معرفی و دانلود کتاب صوتی این مردم نازنین
برای دانلود قانونی کتاب صوتی این مردم نازنین و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی این مردم نازنین
کتاب صوتی این مردم نازنین دربرداندهی خاطرات زیبا و شخصی رضا کیانیان بازیگر سینما و تلویزیون است که با صدای دلنشین وی روایت میشوند.
رضا کیانیان حدود 100 خاطرهی شخصی خود را در این اثر آورده است، خاطراتی از اتفاقات جالب که در مواجههی مردم با این سوپراستار محبوب سینما رقم خورده. اصل جذابیت کتاب هم همینجاست! درواقع، میتوان گفت مهمترین گیرایی کتاب، لذت فضولی و سرککشیدن در زندگی یک آدم مشهور است، آن هم آدم مشهوری به نام رضا کیانیان که یکی از مطرحترین، خبرهترین، و محبوبترین هنرپیشههای مرد بعد از انقلاب است.
با گوش کردن به این اثر از طعم شهرت آگاه میشویم و با شیرینیها و تلخیهایش آشنا میشویم، حس انسانهای معروفی که مردم در کوچه و خیابان از آنها تقاضای امضا کردن یا عکس گرفتن را دارند، درک میکنیم، میفهمیم که آنها چهطور خرید میکنند، در سفرهایشان با چه معذوراتی مواجهاند و بهطور کلی، وقتی از نقششان خارج میشوند و با جامعهی واقعی روبهرو میشوند، چه اتفاقاتی برایشان میافتد.
قلم کیانیان در این خاطرات آنقدر ساده و دلنشین است که گویی روبهرویش نشستهاید و او در حال تعرف کردن خاطرات و اتفاقات زندگیاش است. سوژههای انتخابی وی آنقدر جذاب است که هر فردی را جذب میکند زیرا مخاطب میتواند با مرور این کتاب به زندگی شخصی یک بازیگر محبوب قدم بگذارد و از زندگی خارج از حوزه هنری وی نیز آگاه شود.
رضا کیانیان، بازیگر توانا و موفق سینمای ایران در سال 1330 در تهران متولد شد. او دومین فرزند خانواده و دارای چهار برادر و دو خواهر است. او در یک سالگی همراه با خانواده به مشهد نقل مکان کرد. در مشهد علاوه بر گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در حوزه علمیه مشهد به تحصیل دروس فقهی و اسلامی نیز پرداخت. از سال 1345 به بعد بازیگری در تئاتر را شروع کرد. کیانیان در سال 1355 از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشته تئاتر فارغ التحصیل شد. رضا کیانیان در 32 سالگی با هایده قراچه داغی خواهرزاده سهراب سپهری ازدواج کرد. وی در سال 1368 فعالیت سینمایی خود را شروع کرد.
در قسمتهایی از کتاب صوتی این مردم نازنین میشنویم:
«به طرف پارک لاله میرفتم، سر خیابان توس، سه تا دختر دبیرستانی مرا دیدند و جیغ زدند! بالاخره آن اتفاق جادویی افتاد. دختران با دیدن من جیغ زدند. خوشحال شدم. خیلی. شهرت به سراغ من آمده بود. در پیادهرو میرفتم. طعم شهرت را مزهمزه میکردم. شیرین بود. مثل همیشه خیالام به پرواز درآمد. رفتم به آینده. به شهرتی غلیظتر. بیشتر و بیشتر. تا اینکه از خودم پرسیدم: همین را میخواستی؟ کمی در ذهنام مکث کردم. جوابها را سبک سنگین کردم. و بالاخره جواب دادم: نه! البته نه! اگر همین را میخواستم باید میدیدم مردم چه میخواهند و همان را ادامه میدادم. باید میدیدم دخترانی که دست به جیغشان خوب است چه میپسندند و به پسند آنها جواب میدادم.
نباید اغوا میشدم. امروز، سالها از آن ماجرا میگذرد. نقشهای گوناگون بازی کردهام. مشهور هم شدهام. اما هر روز اغوایی تازهتر پیش میآید. باید به بازیگری ادامه دهم.
شهرت، تنهایی را میدزدد. همهجا نگاهات میکنند. همهجا با تو هستند. زیر ذرهبین هستی. فقط در خانه میشود تنها بود. اگر تلفنهای علاقهمندان بگذارند! در خانه هم باید همیشه پردهها کشیده باشد. همسایهی علاقهمند هم زیاد است. من هم مثل هر آدم دیگری تنهایی میخواهم. من هم به تنهایی نیاز دارم. بازیگری در هر شکلاش تنهایی ندارد. بازیگر، پشت صحنه و روی صحنه همیشه با عدهای دمخور است. تنها نیست... و من که تنهاییام را دوست دارم و بازیگری را فراتر از دوست داشتن دوست دارم، چه باید میکردم؟ بیرون از زمانهایی که بازی میکردم و بیرون از زمانهای زندگی جمعی و اجتماعی، تصمیم به نوشتن گرفتم. بالاخره نوشتم و نویسنده شدم. بعدتر مجسمه هم ساختم. این روزها عکاسی هم میکنم، نقاشی هم میکنم. تنهاییام را ساختم و بازیگری و مردم را هم از دست ندادم. من مردم را دوست دارم. شلوغی را دوست دارم. تنهایی را هم دوست دارم. حالا همه را دارم.»
«بارها پیش آمده که وقتی در حال رانندگی هستم و عدهای خلاف میکنند، مثلا چراغ قرمز رد میکنند، از فرعی با سرعت وارد اصلی میشوند، یکطرفه میرانند، دوبله پارک میکنند و سد راه میشوند. عصبانی میشوم و بوق میزنم یا راه نمیدهم. خلافکارانی که به آنها اعتراض میکنم، به من میگویند: «شما دیگه چرا؟ شما که الگوی جامعه هستین چرا بوق میزنین؟ شما دیگه چرا راه نمیدین؟ چرا اعتراض میکنین؟»
«مسابقهی فوتبال ایران و آمریکا، جام جهانی 98 را در خانهی پدر و مادر خدابیامرزم میدیدم. دیر وقت بود. وقتی ایران اولین گل را زد، از خوشحالی و هیجان داد زدم و بلافاصله جلوی دهان خودم را گرفتم تا پدر و مادرم را که خوابیده بودند بیدار نکنم. مطمئن بودم که مادرم بیدار شده، چون همیشه منتظر بود صدایی بشنود تا بیدار شود. بعد از بازی و برد ایران به خسرو تلفن زدم که با هم برویم بیرون. رفتیم به خیابان گردی و تماشای مردم. اول رفتیم حرم، که غلغله بود. عدهای جلوی پنجرهی فولاد موج مکزیکی میزدند و شعار میدادند: رضا، رضا، متشکریم! و بعد رفتیم خیابانهای بالا. انتهای بلوار سجاد، عدهای جوان شناساییام کردند. دنبال ما افتادند و لایی میکشیدند. شناسایی کنندگان اضافه شدند، ترافیک زیاد شد و خیابان بند آمد. دیگر هیچ ماشینی نمیتوانست جابهجا شود. کلی جوان پیاده شدند و شعار میدادند: رضا باید برقصه!»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی این مردم نازنین |
نویسنده | رضا کیانیان |
راوی | رضا کیانیان |
ناشر چاپی | نشر مشکی |
ناشر صوتی | رایان اندیش بعد هشتم |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۴۲ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای زندگینامه هنرمندان |