ما زندگی کند. بارها از خودم پرسیدم: اگر آن بچه خیلی خاص در سیاره ما به زندگی کردن ادامه می‌داد چه پیش می‌آمد؟ جوانی‌اش چطور می‌گذشت؟ چطور می‌توانست خلوص قلبش را حفظ کند؟

سال‌ها طول کشید تا پاسخ این سوال‌ها را یافتم. با اینکه ممکن است آن جواب‌ها تنها برای من ارزش داشته باشند، اما امیدوارم که حداقل بخشی از مسیر مخاطبان را در تجلیل از کودکی که هر کدام از ما درونمان داریم روشن کند.

جملات برگزیده بازگشت شازده پسر:

- اگر من نتوانم بدون تو زندگی کنم آن‌وقت من برده‌ام و تو ارباب.

- مواظب افرادی باش که به بهانه لطف کردن در حقت رویاهایت را از بین می‌برند، چون آن‌ها هیچ‌چیز خوب دیگری ندارند که جای رویاهایت را پر کنند.

- بعضی وقت‌ها مردم مثل صدف هستند؛ تنها کاری که باید انجام دهیم این است که صبر کنیم تا خودشان مرواریدی که در درون خود پنهان کرده‌اند را آشکار کنند.

- خوشبختی از بودن می‌آید نه از داشتن؛ از تقدیر و قدردانی بابت هر آنچه که الان دارید، نه عجله برای به دست آوردن چیزایی که نداری. گاهی اوقات نداشتن بعضی از چیزها می‌تواند ریشه خوشبختی ما باشد، چون همین چیزها هستند که باعث می‌شوند دیگران تکمیل‌کننده‌ای برای ما باشند. اگر ما کامل بودیم و همه‌چیز داشتیم چطور می‌توانستیم باهم ارتباط برقرار کنیم؟

- اگه عشق بورزید و ببخشید خوشبخت خواهید بود، چون در عوض به تو عشق ورزیده می‌شود و بخشیده می‌شوید. اگر عاشق نباشید نمی‌توانید ببخشید چون بخششِ تو هیچ‌وقت بزرگ‌تر از عشقت نمی‌شود؛ و در نهایت، غیرممکن است بتوانید به دیگران عشق بورزید و آن‌ها را ببخشید بدون اینکه اول عاشق خودتان باشید و خودتان را بخشیده باشید.

در قسمتی از کتاب صوتی بازگشت شازده پسر می‌شنویم:

دوست جوان من، موضوع اینجاست که جامعه ما این‌قدر چیزهای جدید برایمان به وجود آورده که مردم دل‌شان می‌خواهد همه آن‌ها را داشته باشند و متوجه نمی‌شوند که دارند مسیر را اشتباه می‌روند تا زمانی که در به‌دست‌آوردن آخرین چیز شکست بخورند. تو قبلا هم دیدی آن‌ها پیش از اینکه قبول کنند دارند اشتباه می‌کنند و نیاز به تغییر دارند به هر چیزی که از آن‌ها حمایت کند، هر چقدر هم کوچیک باشد، دودستی می‌چسبند. مشکل اینجاست که تا وقتی آن‌ها آخرین چیز را به دست بیاورند خیلی چیزهای بنیادی و اصلی را از دست دادند. این افراد مثل شعبده‌بازانی هستند که هفت‌تا کلاه را به صورت هم‌زمان توی هوا نگه می‌دارند. فکر کن: آن‌ها این کار را فقط با هفت‌تا انجام می‌دهند! موضوع دیگر این است که مردم به محض اینکه به چیزایی که می‌خواستند بهشان دست پیدا کنند می‌رسند، فقط می‌دانند چیز بعدی که می‌خواهند چیست؛ به خاطر همین هم در نهایت چیزی که فکر می‌کردند هدف نهایی‌شان بوده اکنون دیگر هدف نهایی‌شان نیست. این افراد در واقع زندگی‌شان را سر یک جستجوی بی‎فایده تلف می‌کنند و از این شاخه به آن شاخه می‌پرند، انگار همه آن چیزایی که به دست آوردند سنگ‌هایی بودند برای رد شدن از رودخانه‌ای که آن‌ها هرگز موفق به رد شدن از آن نخواهند شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی