معرفی و دانلود کتاب صوتی آبنبات هلدار
برای دانلود قانونی کتاب صوتی آبنبات هلدار و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی آبنبات هلدار
کتاب صوتی آبنبات هلدار نوشته مهرداد صدقی داستان طنزی است که نوجوانی دهه شصتی آن را روایت میکند. پسری به نام محسن که فرزند دوم یک خانواده پنج نفری است و در بجنورد زندگی میکند. داستان این کتاب سراسر از ماجراهای خندهدار و نوستالژیک، خصوصا برای دهه شصتیهاست.
فضای داستان سرتاسر ماجراهای خندهدار و حیرتآور است؛ ماجراهایی که محسن آنها را ایجاد میکند. یکی از نقاط قوّت کتاب توانایی نویسنده در نشان دادن فضای پشت جبهههاست؛ نویسنده نشان میدهد که چگونه مردم در این فضا زندگی روزمره خود را میگذراندند و سرگرمیهای خاص خود را داشتند.
در این داستان، نویسنده نشان میدهد، در سالهایی که به ظاهر برای بسیاری یادآور روزهای جنگ است، بخش عمدهای از مردم ایران زندگی شاد و پُرماجرایی داشتند؛ زندگیای همراه با خنده و سرزندگی. این کتاب، برای کسانی که از روزگار دهه 1360 خاطرات نوستالژیک دارند، برای نسل امروز هم، که دوستدارِ موقعیتهای طنزِ کُمیکاند، بسیار جذاب و دلنشین است.
محسن، قهرمان داستان، از روزگاری میگوید که مردم با مسائل ساده شادیهای بزرگی میآفریدند، مثلِ اولین تجربه رفتن به سینما؛ دیدنِ اولین تلویزیون رنگی؛ تجربه حضورِ نخستین خوراکیهای لوکس در خانه مردم. انجامدادنِ کارهای ساده برای محسن به ماجراجوییهایی تبدیل میشود که کمتر از هفتخان رستم نیست؛ کارهایی مثل رفتن به مدرسه و پخش آش نذری یا پخشِ کارتِ عروسی برای محسن ماجراهایی را رقم میزند که هر یک برای خواننده کتاب دنیایی است پُر از خنده و نشاط. خلاصه اینکه برای کسانی که دوستدار یادآوری روزهای پُرخاطره همراه با خندیدناند این کتاب صوتی حرفهای بسیاری برای شنیدن دارد...
در قسمتی از کتاب صوتی آبنبات هلدار میشنویم:
ملیحه خواست نامه دوم را باز کند. من از ترس داشتم میمُردم. چون اصلاً فکر نمیکردم نامهام همزمان با نامه اصلیِ محمد برسد! برای همین گفتم: «شاید برای مریم نوشته! باز نکنیم، بهتره.»
قبل از اینکه موفق شوم نامه را چنگ بزنم، ملیحه دستش را کشید؛ چون دستم را خوانده بود. ملیحه، قبل از اینکه نامه را باز کند، چشمکی به مامان زد و پرسید: «مَگه داداش محمد آمده بجنورد؟ انگار نامهاشِ از همینجا پست کرده. هم فرستنده بجنورده هم گیرنده.»
وقتی آدرس فرستنده و خط خرچنگ قورباغهام را به بقیه نشان داد، همه جز من مشتاقتر شدند نامه را بشنوند. از شانس بد، مریم هم در همین لحظه وارد خانه شد. مریم نامه خودش را نیاورده بود. گفت یادش رفته؛ اما من، که دروغگو را خوب میشناسم، فهمیدم عمداً نیاورده و دوست نداشته کسی از متن نامه خصوصیاش باخبر شود. ضمناً نسبت به قبل باز هم چاقتر شده بود. نامه دوم با شعری از کتاب چهارم دبستان شروع میشد:
«ای نام تو بهترین سرآغاز *** بی نام تو نامه کی کنم باز
سلام بر آقا جان و مامان و بیبی و ملیحه و خودم، که محمدم.
خوب هستید؟ الان که این نامه را مینویسم در قصرشیرین نشستهایم. جایتان خالی! خیلی قصر قشنگی است. توی حیاط قصر سنگر درست کردهایم و داریم با بقیه همسنگرها موز میخوریم. بفرمایید موز! هههههه شوخی کردم. امروز از طریق رادیو کویت یک آهنگ شنیدم که آقای اشرفی به من تقدیم کرده بود. دستش درد نکند. راستی آقا جان من توی تیراندازی از بقیه نشانهگیریام خیلی بهتر است. مثل رابینهود با هر تیر دو عراقی را میزنم و به قول حمید دهانشان را سرویس میکنم؛ اما حیف که گلولههایم زود تمام میشوند و برای خرید گلوله به پول احتیاج دارم. بنابراین، اگر ممکن است مقداری پول بدهید محسن برایم بفرستد جبهه تا بتوانم گلوله بخرم. ضمناً وصیت میکنم چراغقوهام و دوچرخه خودتان را هم به محسن بدهید تا بتواند کارهای خانه را بهتر انجام بدهد. مامان جان، از طرف من همه اعضای خانواده، بهخصوص آقا جان، را ببوس... هاهاهاها... عروس داماد رو ببوس یالله... به قول برادرای همسنگرم، همه با هم یالله یالله یالله... راستی، مامان جان، به جای بوسیدن ملیحه، به او بگو بیشتر حواسش به درس باشد تا انشاءالله هم در کنکور قبول شود و هم اینکه دیگر مزاحمی زنگ نزند. شنیدهام نمرههای محسن این ثلث خیلی بهتر شده. جوری که خودش متوجه نشود، یک هدیه برایش بگیرید تا تشویق شود. به بیبی هم بگویید شبها دندان مصنوعیاش را در لیوانی که آب میخوریم بالای سر کسی نگذارد. یک بار کم مانده بود یکی از اعضای خانواده، که تشنه شده بود، اشتباهی آب آن لیوان را بخورد. به مریم هم سلام مرا برسانید و بگویید بیشتر ورزش کند تا روز به روز چاقتر نشود. در پایانِ نامه به یاد شما چند تیر هوایی شلیک میکنم. تقتقتق... آقا جان یک وقت فکر نکنی همین کارها را میکنم که تیرهایم زود تمام میشود! جریان تیر هوایی را شوخی کردم. هههههه...
نمک در نمکدان شوری ندارد *** دل من طاقت دوریِ پلو ندارد
محمد جان»
نامه که تمام شد، همه به من نگاه کردند. از همان اول نامه، که یادم رفته بود به خودم هم سلام برسانم، میشد فهمید که خود را لو دادهام.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی آبنبات هلدار |
نویسنده | مهرداد صدقی |
راوی | میرطاهر مظلومی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
ناشر صوتی | گروه فرهنگی سماوا |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۲ ساعت و ۴۲ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان طنز ایرانی، کتابهای طنز |
هم خود کتاب خوب بود و هم گوینده خیلی خوب از عهده کار بر اومده بود و هم موسیقیهای خیلی خوبی استفاده شده بود. ترغیب شدم جلدهای دیگه این کتاب (آبنبات دارچینی و پسته ای) هم بخونم